< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

90/05/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : ادامه بحث جایگاه شخصیات نزد طبیعت و حس/ فصل1/ مقاله 1/ فن 1/ طبیعیات شفا.
خلاصه جلسه قبل : بحث در این بود که اشخاص نیز عند الحس بنحوی درک می شوند که شبیه به کلی باشند یعنی حس شخص شبیه به کلی را اولا درک می کند و سپس شخص خالص و صرف را.
و أما فى الزمان، فإن التخيل إنما يستفيد من الحس شخصا من النوع غير محدود بخاصيته فأول ما يرتسم فى خيال الطفل من الصور التي يحسها على سبيل تأثر من تلك الصور فى الخيال‌ هو صورة شخص رجل أو شخص امرأة من غیر أن يتميز رجل هو أبوه عن رجل ليس هو أباه، و امرأة هى أمه عن امرأة ليست هى بأمه، ثم يتميز عنده رجل هو أبوه و رجل ليس هو أباه، و امرأة هى أمه و امرأة ليست هى أمه‌، ثم لا يزال تنفصل الأشخاص عنده يسيرا يسيرا.[1]
بحث به اینجا رسید که حس ما آن شخصی را زودتر درک می کند که شباهتش به عام بیشتر باشد.
طبق این بیان معلوم شد که اگر ما خاصها را به لحاظ ذات مرتب کنیم، آن که اشبه به عام است در ابتدا و آن که شباهت کمتری دارد در انتها درک می شود تا درک برسد به شخصی که صرف در شخصیت است.
اگر به لحاظ زمان نیز نگاه کنیم، ابتدای حس طفل از شخص مشتبه به عام شروع می شود و کم کم در زمانهای بعد که قوه حاسه اش قوی تر شد، همان شخص را به صورت شخص صرف درک می کند یعنی هر چه حاسه با گذشت زمان قوی تر می شود، اشخاص درک شده از تشابه به کلی دور می شوند و به سمت جزییت می روند.
الآن بحث مصنف در مورد قوه خیال است و حس را ابزاری برای ارسال صورت به خیال محسوب می کنند و می فرمایند که اگر خیال از حس صورتی را گرفت و متاثر از آن صورت شد ابتدا قوه خیال آن صورت را شبیه به کلی درک می کند و بعدا آن را به صورت جزیی محض درک می کند و این نقصان ناشی از حس است یعنی چون حس نتواسنت شخص را به صورت شخص محض درک کند لذا قوه خیال نیز نمی تواند آن را به صورت جزیی محض درک کند و بعبارت دیگر از اینکه قوه خیال که حس باطن است نتوانسته محسوس را به صورت شخص صرف درک کند در می یابیم که حس ظاهر نیز نتوانسته آن محسوس را به صورت شخص صرف درک کند.
ترجمه و شرح متن :
اما در زمان پس همانا تخیل از حس، شخصی از نوع را استفاده می کند که این شخص محدود به خاصیت خودش نیست لذا با اشخاص دیگر نیز سازگار است و قابلیت دارد که شخص دیگری نیز باشد یعنی رجلی را می بیند که شخص خاصی است ولی حس آن خصوصیات را به طور کامل لحاظ نمی کند.
حال مصنف مثال می زنند به طفل که اولین چیزی که مرتسم می شود در قوه خیال طفل از صوری که حس کرده به نحو تأثر خیال از این صور، اولین صورت صورت شخص مرد یا زنی است بدون اینکه بین شخصی که پدر اوست و شخصی که پدر او نیست تمیزی باشد و همچنین بین شخصی که مادر اوست یا مادر او نیست تمیزی وجود داشته باشد. و سپس نزد او مردی که پدرش است با مردی که پدرش نیست متمایز می شوند و همچین بین زنی که مادرش است و زنی که مادرش نیست نیز تمییز داده می شود سپس همواره به تدریج اشخاص نزد او منفصل می شوند و آنها را از هم تمییز می دهد.
فی الزمان : یا منظور این است که محسوسات را به ترتب زمانی لحاظ کنیم یعنی محسوس را در دو زمان عرضه کنیم یا منظور این است که حس به مرور زمان ابتدا شبیه به کلی و سپس جزیی درک می کند یعنی هم می توان قید «فی الزمان» را مربوط به حس دانست و هم محسوس.
یستفید : تخیل از حس استفاده می کند اما این دریافت مخصوص به حالت بیداری و فعالیت حواس ظاهری است ولی در خواب تخیل دریافتی از حس ندارد بلکه یا مستقیما از عالم بالا می گیرد و یا از عقل استفاده می کند و از حس استفاده نمی کند.
من الصور التی یحسها : ممکن است صور دیگری را نیز درک کرده باشد که حسی نباشند مثلا تخیلات او باشند این صور مقصود ما نیستند هرچند آنها نیز کلی هستند.
و هذا الخيال الذي يرتسم فيه مثلا من الشخص الإنسانى مطلقا غير مخصص، هو خيال المعنى الذي يسمى منتشرا و إذا قيل شخص منتشر لهذا، و قيل شخص منتشر لما ينطبع فى الحس من شخص لا محالة من بعيد إذا ارتسم أنه جسم من غير إدراك حيوانية أو إنسانية فإنما يقع عليهما اسم الشخص المنتشر باشتراك الاسم. و ذلك أن المفهوم من لفظ الشخص المنتشر بالمعنى الأول هو أنه شخص ما من أشخاص‌ النوع الذي ينسب إليه، غير معين كيف كان و أى شخص كان، و كذلك رجل ما و امرأة ما. فيكون كأن معنى الشخص و هو كونه غير منقسم إلى عدة من يشاركه فى الحد قد انضم إلى معنى الطبيعة الموضوعة للنوعية أو للصنفية و حصل منهما معنى واحد يسمى شخصا منتشرا غير معين. كأنه ما يدل عليه قولنا حيوان ناطق مائت هو واحد، و لا يقال‌ على كثرة و يحد بهذا الحد فيكون حد الشخصية مضافا إلى حد طبيعة النوعية. و بالجملة هذا هو شخص غير معين. و أما الآخر فهو هذا الشخص الجسمانى المعين و لا يصلح أن يكون غيره، إلا أنه يصلح عند الذهن أن يضاف إليه معنى الحيوانية أو معنى الجمادية لشك الذهن، لا لأن‌ الأمر فى نفسه صالح لأن يضاف إلى تلك الجسمية، أى المعنيين منهما كان.
فالشخص المنتشر بالمعنى الأول، يصلح عند الذهن أن يكون فى الوجود أى شخص كان من ذلك الجنس أو النوع الواحد. و بالمعنى‌ التالى ليس يصلح فى الذهن أن يكون أى شخص كان من ذلك‌ النوع، بل لا يكون غير هذا الواحد المعين لكنه‌ يصلح عند الذهن صلوح الشك و التجويز أن يتعين‌ بحيوانية معينة مثلا دون جمادية معنه أو جمادية دون حيوانية، تعينا بالقياس إليه بعد حكمه أنه فى نفسه لا يجوز أن يكون صالحا للأمرين بل هو أحدهما متعينا.هذا و هاهنا مقايسة أيضا بين العلل و المعلولات، و مقايسة بين الأجزاء البسيطة.
معانی خیال منتشر (فرد منتشر،شخص منتشر) :
فرد منتشر یا شخص منتشر یا خیال منتشر بر دو مفهوم اطلاق می شود :
1. درک نوع یا صنف در ضمن شخصی که در عین شخصیت قابل تطبیق بر افراد کثیر باشد مانند طفل که بخاطر ضعف حاسه، پدر و مادرش را به این صورت درک می کرد.
2. شبحی که از دور درک می کنیم که در عین جزییت مبهم است و قابل صدق بر کثیرین است.
آیا این دو مفهوم فرق دارند و یا جامعی بینشان است یعنی آیا فرد منتشر مشترک معنوی بین این دو است یا مشترک لفظی است.
مدعی : مصنف ادعا می کنند که این دو مشترک لفظی هستند.
استدلال : برای استدلال بر اشتراک لفظی باید فرقی بین این دو معنا ارائه دهیم.
فرد منتشر به معنای اول :
فرد منتشر به معنای اول فردی است معین که عند الذهن قابلیت دارد که هم بر این شخص صدق کند و هم بر این شخص چون خصوصیاتش لحاظ نشده یعنی درست است که معین است ولی معین به تعین خاصی نیست بلکه هر تعینی که شد. این تعین مّا باعث نمی شود که مفهوم کلی شود چون علی سبیل الاستغراق و الاجتماع نیست بلکه علی سبیل البدلیه است.
این مفهوم عند الواقع نیز فرد منتشر است چون به صورت شخص معین اما نه تعین خاص لحاظ شده است پس این با هر فردی می سازد واقعا، یعنی این فرد فی الواقع قابل تطبیق بر کثیرین است علی البدلیه یعنی فرد معین بای تعین کان.
فرد منتشر به معنای دوم :
اما شخص منتشر به معنای دوم ناشی از شک ماست یعنی ناظر(بیننده)، احتمال می دهد که آنچه دیده حیوان باشد یا نبات ولی در واقع قابل تطبیق بر کثیرین نیست یعنی ذهن چون شک دارد تطبیق می کند ولی فی الواقع اینچنین نیست یعنی فرد معینی که بخاطر شکِ من معین است بای تعین کان ولی فی الواقع اینچنین نیست.
ترجمه و شرح متن :
این خیالی که در این خیال مثلا از شخص انسانی یک شخص مطلق غیر مخصص (معین بای تعین کان یا غیر محدود بخاصیته) مرتسم می شود، این خیالِ معنایی است که آن خیال، منتشر نامیده می شود و به مناسبت اینکه خیال صاحب آن معنی شده، خود معنی را نیز منتشر می نامند.
وجه تسمیه روشن شد حال می خواهیم این مطلب را بیان کنیم که این شخص و خیال منتشر بر دو معنا اطلاق می شوند آیا این اطلاق به نحو اشتراک لفظی است یا معنوی.
فاعل یرتسم «شخص» است که محذوف است و از مثلا من الشخص فهمیده می شود.
به دو چیز شخص منتشر گفته می شود :
1. به همان معنایی که کودک درک می کند و گفته شد.
2. به چیزی که از بعید دیده شده است و در حس ما نقش می بندد که جسم است، بدون ادراک انسانیت و حیوانیت.
این اطلاق بنا بر اشتراک لفظی و اسمی است و این بخاطر این است که شخص منتشر به معنای اول، شخص مّا است ( معین ولی معین بای تعین کان یعنی شخص است و علی سبیل البدلیه کلیت دارد) از اشخاص نوعی که این شخص به آن نوع نسبت دارد که آن شخص مّا غیر معین است به این بیان که مقید به یک کیفیت خاص نیست و مقید به شخص خاص نیست بلکه هر شخصی باشد کافی است لذا قابل صدق بر کثیرین است علی سبیل البدلیه و رجل مّا و امراة مّا نیز مثل انسان مّا است یعنی چه صنف باشد و چه نوع فرقی ندارد.
در معنای اول ما یک مرکب داریم از اجزاء «طبیعت نوعیه» و «حدود شخصیه» یا «صنف» و «حدود شخصیه».
تعریف نوع و صنف مشخص است و تعریف «شخصیت» عبارت است «واحدیت و عدم انقسام به عده ای که با او مشارکت در نوع یا صنف داشته باشند». حال اگر این دو معنا را به هم اضافه کردیم مجموع شخص منتشر می کند.
در جایی که فرد منتشر است گویا که معنای شخص به معنای طبیعت(چه طبیعت نوعی و چه طبیعت صنفی) منضم شده است و معنای شخص چیزی است که منقسم نشود به عده ای که با او مشترک در حد باشند و از مجموع طبیعت و شخص معنای واحدی حاصل شده که آن را شخص منتشر می نامیم.
کأنّ فرد منتشر یا همان انسان مّا آن چیزی است که این گفته ما که «حیوان ناطق مائت + هو واحد و لایقال علی کثرة» بر او صدق می کند پس می شود حد نوع بعلاوه حد شخصیت پس می شود شخص غیر معین یعنی شخصی است معین بای تعین کان نه تعینی خاص.
ولی معنای دوم شخص منتشر که عبارت بود از شبحی که از دور می دیدیم این همان شخص جسمانی معین است و تعین واقعی دارد هر چند ما آن تعین را نیافته ایم ولی از جهت ذهنی مثل مفهوم قبل است و صلاحیت دارد که معنای حیوانیت یا جمادیت به آن اضافه شود ولی در اینجا این صلاحیت بخاطر شک ذهن است یعنی در قسم اول ذهن حکم به اشتراک می کرد واقعا ولی در اینجا ذهن حکم به اشتراک می کند بخاطر شک نه بخاطر اینکه امر مثلا جسمیت فی نفسه صلاحیت داشته باشد که اضافه شود به آن هر یک از جمادیت و حیوانیت بلکه این صلاحیت بخاطر شک است.
پس شخص دوم صلاحیت ندارد در ذهن که هر شخصی از نوع باشد بلکه این فرد دیده شده به معنای دوم، نیست الّا آن شخص خارجی و فقط هنوز آن را تشخیص نداده ایم و در نزد ذهن صلاحیت دارد که معین شود به حیوانیت معین یا جمادیت معین و این صلاحیت فقط بخاطر شک است بعبارت دیگر تعین خارجی داشت و وقت شک تعین نداشت یعنی ذهن حکم می کند که این یا زید است یا بکر بر خلاف معنای اول که ذهن واقعا حکم می کند که این شخص منتشر می تواند پدرش باشد یا غیر پدرش.
آنجا که می گوید صلاحیت ندارد ناظر به واقع است و آنجا که می گوید صلاحیت دارد ناظر به شک است.
نکته : در معنای اول تقید به شخصیت خاص واقعا منتفی است ولی در دومی تعین خاص دارد ولی بیننده آن تعین را نمی داند.
شیء وقتی وارد ذهن شود دیگر شکی باقی نمی ماند یعنی اگر عند الذهن باشد دیگر شکی در آن نیست ولی اگر فی الذهن باشد شک در آن است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo