< فهرست دروس

درس طبیعیات شفا - استاد حشمت پور

90/04/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : شیوه ورود به علم سماع طبیعی فصل1/ مقاله 1/ فن 1/ طبیعیات شفا.
خلاصه جلسه قبل : در جلسه قبل بیان شد که علوم طبیعی هشت فن هستند و فن اول سماع طبیعی است که خود دارای 15 فصل است.
أ. فصل فی تعریف الطریق الذی یتوصل منه الی العلم بالطبیعیات من مبادیها.[1]
در ابتدای مقاله باید مطالبی مطرح می شد که هم سبب ورود به مباحث فصول و هم ارتباط مباحث با یکدیگر را روشن می ساخت.
ابن سینا ره این مباحث را در ادامه فصل مطرح می کند ولی ما آن را قبل از ورود به فصل بیان می کنیم.
موضوع علم سماع طبیعی عبارت است از جسم بما هو متغیر. این موضوع دارای مبادی و عوارضی است. جسم مبادی عامی دارد و مبادی خاصی.در ماهیت مبادی عام می توانیم بحث کنیم ولی از وجود مبادی عام نباید بحث کنیم مگر به صورت اصل موضوعی ولی در مورد مبادی خاص(مثلا مبادی جسم نامی) می توان هم از وجودش و هم ماهیتش بحث کرد.
ولی از همه عوارض چه اعم و چه اخص می توان بحث کرد البته عوارض ذاتی نه هر عارضی.
مبادی و عوارض عامه در ابتدا و صدر علم باید مطرح شوند ولی عوارض و مبادی خاصه در هر فصل به صورت جداگانه بحث می شوند.
فعلا در ابتدای علم هستیم لذا فقط عوارض و مبادی عامه را مطرح می کنیم.
مبادی عامه جسم همانطور که بیان شد سه مبدأ هستند:
1.ماده یا همان هیولی 2.صورت جسمیه 3.فاعل
نکته : ماده و صورت مبدأ و سبب داخلی جسم وفاعل مبدأ و سبب خارجی جسم است.
عوارض مشترکه اجسام دو موردند:
1.حرکت 2. سکون
حال با توجه به مبادی و عوارض جسم، موضوع مقالات را برای درک بهتر فن سماع طبیعی بیان می کنیم :
مقاله اولی در مورد مبادی است یعنی بحث در مورد ماده و صورت و فاعل و به مناسبت فاعل در مورد علل نیز صحبت می کنیم. بحث ما نیز در آنجا در مورد ماهیات مبادی است نه وجودشان و اگر از وجودشان بحثی شد برای اثبات نیست بلکه برای پذیرش به صورت اصل موضوعه است. پس مقاله اولی مربوط به مبادی مشترکه جسم است.
در مقاله دوم از حرکت و سکون بحث میکنیم که عوارض عامه جسم هستند و به مناسبت این دو بحث از زمان و مکان مطرح می شود.
مقاله سوم نیز مربوط به حرکت و سکون است مانند تتالی اجسام و تشافع و..
مقاله چهارم نیز در مورد حرکت است.
پس تمامی مقالات این فن در مورد مبادی و عوارض موضوع (جسم) هسنتد.
این بحثها باید در ابتدای مقاله ذکر می شد ولی چون موضوع هنوز بیان نشده بود و آشنایی با علم طبیعی وجود نداشت در اینجا بحث شد.
نکته : در همه ی علوم باید به رابطه بین ابواب و فصول کتاب دقت شود خصوصا در عبارات ابن سینا این مطلب خیلی به درک علم کمک می کند. در عبارات ابن سینا علاوه بر دقت به ابحاث و ترتیب آنها باید به روابط کلمات هر فصل نیز دقت شود در سایر کتب نظم مشخص است ولی در کتب ابن سینا معمولا این روابط مخفی هستند لذا سیر بحثی ابن سینا در هر مطلب بیان خواهد شد.
بحث ما در این فصل در مورد این است که امور طبیعی را باید از طریق مبادیش شناخت.«ذوات الاسباب لا تعرف الا باسبابها»
پس در نتیجه برای شناخت امور طبیعی باید از مبادی آنها شروع کرد و گفته خواهد شد که همه مبادی به مبدأ فاعلی بر می گردند ولی ما با مبادی صوری و مادی نیز سروکار داریم و بیانش می کنیم.
مبادی علم طبیعی به دو دسته تقسیم می شوند :
الف) مبادی عام که خود شامل سه قسم است :
1.مبادی اعم : مبادی برای همه امور طبیعیه.
2. مبادی اخص : مبادی برای اجناس طبیعی.
3. مبادی اخص الاخص : مبادی برای انواع طبیعی.
ب) مبادی خاص که مربوط به جزییات هستند.
با مبادی خاص در ابتدای مقاله کاری نداریم ولی در مورد مبادی عام باید بحث کنیم که کدام یک از این سه مبدأ به عقل نزدیکتر اند و شناخته شده ترند برای عقل و کدام به طبیعت نزدیکتر و شناخته شده ترند.
بعدا نتیجه خواهیم گرفت که چون بحث ما بحث عقلی است لذا ملاک سنجش برای شروع بحث نزدیکی به عقل و اعرفیت عندالعقل است مثلا نزد عقل مبادی عامه نسبت به مبادی خاصه اعرف اند، بسایط نسبت به مرکبات اعرفند، علل نسبت به معالیل اعرف اند ولی نزد طبیعت امر بالعکس است.
پس در این فصل نتیجه می گیریم که اگر بخواهیم به مطالب این علم برسیم اول باید از مبادی عامه شرع کنیم. این قانونی کلی در مورد همه علوم است و در علم طبیعی نیز جریان دارد.
ابن سینا (ره) در این فصل ابتداءً از جایگاه علم طبیعی و موضوعش و رابطه این علم با سایر علوم بحث می کنند و سپس مختصراً به عوارض می پردازند و بیان می کنند که ما باید از امور طبیعیه بحث کنیم و سپس به مناسبت این مطلب بحثی مختصر راجع به طبیعت انجام میدهند و سپس به مبادی امور طبیعیه می پردازند.
علوم به لحاظ های مختلفی تقسیمات متفاوتی دارند و در یک تقسیم علوم به اعتبار موضوعشان به کلی و جزیی تقسیم می شوند :
- علم کلی : علمی است که موضوعش کلی است.
- علم جزیی : علمی است که موضوعش جزیی است.
کلیت و جزییت علوم نسبی هستند. طبق نظر فلاسفه علم الهی، کلی مطلق است البته عرفا می گویند عرفان علم کلی مطلق است.
بعد از بیان این مطلب ابن سینا این بحث کلی و جزیی را بر ما نحن فیه تطبیق میدهند به این بیان که :
علم طبیعی نسبت به فلسفه الهیات جزیی است زیرا موضوعش جسم است و موضوع علم الهی موجود بما هو موجود است لذا جسم که یکی از مصادیق موجود است جزیی تر از موجود است. و مثلا علم طب نسبت به علم طبیعی جزیی است و علم طبیعی نسبت به طب کلی است لذا علم طبیعی با یک نظر کلی و با نظر دیگر جزیی است.
قد علمتم من الفن الذی فیه علم البرهان الذی لخصناه ان العلوم منها کلیه و منها جزییه و علمتم مقایسات بعضها الی بعض فیجب ان تعلم الآن ان العلمم الذی نحن فی تعلیمه هو العلم الطبیعی و هو علم جزیی بالقیاس الی ما نذکره فیما بعد ؛ و موضوعه اذ قد علمتم ان لکل علم موضوعا هو الجسم المحسوس من جهة ما هو واقع فی التغیر و المبحوث عنه فیه هو الاعراض اللازمة له من جهة ما هو هکذا و هی الاعراض التی تسمی ذاتیة و هی اللواحق التی تلحقه بما هو هو سواء کانت صورا او اعراضا او مشتقة منهما علی ما فهمتم.
در فن منطق در باب برهان (نه خود کتاب برهان شفا) دانستید که بعضی از علوم کلی و بعض دیگر جزیی هستند و مقایسات بعض علوم با بعض دیگر را شناختید که کدام علم نسبت به کدام علم جزیی است و کدام کلی است پس واجب است بدانید که علمی که الآن در صدد تعلمیش هستیم علم طبیعی است که نسبت به علمی که بعدا ذکر می کنیم (علم الهی) جزیی است. و موضوع علم طبیعی چون دانستید که هر علمی د ارای موضوعی است جسم محسوس است از این جهت که واقع در تغیر است یعنی تغییر می کند و آنچه که در علم طبیعی از آن بحث می شود، آن اعراض لازمه (بر خلاف مفارق) جسم است از آن جهت که جسم متغیر است ( یعنی از اعراض لازمه جسم که مربوط به تغیر اند بحث می شود) و این اعراض لازمه، اعراضی هستند که ذاتی نامیده می شوند و اعراض ذاتیه لواحقی هستند که ملحق می شوند جسم را بما هو هو.چه این عوارض صورت نوعیه باشند یا اعراض یا مشتق از آن دو.
جمله « اذ قد علمتم ان لکل علم موضوعا» جمله معترضه است
منظور از اینکه گفته اند «و موضوعه هو الجسم المحسوس من جهة ما هو واقع فی التغیر» در واقع این است که تغیر در جسم واقع می شود نه اینکه جسم در تغیر قرار می گیرد و این عبارت برای مبالغه است یعنی جسم در مسیر تغیر است این کلام تاکید بیشتری دارد به عبارت دیگر این تغیر است که بر جسم عارض می شود لذا موضوع علم طبیعی جسم است از آن جهت که تغیر در جسم واقع می شود و ابن سینا که جای این دو را برعکس کرده اند و گفته اند كه موضوع علم طبیعی جسم است از آن جهت که جسم واقع در تغیر است، این کلام برای مبالغه بیشتر در حدوث تغیر در جسم و عروض آن بر جسم است.
علوم حقیقی موضوع می خواهند و علوم اعتباری مثل تاریخ و حتی فقه بی نیاز از موضوع اند البته به جامعی نیازمندند که در حول آن بحث شود ولی علوم غیر حقیقی به موضوعی که از عوارض ذاتیه آن بحث شود نیازی ندارند البته گاهی می توان برای علوم اعتباری نیز موضوعی مطرح کرد ولی لزومی ندارد. به هر حال همه ی علوم دارای جامع هستند و الا بحث کشکولی مشود.
علم حقیقی علمی است که حکایت از واقعیت می کند یعنی به دنبال موجودات واقعی است که شامل مجموعه علوم فلسفی می شود.
همه علوم درباره عوارض ذاتیه موضوعشان بحث می کنند و ذاتیات موضوع بین الثبوت اند که از آنها بحثی نمی شود.
عرض ذاتی در مقابل عرض غریب است که خود شامل سه قسم است :
1. عرضی که بی واسطه بر معروضش عارض شود مانند نطق برای انسان که در واقع کیف یا فعل است و این که می گویند نطق فصل است منظور نفس ناطقه انسان است و نطق در حقیقت جانشین فصل است و اگر نطق را عارض نگیریم مثال مناسب این قسم تعجب میشود.
2. عارض با واسطه مساوی مانند ضحک که هر چند با واسطه تعجب عارض می شد ولی تعجب عارض ذاتی مساوی است در نتیجه ضحک نیز عرض ذاتی نامیده می شود.
3.عرض اخص : عرضی است که از معروضش اخص است .
قسم سوم اختلافی است و نظر ابن سینا این است که اگر عارض اخص باشد عرض ذاتی است ولی اگر لامر اخص باشد غریب است مثلا ضحک برای حیوان عرض غریب است چون عارض اخصی است که لامر اخص (نطق) بر حیوان عارض می شود یعنی امر اخصی مثل نطق بین ضحک و حیوان فاصله شده است ولی نطق برای حیوان عرض ذاتی است هر چند اخص است ولی چون واسطه اخص ندارد لذا عرض ذاتی است.
تفاوت این دو قسم این است که در قسم اول یعنی عرض اخص، معروض بعد از عروض عارض اخص می شود مثلا حیوان بعد از عروض نطق تخصیص می خورد و انسان را بوجود می آورد لذا عرض نطق بر خود ذات حیوان قبل از تخصیص، عارض شده لذا ذاتی است ولی قسم دوم یعنی عارض لامر اخص بعد از تقیید معروض به امری اخص عارض شده است مثلا حیوان ابتداءً به وسیله نطق تخصیص یافته و سپس ضحک با واسطه نطق بر حیوان عارض شده است. مشخص است که معروض که حیوان باشد قبل از آمدن عارض یعنی ضحک بوسیله عرضی دیگر چون نطق تخصیص یافته بوده فلذا چنین عرضی یعنی ضحک نسبت به چنین معروضی یعنی حیوان ذاتی نیست چون بعد از تخصیص حیوان به ناطق عارض شده است پس عرض ذاتی برای حیوان نیست بلکه عرض ذاتی آن نوع اخص یعنی انسان است چون بر انسان با واسطه مساوی عارض شده است.
عبارت ابن سینا ره که فرموده اند : « و هی اللواحق التی تلحقه بما هو هو» شامل هر سه قسم عرض ذاتی می شود.
جسم بما هو جسم مرکب است از هیولی و صورت جسمیه لذا صورت نوعیه نسبت به مطلق جسم عارض است ولو نسبت به جسم اخص یعنی اجسام خاص یا همان انواع، ذاتی است.
منظور از اشتقاق در اینجا اشتقاق لغوی و ادبی نیست بلکه منظور اشتقاق فلسفی است یعنی چیزی که مرکب از صورت و عرض باشد مانند فطوست للانف که به معنای پهنی یا فرورفتگی بینی است پس در فطوست هم صورت انف مأخوذ است و هم گودی و یا پهنی لذا مرکب از صورت یعنی انف و عرض یعنی پهنی است و بر پای پهن اطلاق نمی شود.
و الامور الطبیعیة هی هذه الاجسام من هذه الجهة و ما یعرض لها من حیث هی بهذه الجهة و و تسمی کلها طبیعیا بالنسبة الی القوة التی تسمی طبیعة التی ستعرفها بعد. فبعضها موضوعات لها و بعضها آثار و حرکات و هیئات تصدر عنها. فان کان للامور الطبیعیه مبادئ و اسباب وعلل و لم یتحقق العلم الطبیعی الا منها فقد شرح فی تعلیم البرهان انه لا سبیل الی تحقق معرفة الامور ذوات المبادی الا بعد الوقوف علی مبادئها و الوقوف من مبادئها علیها و ان هذا النحو من التعلیم او التعلم هو الذی یتوصل منه الی تحقق المعرفة بالامور ذوات المبادی.
امور طبیعی بر دو چیز اطلاق می شوند یکی اجسام از این جهت که متغیر اند و دیگر عوارضی که از این حیث بر جسم عارض می شوند. پس امور طبیعیه اعم از عوارض و موضوع اند و به اینها امور طبیعی می گوییم بخاطر نسبت دادن (نسبت ادبی) این امور به طبیعت که بعضی از این امور طبیعی یعنی اجسام موضوع طبیعت هستند و بعض دیگر یعنی عوارض، آثار او هستند.
طبیعیت نیرویی است که در جسم موجود است که بیان آن مفصلا در فصل مربوطه خواهد آمد.
در قسمت برهان علم منطق نیز گفته شد که ذوات الاسباب لا تعرف الا باسبابها یعنی اگر شیء خارجی دارای اسباب باشد تنها راه شناخت آن شیء از راه اسباب آن است چه اسباب داخلی یعنی ماده و صورت یا همان جنس و فصل و چه سبب خارجی که فاعل باشد یعنی ابتدا باید مبادی را شناخت و سپس با کمک مبادی مسائل علم را فرا گرفت.
در نیتجه استدلال ما برای اینکه از چه مسائلی باید شروع کنیم از این قرار است :
استدلال : قیاس اقترانی شکل اول
صغری: امور طبیعیه که موضوع مسائل علم سماع طبیعی هستند دارای اسباب و مبادی هستند.
کبری : ذوات الاسباب لا تعرف الا باسبابها.
نتیجه : برای شناخت علم سماع طبیعی ابتداءً باید از اسباب و مبادی آن شروع کرد.
و این نوع از تعلیم و تعلم شیوه صحیح بحث در علومی است که ذوات المبادی هستند و این شیوه ما را به معرفت تحقیقی علم می رساند.
نکته : علم طبیعی علمی عقلی است و با اکتشافات تجربی جدید باطل نمی شود الا اینکه برهانی عقلی در رد آن اقامه شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo