< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

90/05/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : توضیح علل و مبادی خارجی جسم بما هو جسم و بیان معانی فاعل و غایت مشترک و بررسی معنای اول فاعل و غایت مشترک/ فصل2/ مقاله 1/ فن 1/ طبیعیات شفا.

خلاصه جلسه قبل : گفتیم که برای جسم بما هو جسم مبادئی هست و برای جسم بما هو متغیر نیز همان مبادئ هست با اضافه چند مبدأ دیگر. قرار شد که اول به مبادی جسم بما هو جسم بپردازیم و بعد به مبادی جسم متغیر می پردازیم.

مبادی جسم یا داخلی بودند و یا خارجی مبادی داخلی صورت و ماده است و مبادی خارجی فاعل و غایت است.

مبادی داخلی را با تفصیل بیان کردیم و سپس به مبادی خارجه پرداختیم.

و لما كان كلامنا هاهنا فى المبادئ المشتركة، فيكون‌ الفاعل المأخوذ هاهنا هو المشترك، و الغاية المعبرة هاهنا هى المشترك‌ فيها. و المشترك‌ فيه هاهنا يعقل على نحوين: أحدهما أن يكون الفاعل مشتركا فيه على أنه يفعل الفعل الأول الذي يترتب عليه سائر الأفاعيل، كالذى يفيد المادة الأولى الصورة الجسمية الأولى إن كان شي‌ء كذلك على ما نعلمه فى موضعه فيكون يفيد الأصل الأول، ثم من بعد ذلك يتم كون ما بعده.[1]

چون بحث ما در مورد مبادی مشترکه است پس باید در این بحث به فاعل و غایت مشترک بپردازیم.

حال این سؤال مطرح می شود که فاعل و غایت مشترک چه معنایی دارند؟

ایشان می فرمایند که فاعل و غایت به دو معنا مشترک می شوند و سپس می فرمایند که عالم طبیعی از کدام یک از این دو باید بحث کند و از کدام یک نباید بحث کند.

قرار بر این شده بود که ما از وجود مبادی بحث نکنیم ولی می توانیم از ماهیت و شرایط آنها بحث کنیم.

ابتدا ابن سینا دو معنای مشرک فاعل و غایت را ذکر می کنند و سپس فرق بین دو معنا را بیان می کنند و سپس می فرمایند که در یک معنا طبیعی حق بحث کردن را ندارد و در معنای دیگر می تواند بحث کند.

وقتی این مسائل بیان شد دیگر بحث از مبادی جسم بما هو جسم تمام می شود و مصنف به بحث مبادی جسم بما هو متغیر می پردازند.

معانی فاعل و غایت مشترک :

معنای اول فاعل مشرک : مشترک بین همه افعال.

فاعل مشترک فاعلی است که از او یک فعل صادر می شود و آن فعل اساس افعال بعدی است و تمام افعال بعدی بر این فعل مترتب می شوند.

بنابراین می توان گفت که این فاعل با انجام این یک فعل همه ی افعال را انجام داده است مانند اینکه فاعلی صورت جسمیه را به ماده عطا کند. این صورت جسمیه منشأ بقیه افعالِ جسم است چون تا جسم صورت جسمیه را نداشته باشد، نه می تواند فعلی را انجام دهد و نه می تواند فعلی را بپذیرد.

دقت شود که ما از وجود چنین مبدأی بحث نمی کنیم و فقط از ماهیت آن بحث می کنیم و اینکه آیا چنین فاعل مشترکی را داریم و یا خیر باید در جای خودش بحث شود.

معنای اول غایت مشترک : مشترک بین همه افعال.

غایت مشترک غایتی است که بخاطر آن همه ی امور طبیعی انجام می شوند و غایتی است مشترک بین همه افعال طبیعی.

فاعل مشترک به معنای اول مشترک بین افعال بود و غایت مشترک به معنای اول نیز همینطور است.

معنای دوم فاعل مشترک : مشترک بین همه فواعل.

فاعل مشترک عبارت است از یک فاعل کلی که تمام فواعل طبیعی مصداق او هستند.

همانگونه که مشخص است این فاعل مشترک، مشترک بین فواعل است نه بین افعال یعنی صادق بر فواعل کثیر است و هر کدام از این فاعل ها، فاعلی هستند برای یک امر جزیی طبیعی.

معنای دوم غایت مشترک : مشترک بین همه غایات.

غایت مشترک به این معنا نیز غایتی است که همه ی غایات طبیعی، مصداقی برای این غایت هستند یعنی مشترک بین غایات است.

مقایسه معنای اول و دوم :

فرق اول : در معنای اول فاعل و غایت، مشترکِ بینِ افعال هستند و در معنای دوم بین فواعل و غایات مشترکند.

فرق دوم : فرق دیگری نیز هست و این فرق این است که فاعل و یا غایت به معنای اول، ذاتی است شخصی که وجودی خارجی دارد ولی فاعل و غایت مشترک به معنای دوم ذاتی است کلی که وجود خارجی ندارد بلکه وجود ذهنی دارد و همه غایات و فواعل تحت این معنا مندرج اند و این کلی در ذهن موجود است.

تفاوت فرق اول و دوم : دقت شود که در فرق اول، آنچه که باعث اختلاف می شود معنای لفظ مشترک است ولی در فرق دوم اختلاف بین ذات این دو معنا است.

ترجمه و شرح متن :

چون کلام ما در این فصل در مبادی مشترکه است، پس فاعلی که در این بحث ما اخذ می شود فاعل مشترک است و همچنین غایتی که از آن بحث می کنیم نیز باید مشترک باشد.

و مشترک فیه در این بحث ما دو معنا دارد :

- یکی از این دو معنا این است که فاعل عام باشد به این معنا که کاری را که اساس کارهای دیگر است انجام داده باشد تا کارهای دیگر بر او مترتب شوند یعنی فعل اول را او انجام داده که سایر افعال بر آن فعل مترتب است مانند فاعلی که به ماده اولی، صورت جسمیه اولی را می دهد.

ماده اولی ماده ای است که با قطع نظر از صورت جسمیه و صورت نوعیه تصور می شود هر چند جدای از آنها در خارج وجود ندارد.

ماده ثانیه همان ماده اولی است که همراه با صورت جسمیه و صورت نوعیه باشد و در همان حال ماده ای شود برای صورتی دیگر مثلا عناصر ماده ثانیه هستند بری مرکبات.

صورت جسمیه اولی : منظور اولین صورتی است که بر جسم وارد می شود و جسم آن را قبول می کند که توضیح آن قبلا گذشت و گفته شد که جسم سه صورت را می پذیرد جسمیه و نوعیه و عرضیه که به صورت جسمیه صورت اولی می گوییم و دقت شود که «اولی» صفت «صورت» است نه «جسمیه» یعنی اولین صورتی که هیولی قبول می کند، صورت جسمیه است.

حال آیا چنین فاعلِ مشترکی داریم یا نداریم مورد بحث ما نیست چون ما نباید از وجود مبادی بحث کنیم و باید وجود آنها را به عنوان اصل موضوعه بپذیریم لذا مصنف می فرمایند «ان کان کذلک» یعنی اگر چنین فاعلی باشد که چنین صورتی را عطا کند یعنی در جای خود باید بحث شود که موجود است یا خیر و به نظر ما موجود است و همچنین می توان عبارت را به اینگونه معنا کرد که مهم نیست که چنین فاعلی داریم و یا نه و اصلا از آن بحث نمی کنیم و اگر چنین فاعلی داشته باشیم اینگونه می شود.

پس این فاعل، فاعلی است که اصل و اساس و زیربنای اوّلی را عطا می کند که بقیه افعال بر آن مترتب می شوند و بعد از عطا کردن این اصل، وجودِ ما بعد این اصل تمام می شود یعنی هیولی بالقوه واجدِ همه صور است و همه صور در هیولی موجود اند ولی بالقوه ولی وقتی صورت جسمیه آمد آنوقت آن صور عرضیه و نوعیه می توانند از بالقوه بودن به بالفعل بودن خارج شوند.

پس صوری که بعد از صورت جسمیه هستند با آمدن صورت جسمیه می توانند تمام شوند.

و تكون الغاية مشتركا فيها بأنها الغاية التي يؤمها جميع الأمور الطبيعية إن كانت غاية کذلک، على ما نعلمه فى موضعه. و هذا نحو.

تا اینجا فاعل مشترک فیه را توضیح دادیم و حال می خواهیم غایت مشترک فیه را توضیح دهیم.

غایت مشترک فیه به این معنا غایتی اس که همه ی امور طبیعی آن را قصد می کنند.

ترجمه و شرح متن :

غایت مشترک غایتی است که همه ی امور طبیعی آن را قصد می کنند البته اگر غایتی چنینی داشته باشیم که در موضع خودش دانسته می شود.

باید دقت شود که غایت طبیعی در اینجا باید خودش نیز از امور طبیعی باشد تا مورد بحث ما واقع شود.

ان کان غایة لذلک : غایة کذلک صحیح است

این معنای اول فاعل و غایت مشترک است.

و النحو الآخر أن يكون المشترك فيه‌ بنحو العموم كالفاعل الكلى المقول على كل واحدة من الفاعلات الجزئية للأمور الجزئية و الغاية الكلية المقولة على كل واحدة من الغايات الجزئية للأمور الجزئية.

معنای دوم فاعل و غایت این است که فاعل و غایت، فاعل و غایتی باشند کلّی که تمام فواعل و غایات طبیعی تحت آن مندرج می شوند یعنی یک عنوان و امری ذهنی است که شامل تمام فاعلها و غایتهای شخصی می شود.

ترجمه و شرح متن :

و نحو دیگر این است که تمام فاعلها و غایات در آن مشترک باشند به نحو عموم مانند فاعل کلی که مقول است بر هر یک از فاعل های جزیی که این فاعل ها، فاعل هستند برای امور جزیی و مانند غایت کلی که مقول است بر هر یک از غایات جزییه برای امور جزییه.

و الفرق بين الأمرين أن المشترك بحسب المعنى الأول يكون فى الوجود ذاتا واحدة بالعدد يشير العقل إليها بأنها هى، من غير أن يجوِّز فيها قولا على كثيرين، و المشترك بحسب المعنى الثاني لا يكون فى الوجود ذاتا واحدة، بل أمرا معقولا يتناول ذواتا كثيرة تشترك عند العقل فى أنها فاعلة أو غاية، فيكون هذا المشترك مقولا على كثيرين:

ترجمه و شرح متن :

و فرق بین این دو معنای مشترک (بین فاعل مشترک به معنای اول و دوم و بین غایت مشترک به معنای اول و دوم) این است که مشترک به معنای اول در خارج ذاتی است شخصی (یعنی یک شخص است و کلی نیست) که عقل به آن اشاره می کند که این ذات همین ذات است (یعنی عقل درک می کند که یکی است و به آن می تواند اشاره کند بر خلاف کلی که چون مردد است عقل نمی تواند به آن اشاره کند) بدون اینکه عقل تجویز کند در این ذات که حمل بر کثیرین شود (چون ذاتی است شخصی و ذات شخصی جایز نیست که بر کثیرین حمل شود)

اما مشترک به معنای دوم در خارج، ذات واحدی نیست بلکه امری معقول و ذهنی است که ذوات کثیری را متناول است که این ذوات در صفت فاعل یا غایت بودن مشترک اند پس چونکه فاعل و غایت به معنای دوم ذوات کثیری را در بر داشت پس این امر مشترک، مقول بر کثیرین می شود و کلی است.

فالمبدأ الفاعلى‌ المشترك للجميع بالنحو الأول إن كان للطبيعيات مبدأ فاعلى من هذا النحو، فلا يكون طبيعيا، إذ كان كل طبيعى فهو بعد هذا المبدأ، و هو منسوب إلى جميعها بأنه مبدؤه لأنه‌ طبيعى. فلو كان المبدأ طبيعيا لكان حينئذ مبدأ لنفسه، و هذا محال، أو يكون المبدأ الفاعلى‌ غيره، و هذا خلف. فإذا كان كذلك لم يكن للطبيعى بحث‌ عنه بوجه إذا كان لا يخالط الطبيعيات بوجه‌،

پس بحث اول مطرح شد که فاعل و غایت را به مشترک و غیر مشترک تقسیم کردیم (که غیر مشترک از بحث ما بیرون بود) و معانی مشترک را گفتیم و فرق بین معانی مشترک را مطرح کردیم (به عبارت دقیق تر فرق بین موصوف هایی که متصف به اشتراک هستند را بیان کردیم)

حال وارد بحث دوم می شویم که از این دو معنا کدام یک را در طبیعیات می توانیم مطرح کنیم و کدام را نمی توانیم.

مصنف بحث فاعل را مفصلا مطرح می کنند و سپس غایت را مانند فاعل می دانند و بحث مستقلی از غایت نمی کنند. پس بحث فعلی ما در مورد فاعل است هر چند این بحث به غایت نیز سرایت می کند.

برررسی معانی فاعل مشترک :

مصنف می فرمایند که معنای اول فاعل مورد بحث ما نیست و معنای دوم مورد بحث ما است.

معنای اول فاعلی است که فعلی را صادر کرده است که بقیه افعال طبیعی بر آن مترتب می شوند.

حال بحث در این است که آیا این فاعل، فاعلِ همه ی طبیعیات است و یا فاعل همه ی طبیعیات نیست و فاعلِ بعضی ازآنهاست؟

اگر فاعلِ همه ی طبیعیات بشد دیگر نمی تواند خودش طبیعی باشد چون اگر خودش نیز طبیعی باشد لازم می آید که فاعلِ خودش هم باشد و این صحیح نیست ولی اگر خودش طبیعی باشد ولی فاعل همه نباشد بلکه فاعل غیر خودش باشد در این صورت می تواند فاعل بعضی از طبیعیات باشد و اشکال سابق پیش نمی آید.

پس اگر فاعلی، فاعلِ همه طبیعیات باشد دیگر خودش نمی تواند طبیعی باشد ولی اگر فاعلِ همه نبود، خودش نیز می تواند طبیعی باشد.

اگر فاعل مشترک طبیعی نبود دیگر مورد بحث علم طبیعی نیست چون امری مجرد است و امور مجرده در علم طبیعیات مورد بحث واقع نمی شوند.

پس فاعل طبیعیات دو قسم شد فاعل طبیعیات مطلقا و فاعل طبیعیات به صورت غیر مطلق.

مصنف این دو قسم را ذکر می کنند ولی اینکه کدامیک در خارج موجود اند و یا خیر مورد بحث ما در اینجا نیست.

مصنف این دو قسم را از هم جدا نمی کنند و از اول وارد قسم اول می شوند و سپس قسم دوم را با نعم و استدراک مطرح می کنند.

بیان مصنف به این نحو است که فاعل به معنای اول که فاعل همه ی طبیعیات باشد، چنین فاعلی نمی تواند طبیعی باشد چون اگر طبیعی باشد یکی از این دو محذور پیش می آید چون یا باید بگوییم که فاعل خودش هم هست که این نمی تواند صحیح باشد و یا اینکه مجبوریم بگوییم که خودش فاعل دیگری دارد که در این صورت خلف فرض پیش می آید چون دیگر این فاعل طبیعی، فاعلِ همه نیست و آن فاعلی که این فاعل مشترک را ساخته، آن فاعلِ مشترک است علی نحو الاطلاق. پس چون خلف فرض و فاعلِ بودنِ چیزی برای خودش باطل است، پس این فاعل علی نحو الاطلاق نمی تواند طبیعی باشد. پس این فاعل مطلق غیر طبیعی است و مجرد است.

ترجمه و شرح متن :

اما مبدأ فاعلی _اگر برای طبیعیات، فاعلی به این نحو باشد_ پس این مبدأِ فاعلی، طبیعی نخواهد بود چون وقتی می گوییم این مبدأ، مبدأی است برای همه طبیعیات پس همه ی طبیعیات بعد از او هستند و او قبل از همه طبیعیات است پس این مبدأ فاعلی منسوب است به همه طبیعیات و این نسبت به این نحو است که این فاعل، مبدأ این امور است پس به همه این امور منسوب است و این امور، طبیعی هستند پس این فاعل، مبدأ همه طبیعیات است.

دقت شود که علتِ مفعول بودن این امور برای این مبدأ این است که این امور جمیعشان طبیعی هستند پس مفعول بودن دائر مدار طبیعی بودن است و اگر خودِ مبدأ نیز طبیعی باشد، لازم می آید که مبدأ خودش نیز باشد و این محال است و یا اینکه بگوییم چیز دیگری مبدأ فاعلی است و این خلاف فرض است.

و اگر این مبدأ غیرطبیعی باشد پس برای طبیعی بحثی از آن نخواهد بود به هیچ وجه چون این مبدأ با طبیعیات مخالطتی ندارد (به علم طبیعی مرتبط نیست).

اذا کان لا یخالط : اذ باشد بهتر است.

و عساه أن‌ يكون مبدأ للطبيعيات و لموجودات غير الطبيعيات، فتكون عليته أعم وجودا من علية ما هو علة للأمور الطبيعية خاصة، و من الأمور التي لها نسبة خاصة إلى الطبيعيات إن كان‌ شي‌ء كذلك.

اگر این مبدأ مجرد بود و فاعل طبیعیات بود فقط، مورد بحث واقع نمی شد ولی در اینجا علاوه بر اینکه مجرد است، علت برای غیر طبیعیات یعنی مجردات نیز هست پس به طریق اولی مورد بحث نیست. مثل عقل فعّال که هم مبدأ طبیعیات است و هم مبدأ برای نفوس و... .

بیان ابن سینا به این نحو است که شاید این فاعل مشترک به معنای اول، فاعل باشد برای طبیعیات و غیر طبیعیات و مطرح نمی کنند که در این صورت به طریق اولی نباید مورد بحث واقع شود ولی مشخص است که بیانشان به خاطر این مطلب است.

سپس مصنف می فرمایند که چنین علتی (که هم علت طبیعیات است و هم علت غیر طبیعیات) علیتش اعم است از علیت آن موجودی که فقط معلول طبیعی داشته باشد (اگر علتی را داشته باشیم که فقط مصدر برای طبیعیات باشد).

ترجمه و شرح متن :

و شاید این مبدأِ فاعلیِ مشترک، مبدأی باشد هم برای طبیعیات و هم برای غیر طبیعایت (که در این صورت دو محذور برای طرح آن در طبیعیات داریم چون هم خودش مجرد است هم بعضی از معالیلش مجرد هستند) و چنین مبدأی علیتش اعم می شود از چیزی که فقط علت امور طبیعیه است و همچنین علیتش اعم است از اموری که نسبت خاصی (خاص : فقط) با طبیعیات دارند (یعنی از اموری که فقط فاعل طبیعیات هستند) البته اگر چنین اموری موجود باشند.

اعم وجودا : در مقابل اعم مفهوما است.

گاهی وقتی گفته می شود که اعم است مفهوما یعنی مفهوم اعمی دارد مثل عام و خاص مطلق و گاهی منظور این است که مصادیق بیشتری دارد نه اینکه مفهومش اعم باشد بلکه مصادیقش اکثر است. ولی اعم وجودا یعنی اینکه وجود بیشتری دارد چون چیزهای بیشتری را اداره می کند و اثر بیشتری می گذارد چون هم طبیعیات را اداره می کند و هم غیر طبیعیات را و شاید این مطلب را بتوان اشاره ای به سعه وجودی که مبتکر آن صدرا است دانست البته ظاهرا چنین اشاره ای ندارد.

ان کان شیء کذلک :

با این عبارت ابن سینا شک خود را بیان می کنند. آیا می توان فاعلی داشت که خودش طبیعی باشد و فقط به طبیعیات نسبت داشته باشد یعنی فقط فاعل طبیعیات باشد آیا چنین فاعلی موجود است؟

فاعل های طبیعی افعالی چون احداث حرکت دارند ولی آیا می توانند یک موجود طبیعی را ایجاد کنند؟

شکی نیست که نمی توانند چیزی را ایجاد کنند و تنها کار آنها تحریک است و این در جای خود یعنی الهیات ثابت است چون فاعل طبیعی باید با دخالت جسمش کار کند و وقتی جسم دخالت کرد، باید ارتباطی بین جسم و آن فعل یا مفعول وجود داشته باشد یعنی باید به نحوی با آن شیء تماس داشته باشد. حال شیئی که موجود نشده و معدوم است، چگونه می تواند جسمِ فاعل با آن شیء معدوم ارتباط برقرار کند خلاصه اینکه جوهر طبیعی از فاعل طبیعی صادر نمی شود و تنها عرض صادر می شود.

پس فاعل طبیعی نمی تواند موجودی طبیعی را به وجود بیاورد.

مطلب بعد این است که چیزهای دیگری که فاعل آنها را به وجود می آورد و طبیعی نیستند چیست؟

قبلا مثالی زدیم به نفس که عقل فعال آن را ایجاد می کند و این نفوس مجرد هستند.

حال می خواهیم دو مثال دیگر بزنیم یکی ماده و دیگری صورت که عقل فعال آنها را ایجاد می کند.

دقت شود که ماده و صورت طبیعی نیستند، بلکه همانگونه که گفته شد مبدأ طبیعیات هستند و طبیعت از جسم به بعد شروع می شود و ماده و وصورت سازنده جسم هستند.

پس می توان گفت فاعلی که فقط فاعل جمیع طبیعیات باشد نداریم چون عقل فعال فاعل ماده و صورت نیز هست.

پس مقصود مصنف از «ان کان شیء کذلک» این است که شیئی که فقط فاعل طبیعیات باشد نداریم.

نکته : مبدأ طبیعیات (ماده و صورت) مجرد نیستند بلکه جسمانی هستند و منظور ما این بود که این دو امر طبیعی نیستند بلکه مبدأ طبیعیات هستند. ماده و صورت هیچکدام مجرد اصطلاحی یعنی عالِم و قائِم بالذات و دارای شعور نیستند ولی اگر مجرد را به معنای غیر حالۀ در ماده بگیریم بنابر این معنا خوِدِ ماده مجرّد می شود چون در ماده حلول نکرده ولی صورت مجرد نیست حتی به این اصطلاح چون در ماده حلول می کند.

پس بالفرض می تواینم سه مبدأ داشته باشیم یکی مبدأی که غیر طبیعی است که هم طبیعیات و هم غیر طبیعیات را صادر کند که این مورد قبول مصنف است و دیگری اینکه مبدأی که طبیعی باشد و فقط همه طبیعیات را صادر کند که این رد شد. سوم اینکه غیر طبیعی باشد و همه طبیعیات را فقط صادر کند که با «ان کان شیء کذلک» بیان شد و قسم چهارم اینکه مبدأی داشته باشیم که طبیعی باشد و فاعل همه طبیعیات غیر خودش باشد که مصنف از بعد از «نعم» در صدد بیان این قسم هستند.

نعم، قد يجوز أن تكون فى جملة الأمور الطبيعية ما هو مبدأ فاعلى لجميع الطبيعيات غير نفسه، لا مبدأ فاعلى لجميع الطبيعيات مطلقا،

ماده هم طبیعی است (بالمعی العام یعنی مربوط به عالم طبیعت نه به آن معنایی که قبلا اشاره شد و گفتیم که ماده و صورت طبیعی نیستند) و هم مبدأ همه طبیعیات است ولی بحث ما در مبدأ فاعلی است یعنی مبدأی که برای تمام طبیعیات غیر خودش باشد ولی خودش مبدأ خودش نباشد.

مصنف می فرمایند که این جایز است یعنی چنین فاعلی می تواند وجود داشته باشد و هیچکدام از دو محذور سابق به وجود نمی آیند البته گفته شد که چنین فاعلی نداریم که هم طبیعی بشد و هم بتواند جوهریات را ایجاد کند و فقط می تواند اعراض را ایجاد کند.

ترجمه و شرح متن :

بلکه جایز است که در همه امور طبیعیه مبدأی فاعلی باشد که مبدأ فاعلی برای همه طبیعیات باشد و مبدأ خودش نباشد ولی جایز نیست که مبدأِ فاعلی طبیعی، مبدأِ همه طبیعیات باشد.

معنای اول کاملا مطرح شد و در جلسه آینده معنای دوم را نیز بررسی می کنیم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo