< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

92/07/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 صفحه 166 سطر اول قوله (الفصل الثالث عشر)
 موضوع: بیان اشکالاتی که در مورد زمان شده و جواب از آنها
 در این فصل که آخرین فصل از مقاله دوم است سه مطلب بیان می شود.
 مطلب اول: اشکالاتی که در مورد زمان شده مطرح می شود و جواب داده می شود.
 مطلب دوم: کون فی الزمان و کون لا فی الزمان به چه معنی است.
 مطلب سوم: در تفسیر بعضی از مفردات که مربوط به زمان هستند مثل دهر و سرمد و بغته و هوذا و قبیل و بعید و القدیم.
 توضیح مطلب اول: در مطلب اول، اشکالاتی که در مورد زمان شده مطرح می شود و جواب داده می شود.
 اشکال اول: بعضی ها معتقدند که زمان در خارج موجود نیست اگر چه در توهم می توان گفت که موجود است ولی وقتی بیانِ این گروه را ملاحظه می کنیم می بینیم آنها برای زمان، وجودِ حاصل و محصَّل ندیدند و توقع داشتند که زمان را در یک «آن» موجود ببینند آن هم به نحو وجود محصّل مثل سایر موجودات که در یک «آن» به آنها توجه می کنیم و می بینیم وجود محصّل دارند. در هر «آن»ی که ملاحظه کردند دیدند برای زمان وجود محصّل پیدا نمی کنند و لذا وجود زمان را منکر شدند.
 جواب اجمالی از اشکال: بین چیزی که وجود محصّل نداشته باشد و بین اینکه چیزی وجود نداشته باشد فرق است. این مستشکل برای زمان، وجود محصّل نیافته و خواسته از نفی وجود محصّل، نفی اصل وجود را نتیجه بگیرد.
 توضیح جواب: قبلا زمان را اینگونه معنی کردیم: «مقدار امکان حرکه فی المسافه» و این حرکت را مقید کردیم که با سرعت و بطو باشد. معنای سخن ما این بود که مسافتی را فرض می کنیم و در این مسافت معتقدیم که می توان حرکت کرد اگر حرکت، بالفعل انجام شود لااقل می توان حرکت کرد. حرکت در این مسافت، با سرعت و بطو خاصی است. ممکن نیست که حرکت، خالی از سرعت و بطو باشد.
 مسافتی داریم و حرکت ممکن است در این مسافت با سرعت و بطوء خاص واقع شود.
 آیا امکان حرکت، مقدار دارد یا ندارد؟ ما نمی گوییم مدتی طول می کشد تا حرکت انجام شود یعنی اسمی از مدت نمی آوریم سوال می کنیم که آیا مقدار دارد یا ندارد؟ مسلماً این حرکت که در این مسافت با سرعت خاص انجام می شود یا دارد انجام می شود مقدار دارد و مقدارش همان زمان است. نمی توان مقدار را نفی کرد بله این مقدار در هر لحظه که ملاحظه شود وجود محصّل ندارد چون دارد عبور می کند و در هیچ لحظه ای باقی نمی ماند. مثل خود «آن» می ماند. «آن» هم وجود محصّلی ندارد ولی اگر به عنوان یک مقدار مستمر ولو عبور کننده اگر لحاظ شود می بینیم در خارج موجود است. اصل وجود را نمی توان از آن سلب کرد ولی آن وجودی که شما توقع دارید ما هم قبول داریم که ندارد. یعنی زمان، وجودِ فی الآن ندارد پس دو قید را باید لحاظ کرد 1ـ فی الآن باشد 2ـ محصّل باشد. این چنین وجودی برای زمان نیست، پس آنچه کلام مستشکل است با دلیل آن فرق دارد.
 [ما وجود زمان را منحصر در توهم نمی کنیم چنانکه این گروه گفته، ما هم در توهم و هم در خارج برای زمان، وجود قائلیم. اما وجودی که برای زمان، در خارج قائلیم وجود سیال است نه وجود ثابت و محصّل].
 توضیح عبارت
 (م ـ فصل)
 در اینجا دوباره کلمه «م» آورده که در حروف ابجد به معنای 40 است در حالیکه این فصل، فصل چهلم نیست بلکه فصل سیزدهم است. در فصل قبل و دو فصل قبل توضیح این مطالب را دادیم و خلاصه اش این است که مصححِ کتاب وقتی از عدد 10 می گذرد به عدد 11 و 12 و 13 نمی شمارد بلکه عقود را می شمارد و از 10 به 20 و 30 و 40 و... می رود.
 (فی حل الشکوک المقوله فی الزمان)
 این عبارت، بیان مطلب اول است.
 (و اتمام القول فی مباحث زمانیه مثل الکون فی الزمان و الکون لا فی الزمان)
 این عبارت، بیان مطلب دوم است یعنی می خواهیم بحثهایی که مربوط به زمان است را تمام می کنیم و دو بحث مطرح می کنیم 1ـ کون فی الزمان چیست؟ و چه موجوداتی این چنین هستند 2ـ کون لا فی الزمان چیست و چه موجوداتی این چنین هستند؟
 (و فی الدهر و السرمد و نعته و هوذا و قبیل و بعید و القدیم)
 نسخه صحیح به جای «نعته»، کلمه «بغته» است.
 این عبارت مطلب سوم را بیان می کند و مطلب سوم این است که در این فصل چند کلمه که معنای زمانی دارند ولی زمان نیستند و ارتباط با زمان دارند بحث می کنیم.
 (فاما الزمان فان جمیع ما قیل فی امر اعدامه و انه لا وجود له فهو مبنی علی ان لا وجود له فی الآن)
 از اینجا وارد در مطلب اول می شود.
  مراد از «اعدام» در اینجا معدوم دانستن است و خود مصنف بعد از اعدام، عطف تفسیری می آورد که «انه لا وجود له» و اعدام را به وسیله آن تفسیر می کند.
 ترجمه: اما زمان، تمام آنچه که در امر اعدامش گفته شده و معتقد شدند که زمان، وجود برایش نیست تمام گفته هایشان مبنی بر این است که چون برای زمان در «آن» وجودی قائل نبودند لذا اصل وجود زمان را منکر شدند.
 (و فرق بین ان یقال لا وجود له مطلقا و بین ان یقال لا وجود له فی آن حاصلا)
 از اینجا مصنف شروع به جواب دادن می کند.
 «مطلقا»: یعنی اصلا، یعنی نه در «آن» وجود دارد و نه بین الآنین وجود دارد (البته ما معتقدیم که زمان بین الآنین وجود دارد و فی الآن هم وجود دارد ولی وجود محصّل ندارد.)
 این گروه می گوید زمان در «آن» وجود محصل ندارد پس اصلا وجود ندارد یعنی بین الآنین هم وجود ندارد در حالیکه فرق است بین اینکه بگوییم اصلا وجود ندارد یا فی الآن وجود ندارد.
 ترجمه: فرق است بین اینکه گفته شود برای زمان وجودی نیست مطلقا (چه در «آن» و چه بین الآنین) و بین اینکه گفته شود زمان وجود فی «آن» ندارد.
 «حاصلا» قید برای وجود است یعنی وجود محصّلی در «آن» ندارد.
 (و نحن نسلم و نصحح الی الوجود المحصل علی هذا النحو لا یکون للزمان الا فی النفس و التوهم)
 ما قبول داریم و این مطلب را تصحیح می کنیم که وجود محصّل بر این نحو (یعنی در «آن» نه بین الآنین) برای زمان نیست مگر در نفس و وجود ذهنی که می توان آن را نگه داریم و وجود ذهنی برای آن قائل شویم اما در خارج وجود محصّلی ندارد.
 مصنف می فرماید ما این را قبول داریم که وجود فی الآن، وجود محصّل برای زمان نیست مگر در توهم. یعنی وجود خارجی ندارد اما وجود وهمی دارد.
 (و اما الوجود المطلق المقابل للعدم المطلق فذلک صحیح له)
 اما وجود مطلق برای زمان حاصل است.
 اما وجود مطلق که مقابل عدم مطلق است را نمی توان از زمان نفی کرد بلکه باید این وجود مطلق را برای زمان قائل شویم اگر بخواهیم وجود مطلق را از زمان بگیریم معنایش این است که مقابل وجود یعنی عدم را برای زمان قرار بدهیم و مسلّم است که برای زمان به این بیان که الان خواندیم نمی توان عدم را قائل شد.
 ترجمه: اما وجود مطلق که مقابل عدم مطلق است این برای زمان صحیح است.
 (فانه ان لم یکن ذلک صحیحا له صدق سلبه)
 اگر این وجود مطلق برای زمان صحیح نباشد سلب آن صدق می کند. در همه جا اینطور است که اگر اثباتی برای شی حاصل نباشد سلب بر آن شی حاصل می شود چون رفع نقیضین ممکن نیست.
 (فصدق ان نقول: انه لیس بین طرفی المسافه مقدار امکان لحرکه علی حد من السرعه یقطعها)
 اگر سلب صادق باشد صدق می کند که اینطور بگوییم که بین دو طرفِ مسافت، مقدارِ امکانِ حرکت نداریم حرکتی که یک اندازه ای از سرعت داشته باشد که مسافت را طی می کند.
  ضمیر مفعولی در «یقطعها» به مسافت برمی گردد و ضمیر فاعلی را می تواند به متحرک و می توان به حرکت برگرداند یعنی حرکتی که مسافت را طی می کند. این حرکت، مقدار ندارد. آیا می توان گفت این حرکت، مقدار ندارد؟ خیر نمی توان گفت. پس نمی توان گفت زمان را نداریم چون زمان همین مقدار است. اما اگر بخواهیم بگوییم که زمان را نداریم معنایش این است که بگوییم این مقدار را نداریم در حالیکه ما این مقدار را یقینا داریم.
 (و ان کان هذا السلب کاذبا بل کان للحرکه علی ذلک الحد من السرعه مقدار فیه یمکن قطع هذه المسافه و یمکن قطع غیرها بابطأ و اسرع علی ما قد بینا قبل)
 ضمیر در «غیرها» به مسافت برمی گردد.
 جواب «ان کان» عبارت «فالاثبات ...» است.
 تا الان گفتیم اگر زمان نداشته باشیم این سلب صادق است ولی بعداً بیان می کنیم که این سلب صادق نیست و واضح است که این سلب صادق نیست چون حرکتی در مسافتی با سرعت خاص می خواهد انجام شود در عین حال مقدار هم نداشته باشد. این، معلوم است که کاذب است و اگر کاذب باشد باید قائل شویم مسافت و حرکت وجود دارد در نتیجه زمان هم وجود دارد.
 ترجمه: اگر این سلب (مراد از سلب، عبارت «لیس بین طرفی ... یقطعها» است) کاذب باشد (که واقعا هم کاذب است) بلکه برای حرکتِ به این حد از سرعت، مقداری باشد که در آن مقدار، قطع این مسافت ممکن باشد، و ممکن است قطع غیر این مسافت به حرکتِ کندتر یا حرکت تندتر (البته این مسافت با این حرکت اگر بخواهد طی شود این مقدار را دارد اما اگر بخواهد با حرکت سریعتر یا حرت بطی تر، این مسافت طی شود مقدار دیگری پیدا می شود) بنابر آنچه که قبلا بیان کردیم یعنی در فصلی که مربوط به اثبات زمان بود.
 (فالاثبات الذی یقابله صادق و هو ان هناک مقدار هذا الامکان)
 این عبارت جواب برای «ان کان هذا السلب» است.
 ترجمه: اگر این سلب کاذب باشد و حرکت، دارای مقدار باشد اثباتی که مقابل این سلب است صادق می شود (و فرض این است که این فرض، کاذب است پس اثبات مقابلش صادق است).
 آن اثباتی که مقابل سلب است چه می باشد؟
 می فرماید و آن اثبات در آنجا (در مسافتی که فرض کردیم) مقدار امکان حرکت است (و مقدار امکان حرکت، زمان است پس زمان وجود دارد ولی نباید توقع داشته باشیم که وجودش مثل اشیا مستقر و قار باشد)
 (و الاثبات دلاله علی وجود الامر مطلقا)
 «مطلقا» قید برای وجود است.
 اثبات، دلیلی است بر اینکه امری که مورد توجه ما است وجود دارد و وجودش مطلق است یعنی وجودی که لازم نیست محصّل باشد (یعنی اصل وجود برایش هست حالی ا وجودِ فی الآن یا وجود بین الآنین یا وجود محصّل یا وجود غیر محصّل است).
 (و ان لم یکن دالا علی نحو وجوده محصلا فی آن او علی جهه ما)
 ولو این اثبات دلالت نکند بر نحوه وجود آن امر که وجودش محصّلِ فی الآن است یا به نحو دیگر است. یعنی این اثبات ممکن است نحوه وجود را نفهماند ولی اصل وجود را می فهماند و بر اصل وجود دلالت دارد. نحوه وجود در ما نحن فیه، محصّلِ در «آن» است اما در جای دیگر به نحو «علی جهه مّا» است. «علی جهه مّا» یعنی هر قیدی که باشد. یعنی اگر وجود، مقید به قیدی بود اصلِ وجود را می فهماند اما کیفیت وجود و اینکه این قید همراهش است را نمی فهماند و ما در زمان، چون سلب، کاذب شد اثبات آن صادق می شود پس وجود زمان درست شد اما نحوه وجود زمان اگر درست نباشد مهم نیست باید آن نحوه وجود را با بحثهای دیگر روشن کرد.
 (و لیس هذا الوجه له بسبب التوهم فانه و ان لم یتوهم کان هذا النحو من الوجود و هذا النحو من الصدق حاصلا)
 «هذا الوجه» یعنی اینچنین وجودی که وجود مطلق است.
 ترجمه: این چنین وجودی که وجود مطلق است برای زمان فقط از راه توهم حاصل نیست زیرا ولو توهمی نشود باز این نحوه از وجود و این نحوه از صدق برای زمان حاصل است. (پس زمان وجود دارد هم در وهم و هم درخارج. و اگر در وهم به آن وجود ندادیم «یعنی تصورش نکردیم» باز می بینیم در خارج هست).
 توضیح صفحه166 سطر 14 قوله (و مع هذا)
 این عبارت، اشاره به اشکال دیگر نیست بلکه اشاره به بیان دیگر برای جواب است یعنی دوباره می خواهد از آن اشکالی که کردند جواب بدهد اما به نحو دیگری جواب بدهد.
 می فرماید که دو نحوه وجود داریم 1ـ وجود قوی 2ـ وجود ضعیف.
 وجود حرکت و زمان و تکلّم که تدریجا موجود می شوند وجود ضعیف اند اما یک موجوداتی داریم که مستقر و قار هستند که وجود قوی دارند.
 ما برای زمان وجود اضعف را قائل هستیم. تعبیر به اضعف می کند چون می گوید زمان نه تنهان وجودش گذرا است و قرار ندارد بلکه با مقایسه حاصل می شود یعنی باید در این امر، اضافه ای را اعتبار کنی تا زمان بدست بیاید.
  بیان مطلب: مقدار، احتیاج به مقایسه ندارد. فرض کن یک شی دارای مقدار است مثلا جسم دارای مقدار است اما بزرگ بودن و کوچک بودن این جسم، مقایسه می خواهد ولی اصل مقدار، نیاز به مقایسه ندارد شما اگر این جسم را ملاحظه می کنید می بینید دارای مقدار است. پس برای مقدار نیاز به مقایسه نداریم اگرچه گاهی مقایسه می کنیم اما در زمان احتیاج به مقایسه داریم یعنی نمی توان گفت «مقدار». بلکه باید تعبیر به «مقدار این شیء» کرد. چون تعبیر به «مقدار این شی» می کنید و از آن اضافه، اعتبار می کنید پس امر اضافی است اما مصنف می گوید که من نمی خواهم بگویم زمان از مقوله اضافه است بلکه از مقوله کمّ متصل غیر قار است ولی بر آن، مقوله اضافه عارض میشود. مقوله اضافه بر همه چیز عارض می شود. از مقولاتی است که بر تمام مقولات دیگر عارض می شود حتی بر خودش هم عارض میشود. مثلا وقتی می گوییم این، پایین تر از آن است. خود پایین بودن یک نوع اضافه است وقتی می گوییم این پایین تر از آن است در اینصورت، اضافه بر اضافه عارض شده است البته ممکن است کسی «پایین بودن» را از مقوله وضع بگیرید در این صورت اضافه بر وضع عارض شده. پس اضافه بر همه مقولات از جمله بر کمّ عارض می شود. لذا اضافه، عارض بر زمان می شود و زمان، اضافه نمی شود بلکه دارای اضافه می گردد.
 خود زمان که وجودش غیر قار است و وجودش، ضعیف است و اضافه هم بر آن عارض شود. خود اضافه، وجود ضعیف است که در اینصورت تعبیر به اضعف می کند یعنی اضعف از حرکت است چون در حرکت، لااقل می تواند اضافه باشد ولی اضافه شرط نیست اما در زمان، اضافه شرط است. در مقدار، اضافه شرط نیست ولو می تواند باشد. پس وجود زمان، هم از وجود مقدار اضعف می شود و هم از وجود حرکت اضعف می شود.
 پس نتیجه مطلب این شد که دو نوع وجود داریم 1ـ وجود قار و محصّل و قوی 2ـ وجود ضعیف. شما وقتی وجود حرکت را می بینید نباید اصل وجود (چه قوی و چه ضعیف) را نفی کنید فقط می توانید وجود قوی را نفی کنید.
 ابتدا در جواب اول گفت وجود محصّلِ فی «آن» را ندارد ولی نمی توانید نفی اصل وجودش کنید اما در این جواب، می گوید وجود قوی ندارد ولی نمی توانید نفی اصل وجودش کنید. یعنی بگویید وجود قوی ندارد نه اینکه اصلا وجود ندارد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo