موضوع: معلوم امر خارجي نيست
كلام ابن سينا از رساله منسوب به ايشان را نقل كرديم كه گفت معلوم وجود خارجي شي نيست بلكه صورتي از آن مي گيريم واين صورت معلوم ماست، به دو دليل. دليل اول بيان شد.
دليل دوم: اگرمعلوم شي خارجي باشد بايد چيزي كه درخارج نيست معلوم نباشد ودرنتيجه هيچ خبري كاذب نباشد، بلكه همه ي اخبار صادق باشند، چرا كه همه ي اخبار مطابق با واقع اند.
به عبارت ديگر: اگر معلوم امرخارجي باشد هيچ خبري كاذب نيست، وحال آنكه خبرهم صادق است وهم كاذب پس بايد معلوم امر خارجي نباشد بلكه صورت علمي باشد.
بيان ملازمه: اگر معلوم امر خارجي باشد، نه صورت علمي، دراين صورت حاكي ومحكي نخواهيم داشت، بلكه امرخاجي خود معلوم بالذات است نه محكي معلوم بالذات وبعبارت ديگر امرخارجي هم حاكي است وهم محكي. وصدق كذب درجايي است كه حاكي غير از محكي باشد، دراين فرض وقتي كه حاكي مطابقت با محكي باشد خبر صادق وزمانيكه حاكي با محكي مطابق نباشد خبركاذب است.
متن: وأيضاً[:علاوه بردليل قبل] لو كان المعدوم غير متصوّر لم يتحقّق الكذب في الأقوال؛ لأنّ قولنا: هذا الكلام كذب، معناه أنّه ليس له في الوجود الخارجيّ مطابقٌ، فلو كان كلّ متصوّر في الذّهن معبَّرٍ عنه بعبارة أمراً موجوداً في الأعيان، لما كان لقولنا: هذا الكلام كذب، معنى، بل كانت الأقوال كلّها صادقةً، إذ لها مطابَقٌ في الوجود الخارجيّ.
از بيان فوق آشكار شد كه معلوم بالذات امر خارجي نيست بلكه صورت علمي است، همين طور محسوس بالذات شي خارجي نيست، بلكه صورت علمي است.
سوال: حال كه روشن شد معلوم شي خارجي نيست، بلكه صورعلمي است آيا علم اثر حاصل از صورت علمي است يا خود صورت علمي است؟
جواب: علم كه وصف عالم است همان صورت علمي است، نه اثر حاصل از صورت علمي.
متن: فقد تبيّن بياناً واضحاً أنّ المعلوم ليس هو الموجودَ في الأعيان، بل ذلك[:معلوم] معلوم[:صورت علميه] بالضرورة. والقول في المحسوس[:درمقابل معقول] أيضاً[:مثل معقول] هكذا[يعني شي خارجي محسوس نيست،بلكه محسوس صورت علمي محسوس است]. ولا أيضاً[:همان طوركه وجود خارجي اشيا نيست] أثر يحصل من حصول المعلوم[:صورت علميه] في الأذهان بل هو نفس حصوله[:معلوم] في الأذهان.
دليل: اگر علم اثرحاصل ازصورت علمي باشد، نه خود صورت علمي، يا اين اثر حصول مستقل دارد يا حصول مستقل ندارد.
درصورت دوم كه اثر حصول مستقل نداشته باشد يعني صرف نظر از صورت علمي اثرحصول نداشته باشد علم حاصل نخواهد شد، چرا كه طبق فرض علم اثرحاصل از صورت علميه است واثر حصول مستقل ندارد، بلكه حصول بالعرض يا بالتبع صورت علميه دارد ولذا علم بودن آن تابع علم بودن صورت علميه است واگرصورت علميه علم نيست تابع آن هم علم نيست.
درفرض اول كه اثر حصول مستقل داشته باشد درحقيقت دوحصول داريم يكي حصول صورت علميه وديگري حصول اثر. سوال: چه فرق است بين حصول اول وحصول دوم كه حصول اول علم نباشد وحصول دوم علم باشد؟ اگر نفس حصول صورت علميه علم نيست نفس حصول اثرهم علم نيست، چرا كه علم بنحوصورت علمي است واگرنفس حصول صورت اول علم نيست نفس حصول صورت دوم هم علم نيست، بلكه بايد اثر حاصل از آن علم باشد وسوال فوق تكرار مي شود كه چه فرق است بين اين حصول وحصول قبل اگر حصول قبل علم نيست اين حصول هم علم نيست وبايد اثرآن علم باشد واين اثر هم حصول دارد وهكذا فيتسلسل. واز آنجاي كه تسلسل باطل است بايد نفس حصول صورت علميه علم باشد، چه درواجب تعالي كه قديم است چه درممكنات كه حادث اند.
نكته: ازبيان فوق روشن شد كه صورت علميه علم است ودرجاي خودش هم بيان شده است كه صورت علميه معلوم بالذات است. نبابراين صورت علميه هم بايد علم باشد وهم معلوم بالذات، با اين بيان كه صورت علميه دو اعبتار دارد: به لحاظي كه وجود للغير دارد يا وصف عالم است هم علم است وهم وجود خارجي دارد، چرا كه وصف وجود خارجي است. وبه اعبتاري كه صورت ذهني شي خارجي است هم معلوم بالذات است وهم وجود ذهني دارد.
متن: والدليل عليه[:علم اثرحصول معلوم نيست، بلكه خودحصول معلوم است] أنّه لو كان[:علم] أثراً يحصل منه[:حصول معلوم] لم يَخْلُ الأمر: [1]إمّا أن يكون لهذا الأثر حصول بنفسه[:حصول مستقل يعني حصول با قطع نظرازصورت علميه][2]أو لا؛ فإن كان الثّاني لم يحصل العلم ألبتّة، بل كان الذهن كما كان قبل حصول صورة المعلوم. وإن كان الأوّل فأيّ فرق بين الحصول الأوّل و الثّاني؟ فإن لم يكن العلم هو حصول الصورة الأُولى، بل أثر يحصل منه[:حصول] ولهذا الأثر أيضاً حصول، فيجب أن لا يكون العلم هو نفسَ حصول الصورة الثّانية ويتسلسل، فبقي أنّ العلم هو حصول الصورة المعلومة وهو مثال[:نمونه، كپي] مطابق للأمر الموجود[:امرخارجي] دون[:غير] الذهن. و هذا[:علم عبارت ازصورت علميه است] أمر مطّرد في العلم القديم[:حق تعالي] و العلوم الحادثة.