< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

94/08/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: كلام بعض افاضل درباب قدرت
بحث درقدرت داشتيم وكلام بعض افاضل را دراين باب نقل كرديم كه گفت بين فلاسفه ومتكلمين دراصل قدرت اختلافي نست، اما دركيفيت صدور فعل واينكه ظهور وبروز قدرت چگونه است اختلاف است؛ فلاسفه مي گويد صدور فعل جز برذات الهي بعنوان فاعل، ماهيت عالم بعنوان قابل وامكان عالم چيز ديگري دخيل نيست روشن است كه وجود عالم ممكن بوده والا اصلا موجود نمي شود، قابل هم كه ماهيت عالم است درعلم الهي موجود بوده پس عالم در ازل موجود شده وقديم است، چرا كه وجود عالم جز بر ذات الهي بر چير ديگري توقف ندارد واز آنجاي كه خداوند تعالي قديم است وجود عالم هم مقارن با حق وقديم است، منتها خداوند تعالي قديم وازلي بالذات وعالم قديم وازلي بالغير است.
متكلمين: وجود عالم متوقف است بر ذات الهي ووجود داعي شرط تاثير است پس ذات الهي وقتي تاثير مي گذارد وعالم موجود مي شود كه شرط تاثير وجود داعي است فراهم باشد وداعي بر موجود تعلق نمي گيرد، بلكه به معدوم تعلق مي گيرد پس بايد عالم مسبوق به عدم باشد تا داعي به آن تعلق گيرد وشرط تاثير ذات الهي فراهم شود وعالم موجود شود وهرچيزي كه مسبوق به عدم باشد حادث است پس عالم حادث است.
كلام متكلمين مبتني بردوامر است: نظرمتكلمين كه عالم حادث است مبتني بر يكي از دو امر است علي سبيل منع خلو؛ يكي اينكه داعي كه برفرض شرط تاثير است حادث باشد، چنانكه بعض متكلمين مي گويند، دراين صورت روشن است كه عالم حادث خواهد ود. وديگر آنكه اگر داعي قديم باشد تخلف معلول از علت جايز باشد، دراين صورت هم مي تواند عالم حادث است. اما اگر داعي قديم باشد وتخلف معلول از علت هم جايز نباشد، چنانكه برخي از متكلمين قائل اند در اين صورت باتوجه به اينكه ذات خداوند تعالي قديم وداعي هم بنابر فرض قديم است عالم هم قديم خواهد بود؛ چرا كه تخلف معلول از علت جايزنيست.
خلاصه: كلام متكلمين درصورتي تمام است كه اولاً، داعي زائد بر ذات الهي شرط تاثير باشد وثانياً، يا اين داعي حادث باشد ويا اگر داعي قديم تخلف معلول از علت جايز باشد. با وجود اين دوشرط عالم حادث خواهد بود. اما فلاسفه نه داعي زايد بر ذات الهي را قبول دارد ونه تخلف معلول از علت را. پس از آنجاي كه ذات الهي قديم است وتخلف معلول از علت هم جايز است عالم كه قديم است.
متن: عند المتكلّمين أنّ الدّاعي شرط تحقّق‌ التأثير فيتوقّف تأثير المؤثّر عليه[:داعي]، فعند وجوده[:داعي]‌ يتعيّن الوجود[:وجود عالم] وقبل وجوده[:داعي] لا يتعيّن[:وجود عالم]، و الدّاعي لا يكون متوجّهاً إلى موجود، بل إلى معدوم يتجدّد بتجدّد الدّاعي[:أي يحدث بحدوث الدّاعي]، فيجب أن يكون الفعل مسبوقاً بالعدم.
وهذا الكلام ظاهر، لكنّه إنّما يتمّ على تقدير تجدّد[:حدوث] الدّاعي كما هو مذهب جماعة من المتكلّمين. فأمّا على القول بقدمه[:داعي] فمشكل خصوصاً على القول بأنّ الفاعل التّام لا يتخلّف أثره عنه، كما هو المشهور من مذهب المحققين منهم: كأبي الحسين و أتباعه، فإنّهم لا يفرّقون بين العلل الإيجابية و بين المختار، وحينئذ[:دراين هنگام كه اولا داعي را قديم مي دانيم وثانيا تخلف معلول از علت را جايز نمي دانيم] لا يتحقّق العدم بين الفاعل والفعل، فوجوب الملازمة[: ملازمه بين خداوند كه علت است ومعلول] كما على القول الأوّل الّذي قرره الفلاسفة.
نعم[: استدراك از خصوصاً علي...] على القول بعدم وجوب الاثر عند وجود المؤثر التام[يعني تخلف معلول از علت جايز باشد]، كما هو مذهب فريق من المتكلّمين، يتحقّق الفرق و يتمّ القول بسبق العدم على التّأثير» انتهى كلامه مع أدنى تلخيص.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo