< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

92/08/27

بسم الله الرحمن الرحیم

صفحه 171 سطر 18 قوله (و نسبه الامور)
موضوع: 1ـ بيان معناي سرمد
2ـ بيان معناي دهر طبق قول بعضي و ردّ آن
نکته مربوط به جلسه قبل: در صفحه 171 سطر 18 به جاي عبارت «و نسبه هذه المعيه الي الدهر کنسبه تلک الفينه في الزمان» در نسخ خطي اينگونه است «کنسبه تلک المعيه الي الزمان».
معناي عبارت روشن است چون دو تا معيت درست کرديم:
1ـ معيت اين وجودها با زمان 2ـ معيت اين وجودها با دهر. مي فرمايد نسبت اين معيتها يکي است.
بحث در تبيين دو اصطلاح بود: 1ـ «کون الشي في الزمان» 2ـ «کون الشي لا في الزمان». هر دو اصطلاح را معني کرديم و در اصطلاح دوم که «کون الشي لا في الزمان» بود خواستيم دهر و سرمد را هم توضيح بدهيم چون به اين بحث مرتبط مي شود. امري که وجودش لا في زمان است و «آن» ي هم نيست مي تواند دهري باشد و مي تواند سرمدي باشد به اين مناسبت وارد بيان دهر و سرمد شويم. دهر را در جلسه گذشته توضيح داديم حال وارد توضيح سرمد مي شويم.
توضيح سرمد: مي خواهيم وجودي را که فوق دهر است بيان کنيم ابتدا براي آن وجود اسمي نمي گذاريم ولي بعداً مي گوييم مناسبترين اسم، سرمد است. مصنف مي فرمايد اموري که ثابت هستند اگر به زمان مقايسه شوند دهر ناميده مي شوند و اگر با خودشان مقايسه شوند يعني ثابتي با ثابتي مقايسه شود سرمد ناميده مي شود. مثلا وجود اين عقل با وجود عقل ديگر را اگر بسنجيم مي بينيم با هم معيت دارند. اين نسبت و اين معيت و اين وجودِ منسوب را سرمد مي ناميم استمراي که وجود ثابت با زمان دارد را گفتيم «في الدهر» يا «دهري» است اگر بخواهيم قياس کنيم مي گوييم استمرار اين وجود ثابت با آن وجود ثابت ديگر «في السرمد» يا «سرمدي» است. ما الان اين دو اصطلاح («في السرمد» و «سرمدي») را توضيح نمي دهيم بلکه خود سرمدي را مي خواهيم توضيح بدهيم در جلسه گذشته هم دهر و هم دهري را توضيح داديم اما در اين جلسه مي خواهيم سرمد را توضيح بدهيم و مصنف، سرمدي را بيان نمي کند ولي اگر سرمد را به دهر قياس کنيم مي توانيم سرمدي را هم اضافه کنيم و به اين صورت بگوييم که وجودي که همراه زمان باشد دهر است و استمرار اين وجود دهري است در اينجا مي گوييم وجود ثابتي که همراه وجود ثابتي باشد سرمد است و استمرار اين وجود سرمدي است. مصنف در ادامه، مطلب ديگري هم بيان مي کند و مي فرمايد خود وجود بدون قياس به وقتي دون وقتي، اگر داراي تغيّر نباشد به استمرار اين وجود هم سرمد گفته مي شود. پس وجودي که ثابت باشد و مقايسه با وجود ديگري که ثابت است بشود سرمد است و به تعبير ديگر نسبتي که بين اين دو وجود است و به عبارت سوم، معيتي که بين اين دو وجود است سرمد مي شود. خود استمرار وجود هم اگر ما اين وجود را با وقت مقايسه نکنيم باز هم سرمد است. پس اينگونه شد که اگر وجودي که ثابت است با وجود ديگر که آن هم ثابت است مقايسه کنيم نسبت بين اين دو که همان معيت است سرمد ناميده مي شود. و اگر يکي از اين دو وجود را ملاحظه کنيم (نه اينکه يکي را با ديگري ملاحظه کنيم) و با وقت، مقايسه اش نکنيم استمرار و ثبات اين وجود را هم سرمد مي گوييم. پس سرمد دو اطلاق پيدا کرد.
1ـ بر نسبت بين دو وجود ثابت اطلاق شد.
2ـ بر خود وجود ثابت به شرطي که اين وجود ثابت را با چيزي (مثل زمان) مقايسه نکنيد اگر با وجود ثابت ديگر مقايسه کنيد اين سرمد است و به اولي برمي گردد و فرقي با آن نخواهد داشت. لذا نمي گويد با وجود سابق ديگر مقايسه اش نکن چون اگر با وجود سابق مقايسه اش کني باز هم سرمد مي شود. بلکه مي گويد با زمان، مقايسه اش نکن چون اگر مقايسه با زمان بکني دهر مي شود.
توضيح عبارت
(و نسبه الامور الثابته بعضها الي بعض و المعيه التي لها من هذه الجهه هو معني فوق الدهر)
عبارت «و المعيه... الجهه» عطف تفسير براي «نسبه الامور... بعض» است.
چون نسبت امور ثابته، نسبت معيت است لذا ابتدا تعبير به نسبت مي کند بعدا تعبير به معيت مي کند.
عبارت «هو معني فوق الدهر» خبر براي «و نسبه» است.
ترجمه: امر ثابتي را به امر ثابت ديگر نسبت مي دهيم و (اين نسبت، نسبت معيت است لذا مي گويد) معيتي براي اين امور ثابته وجود دارد از اين جهت (مراد از «هذه الجهه» يعني از جهت ثبات. زيرا معيت، مي تواند معيتِ دو ثابت باشد يا معيت دو متغير باشد. مي تواند معيت ثابتي با متغير باشد. معيتي که براي دو شيءِ ثابت است از اين جهت است يعني از جهت ثبات است. اينطور نيست که اين دو با هم عبور کنند بلکه اين دو با هم هستند. اين بودنشان با هم، يک معيتي است ولي معيتِ ثابت با ثابت است. پس «من هذه الجهه» يعني از جهت ثباتي که دارند با هم هستند). معنايي است فوق دهر. (اسمِ سرمد را نمي آورد چون هنوز اسمي براي آن نگذاشته فقط مي گويد معنايي است که بالاتر از دهر است).
(و يشبه ان يکون احقّ ما سمّي به السرمد)
«احق» اسم براي «يکون» است و «السرمد» خبر است.
ترجمه: سزاوارترين چيزي (اسمي) که اين معيت و نسبت به آن چيز ناميده مي شود و سرمد است.
(و کل استمرار وجود بمعني سلب التغير مطلقا من غير قياس الي وقت فوقت فهو السرمد)
«بمعني سلب التغير» تفسير «استمرار» است.
نسبت را سرمد ناميد حال استمرارِ وجود غير متغير را هم سرمد مي نامد بدون اينکه اين وجود را با زمان مقايسه کند. اگر با زمان مقايسه کنيم گفتيم اسمش دهر است.
ترجمه: هر استمرار وجودي که به معناي سلب تغير است (استمراري که به معناي بقا است) مطلقا يعني بدون اينکه اين وجود غير متغير را (چون استمرارِ وجود به معناي عدم تغير است لذا به جاي لفظ «استمرار» تعمير به «وجد غير متغير» مي کنيم) قياس به وقتي و وقتي کنيم. (استمرار چنين وجودي، سرمد است پس سرمد اطلاق ديگري هم پيدا کرد).
«الي وقت فوقت»: چرا دو کلمه «وقت» کنار هم آورده است. ديروز در بحثي که داشتيم استمرار را اينگونه توضيح داديم که «مع کل وقت بعد وقت علي الاتصال» يعني معيتِ با يک وقت را کافي ندانستيم. معيت با وقتي و بدنبالش وقت ديگر و بدنبالش وقت سوم و هکذا علي الاتصال را اعتبار کرديم يعني معيت با کل وقت را اعتبار کرديم نه معيت با يک قطعه وقت را. حال در اينجا مي گوييم قياس به وقت خالي (يعني يک قطعه وقت) دهر را نمي سازد بلکه قياس به وقت فوقت، دهر را مي سازد يعني اگر قياسي به کل اوقات کنيد دهر درست مي شود يعني قياس به اين وقت و قياس به آن وقت و تمام وقتها که کنيد مي بينيد اين وجود، ثابت است و هيچ تغييري نکرده. اگر قياس به يک قطعه از وقت کنيد اصلا دهر نيست.
توضيح صفحه 172 سطر 2 قوله (و العجب)
بيان معناي دهر طبق نظر بعضي:
گروهي دهر را طوري معني کردند که مصنف آن معني را نمي پذيرد.
عبارت «ان الدهر... بحرکه» مقول قول قائل است و اين مقول را داخل گيومه قرار مي دهيم و عبارت «و لا يعقل... » اشکال مصنف بر اين قول است.
اين قائل دهر را اينگونه معني مي کند و مي گويد دهر عبارت از مدت سکون است يعني دهر را يک نوع زمان مي داند. در تفسير دوم از دهر، تعبير به «زمان غير معدود بحرکه» مي کند که تصريح مي کند دهر، زمان است.
پس در هر دو تفسير، دهر، به زمان تفسير مي شود در حالي که ما دهر را فوق زمان و مغاير زمان قرار داديم.
توضيح تعريف اول اين قول (الدهر مده السکون): ما دهر را عبارت از يک نوع استمرار و ثباتي گرفتيم و تعبير به سکون نکرديم. اين قائل مي گويد دهر، مدت سکون است يعني همانطور که زمان، مدت براي حرکت است و به توسط زمان، حرکت شمرده مي شود. همچنان دهر، مدت براي سکون است يعني شيئي که ساکن باشد اين سکونش مدتي دارد که آن مدت را دهر مي گوييم و شيئي که متحرک باشد حرکتش مدتي دارد که آن مدت را زمان مي گوييم. شيء متحرک وقتي حرکت مي کند اين حرکتش داراي مدتي است و ما آن مدت را زمان مي گوييم. شيئي هم که ساکن است اين سکونش مدتي دارد که آن مدت را دهر مي گوييم.
توضيح تعريف دوم اين قول (الدهر زمان غير معدود بحرکه): زمان را با حرکت مي توان شمرد مثلا حرکت فلک، يک دور مي زند مي گوييم شبانه روزِ اول حاصل شد. اين فلک دور دوم مي زند مي گوييم شبانه روز دوم حاصل شد. اين فلک دور سوم مي زند مي گوييم شبانه روز سوم حاصل شد. با اين دورها، زمان را مي شماريم يعني زمان که يک امر مستمر و متصل است را قطعه قطعه مي کنيم و آن را مي شماريم اما اين قطعه قطعه کردنش به وسيله حرکت است. اگر يک دور حرکت کند مي گوييم يک شبانه روز است. يک شبانه روز يعني قطعه اي از زمان است دوباره حرکت دوم مي کند مي گوييم شبانه روز دوم است يعني قطعه ديگر از زمان است. پس زمان با حرکت شمرده مي شود حرکت، زمان را عاد مي کند. حال زماني را پيدا کنيد که حرکت در آن واقع نشود و حرکت نتواند آن را عاد کند به تعبير ديگر، آن زمان معدود به حرکت نباشد چون هيچ متحرکي در آن واقع نشده است. چنين زماني را نمي توان با حرکت شمرد. اين زمان را دهر مي ناميم. پس دهر زماني است که با حرکت شمرده نمي شود يعني دهر، زماني است که براي موجوداتِ ثابت حاصل است نه براي موجودات متحرک، چون براي موجودات ثابت حاصل است. پس حرکتي در آن انجام نمي گيرد تا اين زمان به توسط اين حرکات شمرده شوند.
اشکال مصنف بر اين نظريه: مصنف به لفظ «مدت» و «زمان» و به لفظ «سکون» اشکال مي کند.
مصنف مي فرمايد اينطور که شما تصور کرديد تقدم و تاخر است. اگر کلمه «مدت» و «زمان» بياوري در آنها تقدم و تاخر است. همينطور در «سکون» هم در صفحه 171 سطر 2 قوله «و لان السکون» بيان کرديم که تقدم و تاخر دارد. پس در هر سه لفظ تقدم و تاخر است و جايي که تقدم و تاخر باشد حرکت است پس در هر سه حرکت است.
شما دهر را طوري معني مي کنيد که حرکت وجود داشته باشد ولي ادعا مي کنيد که «غير معدود بحرکه» باشد. در ادعا مي گوييد حرکت نيست ولي الفاظي بکار برديد که با وجود هر کدام از اين الفاظ مي بينيم حرکت است. چون اين الفاظ اشعار دارد به اينکه تقدم و تاخر است و هر جا تقدم و تاخر باشد حرکت است. پس اين سه لفظ اشعار به وجود حرکت دارد در عين حال يکبار تعبير به سکون مي کنيد و مي خواهيد حرکت را برداريد. و يکبار تعبير به «غير معدود بحرکه» مي کنيد و مي خواهيد حرکت را برداريد. اصرار داريد که حرکت را برداريد ولي الفاظي بکار برديد که حرکت را مي آورند.
توضيح عبارت
(و العجب من قول من يقول ان الدهر مده السکون او زمان غير معدود بحرکه)
عجب از قول کسي است که مي گويد دهر، مدت سکون است يا دهر، زماني است که معدود به حرکت نيست.
(و لا يعقل مده و لا زمان ليس في ذاته قبل و لا بعد)
مصنف از اينجا شروع به اشکال کردن مي کند.
ترجمه: مدتي يا زماني تعقل و تصور نمي شود که در ذات اين مدت و زمان، قبل و بعد نباشد. هر زماني و هر مدتي را که ملاحظه کنيد در ذاتش قبل و بعد است.
(و اذا کان فيه قبل و بعد وجب تجددُ حالٍ علي ما قلنا)
اگر در مدت و زمان، قبل و بعد باشد بايد تجدد حال درست شود و تجدد حال بنابر آنچه که گفتيم حرکت است.
(فلم يخل من حرکه)
شيئي که داراي تجدد حال است (و در بحث ما عبارت از مدت و زمان است) از حرکت خالي نيست.
(و السکون يوجد فيه التقدم و التاخر علي نحو ما قلنا سالفا لا غير)
سکون هم مثل مدت و زمان است که در آن تقدم و تاخر حاصل مي شود به همان نحوي که قبلا در صفحه 171 سطر 2 گفتيم.
«لا غير»: مي توان مربوط به «نحو» کرد يعني در سکون تقدم و تاخر فرض مي شود و يافت مي شود به همان نحوي که قبلا گفتيم نه به غير آن نحو. مي توان مربوط به «تقدم و تاخر» کرد يعني سکون در تقدم و تاخر يافت مي شود نه در غير تقدم و تاخر که ثبات يا بقاء باشد (يعني در سکون تقدم و تاخر يافت ميشود نه چيزي غير از تقدم و تاخر که ثبات باشد. ثبات با سکون فرق دارد. در ثبات، تقدم و تاخر نيست اما در سکون هست چون سکون به صورتي که قبلا گفتيم عبور مي کند ولي ثبات عبور نمي کند و چيزي که عبور نکند تقدم و تاخر ندارد.)

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo