درس شوارق - استاد حشمت پور
94/04/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: دليل چهارم مانعين
بحث دردليل مانعين داشتيم وسه تای آنرا بيان کرديم حال می پردازيم به آخرين دليل شان.
دليل چهارم: اگر حرکت شی که از سياهی به سمت سفيدی وبالعکس از سفيدی به سمت سياهی بين شان سکون فاصله نباشد لازم می آيد که يک شی از يک جهت هم بالفعل باشد وهم بالقوه ويا شی قوه خودش باشد ويا شی قوه خودش را حمل کند که باطل است.
بيان ملازمه: اگر شی که از سياهی به سمت سفيدی حرکت می کند وقتی که منتها رسيد وسفيدی کاملا بالفعل شد مدتی ساکن شود وبعد به سمت سياهی حرکت کند اشکال پيش نمی آيد، اما اگر بلافاصله بعد از رسيدن به منتها وکاملا سفيد شدن حرکت به سمت سياهی کند لازم آيد که در همان آن اول حرکت برگشت هم بالفعل سفيد باشد وهم بالقوه؛ چرا که درهمان آن اول حرکت برگشت درجه ی اول از سياهی را بدست می آورد وسياهی يعنی قوه ی سفيدی ( چرا که شی سياه هم می تواند سبز، سرخ، سفيد و... شود) وحال آنکه سفيدی را بالفعل دارد. پس بايد هم سفيد بالفعل باشد وهم سفيد بالقوه وبعبارت ديگر بايد سفيدی قوهی خودش را حمل کند ويا قوه ی خودش باشد که باطل است.
ابن سينا: آنچه بيان شد دليل دوگروه مجوّزين ومانعين بود، اما هيچ يک از دوگروه حجج نيکو وپسنديده اقامه نکرد. هرچند مدعای مانعين حق است ولی برهان متقن وپاکيزه ی اقامه نکرد که ما قانع شويم. ويا برهان شان حق است ولی برای ما تفهيم نکرده اند، که مزيل شک باشد.
ردّ دلايل مجوّزين از سوی مانعين:
ردّ دليل اول مجوّزين: اينکه سنگ ريزه ی پرت شده بعد از اصابت به سنگ آسيا بلافاصله برگردد ماقبول نداريم، بلكه سنگ ريزه ساكن مي شود ولي سكونش يا بنحوي است كه موجب سكون سنگ آسيا نمي شود ويا باعث سكون سنگ آسيا مي شود اما بخاطر اندك بودن سكون ما متوجه آن نمي شويم.
توضيح مطلب: سنگ آسيا كه به سمت پايين حركت مي كند بدليل سرعت زياد هواي موجود درمسيرش را دفع مي كند وبه سمت پايين حركت مي دهد، حال هواي مندفع يا بقدري است كه مي تواند مانع سنگ ريزه شود ويا ت مانع سنگ نمي شود. درصورت كه بتواند مانع سنگ ريزه شود سنگ ريزه مدت اندك ساكن مي شود وهمراه هواي مندفع به سمت پايين حركت مي كند بدون اينكه باعث سكون سيگ آسيا شود. اما چنانچه هواي مندفع مانع سنگ ريزه نشود سنگ ريزه به سنگ آسيا اصابت مي كند وبدليل كه بعدا خواهد آمد سكون سنگ ريزه واجب است وباعث امر شنيع يعني سكون سنگ آسيا مي شود؛ چرا كه امر واجب مي تواند باعث امر شنيع ومنكرشود، چنانكه محال بودن خلاء باعث امر شنيعِ تخلخل هواي اندك مي شود، وهواي اندك پر مي كند جايگاه كوه بزرگ را كه از جايگاهش جدا شده.
بعبارت ديگر حركت سنگ آسيا شانيت بطلان دارد و طبيعت سنگ آسيا هم شأنيت دارد كه از تاثير منع شود، وامر واجب كه سكون سنگ ريزه باشد باعث مي شود كه حركت سنگ آسيا كه شأنيت بطلان را دارد باطل شود، ويا باعث شود كه طبيعت سنگ آسيا كه شأنيت منع از تاثير را دارد از تاثير منع شود. اما اندازه بطلان حركت سنگ آسيا ويا منع طبيعت سنگ از تاثير بستگي دارد هم به اندازه تاثير سنگ ريزه وهم به اندازه ي تاثر سنگ آسيا، وچون هم اندازه ي تاثير سنگ ريزه وهم اندازه ي تأثر سنگ آسيا خيلي كم است سكون سنگ آسيا خيلي كم است ولذا ما متوجه سكون آن نمي شويم.
متن: وقالوا(مانعين) أيضاً: إنّه إذا كان الشّي‌ء يبيّض، فابيض و هو يتسوّد، فمن حيث هو يتسوّد ففيه سواد، ومن حيث هو كذلك ففيه قوّة على البياض، و هذا(شي قوه باشد براي خودش) محال.
قال: فهذه الأشياء(حجج) وما يشبهها عمدة ما يحتجّ به الفريقان، وليس ولا واحد منهم(منهما ن.ش) حسن الاحتجاج، و إن كان المذهب الثّانى هو الحقّ، لكنّهم لم يزكوا لنا برهاناً أقاموه عليه، بحيث يقنع به، أو لم يفهمونا تفهيماً يتعرّضون به، لأن يقع على وجه يزيل الشكوك.
ثمّ قال: فلهؤلاء القائلين بالسّكون أن ينقضوا ما احتج به أولئك(مجوّزين اتصال).
أمّا حديث الحصاة: فإنّها لا يخلو: إمّا أن يكون الهواء المندفع أمامَ الرّحى يصرف الحصاة قبل أن تقع بينهما مماسّة، فحينئذٍ(كه هواي مندفع يصرف الحصاة) يكون ذلك السّكون واقعاً في الهواء قبل المماسّة(مماسّه سنگ آسيا وسنگ ريزه).
و إمّا أن لايكون(هواي مندفع) بحيث يصرفها(رحي) حتّى يلقى حجر الرّحى، فحينئذ(كه هواي مندفع حصاة را منصرف نمي كند) لايستحيل، وإن كان شنيعاً(غيررايج، منكر)، أن تتوقف الرّحى لاستحالة اتصال الحركتين(چنانكه به زودي بيان خواهد شد)، كما يقع مثل ذلك(امرواجب باعث امرشنيع مي شود) لاستحالة الخلأ. فإنّ الأمر الواجب وجوده(يعني تخلل سكون) لا يُمنع أن يبطل ما من شانه أن يبطل(يعني حركت سنگ آسيا)، أو يمنع ما شأنه أن يمنع(يعني طبيعت سنگ آسيا را از تاثير)، ويكون (اسم يكون:)القدر من الزّمان الّذي فيه(قدر) الإبطال و المنع (خبريكون:) بحسب المناسبة بين الفعل و الانفعال.
بحث دردليل مانعين داشتيم وسه تای آنرا بيان کرديم حال می پردازيم به آخرين دليل شان.
دليل چهارم: اگر حرکت شی که از سياهی به سمت سفيدی وبالعکس از سفيدی به سمت سياهی بين شان سکون فاصله نباشد لازم می آيد که يک شی از يک جهت هم بالفعل باشد وهم بالقوه ويا شی قوه خودش باشد ويا شی قوه خودش را حمل کند که باطل است.
بيان ملازمه: اگر شی که از سياهی به سمت سفيدی حرکت می کند وقتی که منتها رسيد وسفيدی کاملا بالفعل شد مدتی ساکن شود وبعد به سمت سياهی حرکت کند اشکال پيش نمی آيد، اما اگر بلافاصله بعد از رسيدن به منتها وکاملا سفيد شدن حرکت به سمت سياهی کند لازم آيد که در همان آن اول حرکت برگشت هم بالفعل سفيد باشد وهم بالقوه؛ چرا که درهمان آن اول حرکت برگشت درجه ی اول از سياهی را بدست می آورد وسياهی يعنی قوه ی سفيدی ( چرا که شی سياه هم می تواند سبز، سرخ، سفيد و... شود) وحال آنکه سفيدی را بالفعل دارد. پس بايد هم سفيد بالفعل باشد وهم سفيد بالقوه وبعبارت ديگر بايد سفيدی قوهی خودش را حمل کند ويا قوه ی خودش باشد که باطل است.
ابن سينا: آنچه بيان شد دليل دوگروه مجوّزين ومانعين بود، اما هيچ يک از دوگروه حجج نيکو وپسنديده اقامه نکرد. هرچند مدعای مانعين حق است ولی برهان متقن وپاکيزه ی اقامه نکرد که ما قانع شويم. ويا برهان شان حق است ولی برای ما تفهيم نکرده اند، که مزيل شک باشد.
ردّ دلايل مجوّزين از سوی مانعين:
ردّ دليل اول مجوّزين: اينکه سنگ ريزه ی پرت شده بعد از اصابت به سنگ آسيا بلافاصله برگردد ماقبول نداريم، بلكه سنگ ريزه ساكن مي شود ولي سكونش يا بنحوي است كه موجب سكون سنگ آسيا نمي شود ويا باعث سكون سنگ آسيا مي شود اما بخاطر اندك بودن سكون ما متوجه آن نمي شويم.
توضيح مطلب: سنگ آسيا كه به سمت پايين حركت مي كند بدليل سرعت زياد هواي موجود درمسيرش را دفع مي كند وبه سمت پايين حركت مي دهد، حال هواي مندفع يا بقدري است كه مي تواند مانع سنگ ريزه شود ويا ت مانع سنگ نمي شود. درصورت كه بتواند مانع سنگ ريزه شود سنگ ريزه مدت اندك ساكن مي شود وهمراه هواي مندفع به سمت پايين حركت مي كند بدون اينكه باعث سكون سيگ آسيا شود. اما چنانچه هواي مندفع مانع سنگ ريزه نشود سنگ ريزه به سنگ آسيا اصابت مي كند وبدليل كه بعدا خواهد آمد سكون سنگ ريزه واجب است وباعث امر شنيع يعني سكون سنگ آسيا مي شود؛ چرا كه امر واجب مي تواند باعث امر شنيع ومنكرشود، چنانكه محال بودن خلاء باعث امر شنيعِ تخلخل هواي اندك مي شود، وهواي اندك پر مي كند جايگاه كوه بزرگ را كه از جايگاهش جدا شده.
بعبارت ديگر حركت سنگ آسيا شانيت بطلان دارد و طبيعت سنگ آسيا هم شأنيت دارد كه از تاثير منع شود، وامر واجب كه سكون سنگ ريزه باشد باعث مي شود كه حركت سنگ آسيا كه شأنيت بطلان را دارد باطل شود، ويا باعث شود كه طبيعت سنگ آسيا كه شأنيت منع از تاثير را دارد از تاثير منع شود. اما اندازه بطلان حركت سنگ آسيا ويا منع طبيعت سنگ از تاثير بستگي دارد هم به اندازه تاثير سنگ ريزه وهم به اندازه ي تاثر سنگ آسيا، وچون هم اندازه ي تاثير سنگ ريزه وهم اندازه ي تأثر سنگ آسيا خيلي كم است سكون سنگ آسيا خيلي كم است ولذا ما متوجه سكون آن نمي شويم.
متن: وقالوا(مانعين) أيضاً: إنّه إذا كان الشّي‌ء يبيّض، فابيض و هو يتسوّد، فمن حيث هو يتسوّد ففيه سواد، ومن حيث هو كذلك ففيه قوّة على البياض، و هذا(شي قوه باشد براي خودش) محال.
قال: فهذه الأشياء(حجج) وما يشبهها عمدة ما يحتجّ به الفريقان، وليس ولا واحد منهم(منهما ن.ش) حسن الاحتجاج، و إن كان المذهب الثّانى هو الحقّ، لكنّهم لم يزكوا لنا برهاناً أقاموه عليه، بحيث يقنع به، أو لم يفهمونا تفهيماً يتعرّضون به، لأن يقع على وجه يزيل الشكوك.
ثمّ قال: فلهؤلاء القائلين بالسّكون أن ينقضوا ما احتج به أولئك(مجوّزين اتصال).
أمّا حديث الحصاة: فإنّها لا يخلو: إمّا أن يكون الهواء المندفع أمامَ الرّحى يصرف الحصاة قبل أن تقع بينهما مماسّة، فحينئذٍ(كه هواي مندفع يصرف الحصاة) يكون ذلك السّكون واقعاً في الهواء قبل المماسّة(مماسّه سنگ آسيا وسنگ ريزه).
و إمّا أن لايكون(هواي مندفع) بحيث يصرفها(رحي) حتّى يلقى حجر الرّحى، فحينئذ(كه هواي مندفع حصاة را منصرف نمي كند) لايستحيل، وإن كان شنيعاً(غيررايج، منكر)، أن تتوقف الرّحى لاستحالة اتصال الحركتين(چنانكه به زودي بيان خواهد شد)، كما يقع مثل ذلك(امرواجب باعث امرشنيع مي شود) لاستحالة الخلأ. فإنّ الأمر الواجب وجوده(يعني تخلل سكون) لا يُمنع أن يبطل ما من شانه أن يبطل(يعني حركت سنگ آسيا)، أو يمنع ما شأنه أن يمنع(يعني طبيعت سنگ آسيا را از تاثير)، ويكون (اسم يكون:)القدر من الزّمان الّذي فيه(قدر) الإبطال و المنع (خبريكون:) بحسب المناسبة بين الفعل و الانفعال.
