< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

94/02/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حركت درمقوله كم
بحث در اين داشتيم كه درچه مقوله اي حركت واقع مي شود ودرچه مقوله اي حركت واقع نمي شود، بيان كرديم كه در چه مقولاتي حركت نيست. چهار مقوله اي كه درآن حركت وجود دارد يكي كم است، كه به دوصورت كلي حركت درآن واقع مي شود؛ يكي اينكه چيزي به جسم افزوده شود ويا از آن چيزي كم گردد وبعبارت ديگر زياده ويا نقيصه درموضوع حاصل شود كه به اوّلي اصطلاحاً نمو ودومي ذبول مي گويند وديگر آنكه زياده ونقصيه دركار نباشد بلكه موضوع به سوي صِغروكِبر مي رود و از آن تخلخل وتكاثف تعبير مي شود مثل اينكه جسمي بر اثر حرارت فشرده شود واز كبر به سمت صغر برود ويا بر اثر برودت از صغر به سمت كبر برود، توجه داريم كه چيزي به جسم اضافه ويا از آن چيزي كم نمي شود ولي درعين حال صغر وكبر حاصل مي شود. پس درهردوقسم تغير كمي چه آنجاي كه زياده ونقيصه باشد وچه آنجاي كه زياده ونقيصه دركار نيست با صغر وكبر مواجه ايم وحركت از صغر به سوي كبر ويا از كبر به سوي صغراست.
درقسم اوّل كه چيزي به موضوع اضافه مي كنيم تا كبر حاصل شود ويا چيزي از موضوع كم مي كنيم تا كبر حاصل گردد، درهر صورت موضوع ثابت است؛ چرا كه موضوع عبارت است از ماده اي كه داراي صورت است مثلاً ماده اي انسان باصورت نوعيه آن موضوع حركت است كه با اضافه شدن وكم شدن عوض نمي شود. همين طور درقسم دوّم حركت كمي موضوع تغيير نمي كند؛ چرا كه چيزي به موضوع اضافه ويا چيزي از آن كم نمي گردد، بلكه موضوع فشرده ويا باز مي شود، بعبارت ديگر حرارت وبرودت بر موضوع عارض مي گردد وبه دنبال آن تخلخل وتكاثف عارض بر جسم مي شود. پس موضوع ثابت داريم كه داراي حركت است وچون مسافت كم است اين حركت كمّي است. باتوجه به آنچه بيا شد حركت كمّي دوقسم است وفرق بين دوقسم هم روشن است، درقسم اوّل كه به صورت نموّ وذبول است موضوع اصلش باقي است هر چند ظاهرش تغيير مي كند ولي درقسم دوّم كه صورت تخلخل وتكاثف است موضوع حتي ظاهرش هم تغيير نمي كند، فرق دوّم اين است كه درقسم اوّل حركت با زياده ويا نقيصه حاصل مي شود امّا درقسم دوّم بدون زياده ونقيصه حركت بوجود مي آيد.
نكته : تخلخل وتكاثف به دوقسم حقيقي ومشهوري تقسيم مي شود؛ تخلخ وتكاثف حقيقي آنست كه بدون اضافه شدن چيزي جسم اضافه حجم پيدا نمايد وبدون اينكه چيزي از آن كم شود حجمش كم گردد. امّا تخلخل وتكاثف مشهوري آن است كه بااضافه شدن چيزي به جسم اضافه حجم پيدا نمايد وبا كم چيزي از آن حجمش كم گردد مثلاً ندّاف كه پنبه را مي زند اجزاي آن ازهم فاصله پيدا مي كند وهوا داخل آن شده ومتخلخل مي گردد ووقت كه هوا را خارج نماييم حجمش كم ومتكاثف مي شود، اين قسم از تخلخل وتكاثف با نموّ وذبول فرقش آن است كه درنموّ وذبول زياده ونقيصه ازجنس موضوع است ولي درتخلخل وتكاثف زياده ونقيصه از جنس موضوع نيست.
اشكال : حركت بين متضادين است وصغير وكبير متضادين نيستند. پس حركت درصغيروكبير نداريم.
مقدمه اوّل اين اشكال قبلاً بيان گرديد، مقدمه دوّم بيانش اين است كه درمتضادين بايد غايت خلاف داشته باشيم ولي صغير وكبير چون حد محدود ندارد نمي توانيم بگوييم بين شان غايت خلاف است؛ چرا كه صغير را مي توانيم صغير تر نماييم همين طور كبير را مي شود كبير تر نماييم ولذا بجاي نمي رسيم كه غايت خلاف حاصل شود.
جواب اوّل : ما خود مان را خيل مقيد نمي كنيم كه حركت را حتماً بين متضادين بدانيم، بلكه آنچه كه درحركت مهم مي باشد دوامراست يكي اينكه مبداء ومنتها قابل جمع نباشند حال ممكن است غايت خلاف هم داشته ومتضادين باشند وممكن است غايت خلاف نداشته و تضاد هم نداشته باشند وديگر آنكه متحرك بين مبداء ومنتها يسيراً يسيراً حركت نمايد، بعبارت ديگر شي بين مبداء ومنتها يسيراًَ يسيراً تبدل پيدا نمايد. درهرجاي اين دو ويژگي باشد حركت است ودرتبدل كمّي اين دو ويژگي وجود دارد اولا تضايف دارند وصغيرمن حيث هوصغير با كبير من حيث هو كبير جمع نمي شوند وثانيا متحرك يسيراً يسيراًَ از صغير به كبير يا بالعكس درحركت است پس حركت كمّي وجود دارد.
جواب دوّم : درجواب اوّل حركت را مشروط به تضاد مبداء ومنتها نديديم وگفتيم بين صغيروكبير تضاد نيست ودرعين حال حركت است، دراين جواب تضاد را بين صغير وكبير اثبات مي كنيم.
توضح مطلب : بين صغير وكبير چه تقابلي مي تواند باشد؟ كسانيكه تضاد را قبول ندارد مي گويد بين صغير وكبير تضايف است كه دراين صورت صغير وكبير با مقايسه درست مي شود واگر مقايسه نباشد صغير وكبير نداريم، وقت چيزي را نسبت چيزي ديگر مقايسه نماييم مي گوييم صغير است واگر همان شي را به چيز ديگر مقايسه نماييم كبير خواهد بود.
ما قبول داريم كه صغير وكبير دربعضي جا تضايف دارد ولي بطور مطلق اين گونه نيست، بلكه دربعض جا بين شان تضاد است مثلاً در انواع نباتات وحيوانات صغير وكبير تضاد دارند يعني درطبيعت اين طور است كه انسان هاي كوتاه قد داريم كه كوچك تر از آن نيست وهمين طور انسان هاي بلند قدي داريم كه بلند تر از آن نيست، هر چند ممكن است باشد ولي درطبيعت نداريم، يا مثلاً اسپ دركوچكي وبزرگي يك اندازه اي دارد كه در طبيعت كوچك تر وبزرگ تر از آن نداريم. پس درنبات وحيوان غايت خلاف داريم، مبداء ومنتها كه نامي وذابل باشد بين شان غايت خلاف است وتضاد دارند. بنابراين اگر تضاد را درحركت شرط بدانيم صغير وكبير تضاد دارند و مي توانيم حركتي از نمو به سوي ذبول وبالعكس وهمين طور از تخلخل به سوي تكاثف وبالعكس داشته باشيم.
اشكال : طبق اين بيان شما بايد همه اي حركت هاي كمّي را حركت ايني قرار دهيد و حركت هاي كمّي همه اش حركت هاي ايني خواهد بود؛ چرا كه چيزي كه بزرگ مي شود مكان بزرگ تري را مي گيرد وچيزي كه كوچك مي شود مكان كمي تري را مي گيرد.
جواب : دليل ندارد كه درموضوع واحد دوتا حركت جمع نشود، يك موضوع هم مي تواند حركت كمي داشته باشد وهم حركت ايني ويا هم حركت ايني داشته باشد وهم حركت وضعي. موجودي كه نموّ دارد دوتا حركت دارد هم حركت ايني وهم حركت كمّي.
متن: قال الشيخ فى طبيعيات الشفاء: « و الكم ففيه أيضاً حركة و ذلك على وجهين:
أحدهما: بزيادة مضافة فينمو لها(زياده) الموضوع أو نقصان يقع بالتحلّل فيقص له(بخاطرنقصان) الموضوع، و صورته(موضوع) فى الامرين(درآنجاي كه به سمت زياده ونقيصه مي رود) باقية، وهذا (حركت) يسمّى ذبولاً و نمواً.
و قد يكون(حركت دركم) لا بزيادة تزاد عليه(موضوع) ونقصان تنقص منه(موضوع)، بل بأن يقبل الموضوع نفسه(يعني بدون اضافه كردن چيزي يا كم كردن چيزي) مقداراً أكبر أو أصغر بتخلخل أو تكاثف من غير انفصال في أجزائه.
و هذا(قسم ثاني) وإن كان يلزمه(حركت كمي) استحالة(تغيير) قوام و هى(تغييرقوام) من الكيف، فتلك غير ازدياده(موضوع) في الكم و نقصانه(موضوع) فيه(كم).
ولأنّ هذه الحالة(نفس موضوع مقدارش كم يا زياد شود) سلوك من قوّة إلى فعل يسيراً يسيراً، فهو(اين چنين سلوكي) كمال ما بالقوة فهو حركة. لكنّه قد يتشكّك فيقال: إن الصّغير و الكبير ليسا بمتضادين و الحركات كلّها بين المتضادّات.
فنقول: أمّا أوّلاً فلسنا نحن نتشدّد(سخت نمي گيريم) في إيجاب كون الحركات كلّها بين المتضادّات، بل إذا كانت أشياء متقابلة لا تجتمع معاً وسلك الشّي‌ء من أحدهما إلى الآخر يسيراً يسيراً(مربوط به سلك)، سمينا الشّي‌ء متحرّكاً و إن كان لا تضادّ هناك.
على أنّ الصّغير و الكبير الإضافى اللّذين يتحرّك في ما بينهما النّامى والذّائل ليسا الصغير و الكبير الإضافي المطلق، بل كانت الطّبيعة جعلت للأنواع الحيوانيّة و النباتيّة حدوداً في الصِّغر و حدوداً في الكِبر لا يتعدّاهما(حدود صغروحدود كبر)، فيتحرّك في ما بينهما(حدصغروحدكبر) فيكون العظيم هناك(درمرز) عظيماً على الإطلاق و لا يصير صغيراً بالقياس إلى عظيم آخر في ذلك الموضوع(درآن نوع ازحيوان مثلا انسان ازنيم متركوچك تر ودونيم متربزرگ ترنيست وانسان كه مثلا از يك مترشروع وبه دومتر مي رسد از صغرمطلق دور وبه كبرمطلق نزديك مي شود)، و كذلك الصّغير يكون صغيرا بالإطلاق. و إذا كان كذلك(كه يكي اين طرف مرز باشد ويكي طرف ديگر مرز) لم يبعد أن يشاكل المتضادّات بل يكون متضادّة.
فإن قال قائل: إنّ النموّ حركة في المكان لأنّ المكان يتبدّل فيه.
فالجواب: أنّه ليس إذا قلنا: إنّ النموّ حركة في الكم، (مدخول ليس:) فان ذلك(حركت دركم بودن) يمنع أن يكون معه حركة في المكان فإنّه لا يمنع أن يكون في موضوع النموّ تبدّلان: تبدّل كمّ و تبدّل أين، فيكون فيه حركتان معاً» انتهى كلام الشيخ‌.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo