< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

94/12/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: معناي تعقل

بحث دركلام ارسطو درباره ي حقيقت علم داشتيم، كه شيخ اشراق را توجه داد به نفس وبدنش...

معناي تعقل:

الف) مشاء: تعقل حضورمجرد است براي مجرد.

ب) ارسطو واشراق: تعقل حضور شي است براي ذات مجرد. بعبارت بهتر تعقل عدم غيبت شي از ذات مجرد است.

طبق معناي مشاء شرط معقول بودن اولا تجرد است وثانيا حضور نزد مجرد، ولي از نظر ارسطوكافي است كه شي چه مادي چه مجرد پيش ذات مجرد حاضر است، وبلكه همين كه شي از ذات مجرد غائب نباشد تعقل محقق مي شود.

فرق حضور وعدم غيبت: حضور موهم دوئيت است ولي عدم غيبت چنين نيست، مثلا نمي توانيم بگوييم ذات پيش خود حاضراست اما مي توانيم بگوييم ذات از خودش غائب نيست. پس عدم غيبت اعم است از حضور شامل علم ذات بخودش هم مي شود.

علم نفس بخودش: نفس مجرد است وشرط عاقل بودن را دارد واز خودش هم غائب نيست پس شرط معقول بودن را هم دارد ولذا نفس خودش را تعقل مي كند.

علم نفس بغير: اموري كه از نفس غائب اند يا امكان استحضار خود شان است ويا چنين نيست، مثل آسمان وزمين كه فقط بخشي از آسمان وزمين مي شود پيش نفس حاضر باشد، اما تمام آسمان وزمين امكان حضور پيش نفس را ندارند، چنين اموري صورت علمي شان پيش نفس حاضر است ونفس به صور علم دارد.

صورعلميه يا جزئي است ويا كلي. صورعلميه كليه درخود نفس حاضر مي شوند، وصورعلميه جزئي درقواي نفس واز آنجاي كه قواي نفس پيش نفس حاضر اند صور هم بالتبع پيش نفس حاضراند. وقتي كه صور علميه چه جزئي وچه كلي پيش نفس حاضر اند مدرَك ومعلوم بالذات درحقيقت خود همين صور اند وامور بيروني مدرَك ومعلوم بالعرض اند.

متن: قال: و إذا دريتَ أنّها[:نفس] تدرك لا بأثر[:مفهوم أنا وصورت] يطابق و لا بصورة، فاعلم أنّ التعقّل حضور الشي‌ء للذّات المجرّدة عن المادّة.

وإن شئتَ قلت: ‌عدم غيبته عنها و هذا أتمُّ؛ لأنّه يعمّ إدراك الشي‌ء لذاته و غيره؛ إذ الشي‌ء لا يحضر لنفسه و لكن لا يغيب عنها. أمّا النفس فهي مجرّدة غير غائبة عن ذاتها بقدر بتجرّدها أدركت ‌ذاتها. وما[:شي] غاب عنها[:نفس] إذا لم يكن[حاصل نشود] لها[:نفس] استحضار عينه[:ما] كالسماء و الارض و نحوهما فاستحضرت صورته[:ما يعني شي].

أمّا الجزئيّات[:صورت علميه جزئيات] ففي قوى حاضرة لها[:نفس]. وأمّا الكليات[:صورعلميه كليه] ففي ذاتها[:نفس]؛ إذ من[:بعض از] المدركات صورة كلية لا ينطبع في الأجرام. و المدرَك هو نفس الصورة الحاضرة لا ما خرج عن التصور، وإن قيل للخارج: إنّه[:خارج] مدرَك فذلك[:مدرك بودن خارج] بقصد ثانٍ[: يعني ثانيا وبالعرض است].

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo