< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

92/07/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 صفحه 164 سطر 10 قوله (فان کان)
 موضوع: بیان وجود «آن» سیال
 بحث ما در «آن» سیال بود گفتیم «آن» سیال اگر موجود باشد سازنده زمان است. در ابتدای فصل 12 گفتیم دو تا «آن» داریم. 1ـ «آن»ی که فاصل بین زمانین است و آن را بین زمان فرض میکنیم و با فرض وجود می گیرد (واقعا موجود نیست) 2ـ «آن» سیال که با سیلانش زمان را می سازد و بالفعل موجود است.
 وارد در بحث «آن» سیال شدیم. در بیان «آن» سیال ابتدا خود «آن» را توضیح دادیم که چیست؟ حال به این رسیدیم که «آن» ی که تا الان توضیح داده شد اگر وجود داشته باشد این کلام «که زمان را می سازد» صحیح است. «آنِ» فاصل نمی تواند زمان را بسازد چون لا یتجزی است و امتداد ندارد و اگر امور غیر امتدادی کنار هم قرار داده شوند یک امر ممتد را نمی سازد پس «آن» سازنده زمان نیست. اما اگر «آن» را منتقل کنیم تا امتدادی را بسازد حق است که گفته شود («آن» سیال، سازنده زمان است) مصنف تا الان توضیح «آن» سیال را داد ولی الان می گوید اگر «آن» سیال موجود باشد این کلام در مورد او صحیح است که بگوییم («آن» سیال، سازنده زمان است) همانطور که نقطۀ سیال، مسافت و خط را می سازد.
 در جلسات گذشته بیان کردیم که «آن» فاصل، متفرع بر زمان است یعنی زمان را داریم و در آن یک «آن» فرض می کنیم که با وجود زمان، «آن» فاصل پیدا می شود پس «آن» فاصل متفرع بر زمان می شود اما «آن» سیال اینگونه نیست یعنی زمان متفرع بر «آن» سیال است و به این معنی «آن» سیال، زمان را می سازد.
 پس نباید بین «آنِ» سیال و «آنِ» فاصل خلط شود. مصنف می فرماید «آنِ» سیال غیر از «آنِ» فاصل است همانطور که نقطه سیاله غیر از نقطه ای است که در خط فرض می شود. ما خطی را لحاظ می کنیم و در فرض خودمان این خط را تقسیم می کنیم در جایی که خط تقسیم شود نقطه حادث می شود که نقطه متفرع بر خط می شود و باید خط را داشته باشیم تا نقطه را توهم کنیم. اما نقطه ای که با کِشش آن، خط ساخته می شود این خط متفرع بر نقطه است. این مطالب را در جلسه قبل بیان کردیم الان مصنف نمی خواهد بگوید «آن» سیال موجود است بلکه می گوید اگر «آن» سیال موجود باشد صحیح است که بگوییم («آن» سیال سازنده زمان است).
 توضیح عبارت
 (فان کان شی مثل هذا موجودا فیکون حقا ما یقال ان الآن یفعل بسیلانه الزمان)
 ترجمه: اگر شیئ مثل این «آن» که گفتیم موجود باشد این گفتۀ بعضی فلاسفه حق است که بگوییم («آن» با سیلانش زمان را می سازد).
 (و لا یکون هذا الآن هو الذی یفرض بین زمانین یصل بینهما)
 از اینجا فرق بین «آنِ» سیال و «آن» فاصل را اشاره می کند.
 این «آن» که ما اسم آن را «آنِ» سیال گذاشتیم همان «آن» ی نیست که بین زمان قرار داده شده و «آن» فاصل یا «آنِ» واصل نامیده شده.
 (کما ان النقطه المتوهمه فاعلۀ بحرکتها مسافه هی غیر نقطه المسافه المتوهمه فیه)
 همانطور که نقطه متوهمه در حالی که با حرکتش مسافتی را می سازد غیر از نقطه مسافت است (یعنی نقطه درون مسافت) که در درون مسافت توهم می شوند. آن که سازنده است غیر از آن چیزی است که داخل خط و سازنده خط است در هر دو، نقطه را نقطه متوهمه می گویند و حق هم همین است «آن» هم همینطور است.
 صفحه 164 سطر 12 قوله (فان کان)
 دوباره مصنف مطلب را ادامه می دهد که همین مطالب را بیان می کند ولی با ضمیمه کردن امر دیگری که مناسب بحث ما است تا سازنده بودن «آنِ» سیال نسبت به زمان کاملا آشکار شود.
 مصنف می فرماید به حرکت توسطیه توجه کنید به محض اینکه متحرک از مبدأ خارج می شود و بین مبدأ و منتهی قرار می گیرد حرکت توسطیه شروع می شود. و در همان لحظه حرکت توسطیه صدق می کند نه اینکه در آن لحظه، جزء حرکت توسطیه صدق کند بلکه حرکت توسطیه به طور کامل در همان لحظه صادق است و در لحظات بعد هم به طور کامل صادق است. شما حرکت توسطیه را ادامه و سیلان بدهید و به صورت تدریج ملاحظه اش کنید در این صورت حرکت قطعیه درست می شود. گاهی حرکت توسطیه را ملاحظه می کنید بدون اینکه تدریج در آن واقع شود. در این صورت این حرکت توسطیه از اول تا آخر یک چیز است. زیرا تجزیه نمی شود و به تدریج هم حاصل نمی شود اما یکبار همان معنایی را که با آن معنی حرکت توسطیه شروع شده که آن معنی در «آن» وجود گرفته و با «آن» ضمیمه شده، معنای ضمیمه شده ی با «آن» را استمرار بدهید و بگویید که به صورت تدریج حاصل می شود یعنی این معنی، درجه به درجه حاصل می شود و با حصولش از مبدأ دور می شویم و به منتهی نزدیک می شویم. این حرکت قطعیه است.
 اما در حرکت، توسطیه می گوییم طرف آن، «آن» است یا بگویید طرف آن، «آن» ی است که همراه با معنایی است سپس این حرکت توسطیه بین مبدا و منتهی به نحو ثابت حاصل می شود در حالی که طرفش «آن» است مثل خط که یک امر ثابت است و تدریجی نیست. طرف آن، نقطه است آن نقطه را اگر ادامه بدهی خط را می سازد. این «آن» که در طرف حرکت توسطیه قرار گرفته اگر ادامه بدهی حرکت توسطیه را می سازد یعنی حرکت توسطیه با همان قسمتِ اولش شروع می شود و ادامه اش، یک حرکت توسطیه است. اما اگر این معنایی را که همراه با «آن» است تدریجا ادامه بدهید حرکت قطعیه درست می شود.
 خلاصه مطلب: «آنِ» سیال که در ابتدای حرکت توسطیه قرار گرفته، همراه با معنایی است که همان «کون المتحرک بین المبدا و المنتهی» است. و این «کون» یک معنایی است که در همان «آنِ» اول شروع می شود و ادامه پیدا می کند. گاهی هم به تدریج اگر ملاحظه اش کنیم حرکت قطعیه پیدا می شود. گاهی هم به تدریج توجه نداریم و همان «کون المتحرک بین المبدا و المنتهی» را ثابت می گیریم و حرکت توسطیه حاصل می شود. در هر صورت از اولِ این حرکت، «آن» حاصل شد و یک معنایی هم با این «آن» حاصل شد که این «آن» همراه و مقرون با یک معنایی شد که آن معنی، «کون المتحرک بین المبدا و المنتهی» بود.
 اگر این چنین «آن» ی کنار این معنی وجود داشت به صورت تدریج این «آن» را سیلان دادید و متدرج کردید حرکت درست می شود و چون حرکت، در مسافت است و حرکت در مسافت، زمان دارد لذا زمان درست می شود. با «آن» سیال هم حرکت درست می شود هم مسافت درست میشود.
 اما بیان مصنف به این صورت است: آن معنی را که همراه «آن» فرض می کنیم (مثلا کون المتحرک بین المبدا و المنتهی) یکبار ذا این می بینیم یکبار مقرون با «آن» می بینیم.
 این معنی را یکبار امر مکانی می گیریم یعنی باید در مکان انجام بگیرد و یکبار همراه «آن» قرار می دهیم که باید در «آن» ی واقع شود. اگر آن را مکانی گرفتیم و استمرار دادیم مسافت را می سازد و اگر همراه «آن» کردیم و استمرارش دادیم زمان را می سازد.
 یعنی همین معنای واحد (که «کون المتحرک بین المبدا و المنتهی» است) که همراه با «آن» شده هم ذواین است و هم همراه «آن» است (یعنی در ظرفی که اسم آن ظرف، «آن» است واقع می شود) حال اگر این را به عنوان اینکه ذو این است استمرارش بدهید مسافت را می سازد و این را به عنوان اینکه همراه «آن» است استمرارش بدهید زمان را می سازد. پس «آن» سیال می تواند زمان بسازد همانطور که معنای همراهش می تواند زمان را بسازد و همانطور که معنای همراهش می تواند مسافت را بسازد.
 توضیح عبارت
 (فان کان لهذا الشی وجود)
 مراد از «هذا الشی» همان چیزی است که اسم آن را «آن» سیال گذاشتیم و تا الان اوصافش را گفتیم.
 (فهو وجود الشیء مقرونا بالمعنی الذی حققنا فیما سلف نه حرکه)
 «انه حرکه» مفعول «حققنا» است.
 وجود این شیء وجود این شی («آن») است اما مقرون با معنایی است که در گذشته محقق کردیم که این معنی، حرکت است (یعنی همان حرکت توسطیه و کون المتحرک بین المبدا و المنتهی است) یعنی «آن» مقرون با این معنی است. در وقتی که این شیء متحرک از مبدأ جدا می شود این معنی حاصل می شود و این معنی مقرون با «آن» می شود یعنی «آناً» واقع می شود ولی «آن» ی که ادامه پیدا می کند.
 اگر ادامه اش را تدریجی بگیریم حرکت قطعیه ساخته می شود و اگر ادامه اش را از ابتدا تا آخر یکی بگیریم حرکت توسطیه می شود.
 (من غیر متقدم و لا متأخر و لا تطبیق)
 نسخه صحیح «من غیر اخذ متقدم» است. «تطبیق» عطف بر «اخذ» است یعنی «من غیر تطبیق».
  این معنایی را که ما مقرون با «آن» می کنیم بسیط می دانیم و چیزی که بسیط باشد تقسیم به متقدم و متأخر نمی شود و روی مسافت منطبق نمی شود. ما این معنی را که همراه «آن» است اینچنین می گیریم که نه بخش متقدم دارد نه بخش متاخر دارد و نه بر مسافتی تطبیق می شود. یک امر تدریجی، اینچنین است که قسمت متقدم و متاخر دارد و بر تطبیق بر مسافت می شود ولی این معنی که همراه «آن» است یک امر تدریجی نیست بلکه امر بسیط و مرکب است لذا نمی توان به دو بخش متقدم و متاخر تقسیم کرد و بر مسافت، تطبیق کرد.
 ترجمه: بدون اینکه در این معنایی که همراه «آن» است بخش متقدم و متاخری را اخذ کنیم و بدون تطبیق باشد.
 (و کما ان کونه ذا این اذا استمر سائل فی المسافه احدث الحرکه)
 تا این جا آن معنی را گفت اما الان می گوید آن معنی دو خصوصیت دارد: 1ـ ذا این است یعنی معنایی است که مکان می خواهد. به این اعتبار اگر سیلان پیدا کرد مسافت را می سازد. 2ـ همراه «آن» است یعنی یک ظرفی مثل ظرف زمان می خواهد. به این لحاظ اگر سیلانش دادی زمان می خواهد. پس همین معنی به دو اعتبار سازنده دو چیز می شود.
 ضمیر در «کونه» به «المعنی الذی حققنا فیما سلف انه حرکه» برمی گردد.
 همانطور که آن معنی، هم ذااین است هم ذا «آن» است و به خاطر ذا این بودنش مسافت می سازد و به خاطر ذا «آن» بودنش زمان می سازد.
 ترجمه: صاحبِ إین بودن این معنی وقتی استمرار پیدا کند در حالی که در مسافت سیلان دارد حرکت قطعیه را احداث می کند.
 (کذلک کونه ذا ذلک المعنی الذی سمیناه الآن اذا استمر فی متقدم الحرکه و متاخرها احدث الزمان)
 همانطور که به خاطر ذاإین بودن حرکت قطعیه می سازد همچنین کونِ این معنی، صاحب معنایی که ما آن را «آن» نامیدیم یعنی این معنایی که حرکت توسطیه با آن معنی شروع می شود صاحب معنای دیگری است که آن معنای دیگر را «آن» نامیدیم. این معنایی که شروع کننده حرکت است صاحب معنای دیگر یعنی صاحب «آن» است یعنی هم صاحب إین بود که به این اعتبارش حرکت قطعیه ساخت هم صاحب «آن» است.
 «اذا استمر»: این معنی اگر استمرار پیدا کند در بخش متقدمِ حرکت و در بخش متاخرِ حرکت زمان را ایجاد می کند و زمانی که بخش متاخر و متقدم دارد حادث می شود.
 صفحه 164 سطر 15 قوله (فنسبه هذا الشی)
 تا اینجا گفتیم «آنِ» سیال سازنده زمان است حالا می خواهیم به همین «آن» سیال، وصف دیگر بدهیم که مفنی زمان است. به تعبیر هندسی، زمان را عاد می کند یعنی اگر این «آن» را چندین بار از زمان اخراج کنید زمان تمام می شود مثل عدد 2 که اگر 4 بار از عدد 8 خارج کنی 8 تمام می شود. اصطلاحا می گویند عدد 2، عدد 8 را عاد کرد. این «آن» سیال را هم اگر چند بار از زمان خارج کنید زمان فانی می شود. پس «آن» می تواند مفنی زمان و عاد زمان باشد.
 متقدم و متاخر هم که دو جز برای زمانند می توانند زمان را عاد کنند، اگر مقدم و موخر را از زمان بگیرید زمان تمام می شود پس هم «آن» میتواند عاد زمان باشد هم متقدم و متاخر می تواند عاد زمان باشد. ولی متقدم و متاخر را خود «آن» درست می کند یعنی زمان یک امر مستمر است که متقدم و متاخر ندارد شما یک جایی از زمان را قطع می کنید و «آن» ی را ملاحظه می کنید که «آن» فاصل است. («آن» فاصل و «آن» سیال را گفتیم که هر دو متوهم بودند فقط در یکی، سیلان را لحاظ می کردیم و در یکی لحاظ نمی کردیم). پس یک «آن» را فرض می کنید وقتی «آن» فرض شد قبل و بعد پیدا می کند که قبل، جزء متقدمِ زمان می شود و بعد، جزء متاخرِ زمان می شود. پس «آن» است که جزء متقدم و متاخر را می سازد.
 حالا ملاحظه می کنید که سازنده متقدم و متاخر، «آن» است. هم مقدم و موخر می تواند زمان را عاد کند هم «آن» میتواند زمان را عاد کند، سوال این است که کدام یک از اینها عادّ اصلی اند؟ می گوییم عادّ اصلی، «آن» است و مقدم و موخر نیستند چون «آن» مقدم و موخر را می سازد و مقدم و موخر زمان را عاد می کنند. پس «آن» اصل است و مقدم و موخر فرع هستند. و هر دو زمان را عاد می کنند ولی یک اصل است و یکی فرع است پس نسبت دادن عاد به «آن» اُولی است از نسبت دادن عاد به مقدم و موخر.
 مصنف نکته دیگری هم اشاره می کند و آن این است که خود مقدم و موخر را هم می توان تقسیم به «آن» کرد. کوچکترین جزئی که زمان را عاد می کند «آن» است. ما در هر مرکبی عاد را باید واحد بگیریم یعنی کوچکترین چیز قرار داد. مثلا عدد 8 به 2 و 4 و 1 عاد می شود. عدد یک کوچکترین است و عدد یک را در عاد کردن اُولی از بقیه می بینیم چون عدد یک اولا اصل بقیه است و ثانیا کوچکترین واحد است به تعبیر مصنف می گوییم آنچه که وحدت عطا می کند به عنوان واحد می آید یعنی به دو بیان «آن» را اولی به عاد کردن می بیند 1ـ واحد است یعنی از مقدم و موخر کوچکتر است. 2ـ اصلِ مقدم و موخر و سازنده آنها است.
 سپس مصنف توضیح می دهد که «آن» عاد زمان است مقدم و موخر هم عاد زمانند علی الوجه الثانی (مراد از ثانی، در مقابل اول نیست یعنی غیر از وجهی که «آن» عاد می کند. می توان ثانی را در مقابل اول هم گرفت یعنی اگر عاد کننده را «آن» بگیرید وجه اول است و اگر عاد کننده را مقدم و موخر بگیرید وجه ثانی می شود.
 الان بحث ما در عاد کردن زمان است و بحث ما در سیلان و سازندگی زمان نیست که این بحث مربوط به «آن» سیال است و می توان این بحث را در «آن» فاصل آورد به شرطی که آن را سیلان بدهید.
 نکته: عدد بی نهایت را آیا می توان عاد کرد؟
 جواب: بله، عدد یک هر عددی را عاد می کند بی نهایت عددِ یک، می تواند عدد بی نهایت را عاد کند.
 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo