درس شوارق - استاد حشمت پور
93/11/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بيان اضافه در زمان وزمانيات
ابن سينا بحث اضافه را مطرح ودوقول:1. قائلين به وجود خارجي اضافه 2. وقائلين به عدم وجود خارجي را بيان كرد ودليل شان را هم نقل كرد. وبعد پرداخت به بيان قول حق وپاسخِ دليل قائلين به عدم وجود اضافه درخارج.
يكي از دليل قائلين به عدم وجود خارجي اضافه، تقدم وتاخر زماني است كه متقدم ومتاخر تضايف دارند، ولي وقتي كه متقدم هست متاخر وجود ندارد وزمانيكه متاخر موجود مي شود متقدم وجود ندارد، پس يك طرف اضافه موجود وطرف ديگر معدوم است وحال آنكه يكي از ويژگي هاي اضافه معيت است. ومعيت متقدم متاخر درخارج وجود ندارد پس اضافه درخارج وجود ندارد.
جواب ابن سينا: درزمان وزماني بين متقدم ومتاخر درخارج اصلا اضافه وجود ندارد، چرا كه وقتي متقدم موجود مي شود متاخري وجود ندارد ولذا آنچه كه موجود شده اصلا عنوان تقدم نگرفته است، چه رسد به تقدم علي كذا، هم چنين وقتي كه متاخر وجود مي گيرد درخارج متقدمي وجود ندارد ونمي شود آنچه را كه وجود گرفته بلحاظ وجود خارجي اش متصف به تاخر كرد. پس بلحاظ وجود خارجي زمان وزماني اصلا عنوان تقدم وتاخر را نداريم چه رسد به تقدم علي كذا وتاخر علي كذا. بنابراين اگر متقدم ومتاخر تضايف دارند بلحاظ وجود ذهني شان است به اين صورت كه شي را كه موجود است وقتي تعقل كنيم نسبت به آنچه كه بعداً موجود مي شود تقدم دارد وآنچه كه بعدا وجود مي گيرد وحال فقط وجود ذهني دارد تاخر دارد پس بين آنچه كه موجود است زمانيكه تعقل شود با صورت ذهني متاخر تضايف دارند ومع اند. پس صورت ذهني متقدم وصورت ذهني متاخر تضايف دارند ومع اند.
تضايف ذهني متقدم ومتاخر منافات ندارد با مدعاي وجود اضافه درخارج؛ چرا كه اين مدعا با وجود يك مصداق درخارج ساز گار است وثابت مي شود، ولزوم نداردكه هرچه در ذهن اضافه دارد درخارج هم وجود داشته باشد.
مساله چهارم: وحدت يا تعدد مضاف حقيقي
تذكر: اضافه يا مضاف حقيقي نفس نسبت واضافه است واضافه يا مضاف مشهوري آن است كه اضافه حقيقي عارض آن شده است. پس اضافه مشهوري با اضافه حقيقي همراه است بعبارت ديگر مضاف مشهوري باعروض مضاف حقيقي است كه مضاف مي شود.
سوال: روشن است كه اضافه مشهوري وقتي كه مختلفة الاطراف باشد دوتا نسبت يا اضافه حقيقي داريم مثلا در اضافه أب به إبن وبالعكس يكي ابوت قائم به أب داريم وديگري بنوت قائم به إبن، اما آيا دراضافه متشابه ومتفق الاطراف هم دوتا نسبت داريم يا يك نسبت؛ مثلا در اضافه اخ به اخ آيا دوتا اخوت داريم كه يكي قائم به يك اخ است وديگري به اخ ديگر ويا اينكه يك اخوت داريم كه قائم به هردواخ است؟
جواب: همان گونه كه در اضافه مختلف الاطراف دوتا نسبت داريم دراضافه متشابه الاطراف هم دوتا نسبت داريم؛ چرا كه يك عرض نمي تواند قائم به دومعروض باشد بلكه دوتا نسبت كه يكي قائم به يك طرف اضافه وديگري قائم به طرف ديگر اضافه است، دراضافه اخ واخ دوتا اخوت داريم كه يكي قائم به يك اخ است واخوت ديگر قائم به اخ ديگر است.
بعبارت ديگر اضافه نسبت متكرره است مثلا در اضافه اخ به اخ همان گونه كه زيد اخ بكر است بكرهم اخ زيد است، بعبارت بهتر زيد اخ بكري است كه بكر اخ زيد است. وهريك از زيد وبكر با عروض اخوت است كه اخ مي شود، ويك اخوت نمي تواند قائم به دومعروض باشد بلكه برهرمعروضي عرضي قائم است.
عروض اختلاف واتفاق برمضاف حقيقي: حال كه درهراضافه مشهوري دوتا نسبت يا اضافه حقيقي داريم، اين دونسبت واضافه حقيقي يا مخالف هم اند مثل ابوت وبنوت ويا موافق هم مثل اخوت واخوت، درصورت كه دواضافه حقيقي مخالف اند معروض اختلاف يا مخالفت اند بذاته؛ يعني خود ابوت را كه نگاه كنيم مخالف بانبوت است وخود ابنوت مخالف ابوت است. ودرصورت كه دواضافه حقيقي يا دونسبت موافق اند معروض اتفاق يا موافقت اند بذاته، ذات اخوت موافق است با اخوت.
انواع عروض اضافه حقيقي برمشهور: اينكه فلان اضافه يا مضاف حقيقي برفلان اضافه يا مضاف مشهوري عارض مي شود يا بخاطر عروض هيئتي است براضافه مشهوري ويا بدون عروض هيئت برمضاف مشهوري است، درصورت كه هيئت عارض شود يا به دوطرف هيئت عارض مي شود يا به يك طرف. پس درمجموع سه صورت داريم به:
الف) عروض هيئت به دوطرف اضافه: گاهي عروض اضافه ي حقيقي به طرفين اضافه واسطه مي خواهد، مثل عاشق ومعشوق كه بخاطرهيئتي درعاشق عاشقيت كه اضافه حقيقي است برآن عارض مي شود ومعشوق هم بواسطه هيئتي كه دارد به معشوقيت كه اضافه حقيقي است متصف مي شود.
ب) عروض هئيت به يك طرف اضافه: گاهي عروض اضافه ي حقيقي به يك طرف اضافه مشهوي واسطه مي خواهد اما به طرف ديگر واسطه نمي خواهد، بلكه طرف ديگربدون واسطه ي هيئت اضافه حقيقي را مي پذيرد؛ مثل عالم ومعلوم كه عالم با هيئت اداركي كه كسب مي كند متصف مي شود به عالميت كه مضاف حقيقي است. ولي معلوم بدون عروض هيئت متصف مي شود به معلوميت.
ج)عدم عروض هيئت به طرفين اضافه: گاهي اضافه ي حقيقي بدون واسطه براضافه مشهوري عارض مي شود، مثل يمين ويسار كه به جهت ويا شيء يمينيت ويساريت عارض مي شود و مي گوييم اين يمين است وآن يسار، بدون اينكه چيزي واسطه شده باشد براي عروض يمينيت ويساريت بر جهت يا شيء.
متن: و أمّا المتقدّم و المتأخّر فى الزمان، (حاليه)واحدهما معدوم و ما أشبه ذلك(مثل زمانيات)، (تبيين اشكال) فإنّ التقدّم و التأخّر متضايفان بين الوجود اذا عقل و بين المعقول الّذي ليس مأخوذاً عن الوجود الخاصّ. (جواب اما:) فاعلم: أنّ الشي‌ء فى نفسه ليس بمتقدّم إلّا لشي‌ء موجود معه و هذا النّوع من المتقدّم و المتأخّر موجود الطرفين معاً فى الذّهن، فإنّه إذا أحضرت فى الذّهن صورة المتأخّر و صورة المتقدّم عَقَلَتِ النفسُ (مفعول اول:)هذه المقايسة (مفعول دوم:)واقعة بين موجودين فيها إذ كانت هذه المقايسة بين موجودين فى العقل(متعلق مقايسه/متعلق موجودين). و أمّا قبل ذلك(احضارصورت ها درعقل ومقايسه) فلا يكون الشي‌ء فى نفسه(بدون مقايسه) متقدّماً فكيف يتقدّم على لا شيء موجود(يعني خودش وصف تقدم ندارد چه رسد به تقدم علي كذا)؟
فما كان من المضافات على هذه السّبيل(ازقبيل زمان وزمانيات است) فإنّما تضايفها فى العقل وحده. وليس فى الوجود لها معنى قائم من حيث هذا التقدّم و التأخّر(تقدم وتاخركه مربوط به زمان وزمانيات است)، بل هذا التقدّم و التأخّر بالحقيقة من المعانى العقلية ومن المناسبات الّتى يفرضها العقل والاعتبارات الّتى يحصل للأشياء إذا قايس بينها العقل و اشار إليها. انتهى كلام الشيخ بعباراته». و إنّما طوّلنا بذكره(كلام ابن سينا) لأنّ فيه شفاء للعليل(مريض) و ريّاً(سيرابي) للغليل(تشنه).
المسألة الرّابعة فى أنّ المضاف الحقيقىّ الواحد(مثل اخوت) لا يجوز أن يقوم بمضامين مشهوريّين(مثل اخ واخ)كما قد يظنّ أنّ الأُخوّة الواحدة بالعدد(يعني بالشخص) قائمة بالأخوين. والجوار الواحد بالعدد قائم بالجارين. إلى غير ذلك من الإضافات المتّفقة الأطراف على ما قال: و يخصّ كلّ مضافٍ مشهورىّ مضافٌ حقيقى‌ّّ، سواء كان الطّرفان متّفقين أو مختلفين فإنّه كما أنّ الأُبوّة قائمة بالأب لا بالابن فكذا إخوة كلّ واحدٍ من الأخوين قائمة به لا بالأخ الآخر، و ذلك(اينكه براي هرمضاف مشهوري مضاف حقيقي خاص است) لامتناع قيام عرض واحد بالعدد بموضوعينٍ على ما مرّ فى اوائل المقصد الثّاني.
(حالا كه دوتا نسبت لازم داريم:) فيعرض له؛ اى للمضاف الحقيقىّ الاختلاف كالأُبوّة و النبوّة فإنّ كلّاً منهما(ابوت وبنوت) على صفة مخالفة لصفة الأُخرى(صفت كه ديگري دارد). (عطف براختلاف:)والاتّفاق كالأُخوّة و الأُخوّة فإنّهما متّفقتان فى الصّفة.
ثم اختصاص المضاف المشهورىّ بالحقيقيّ: (الف)إمّا باعتبار أمر زائدٍ (1)موجود فى الطّرفين كما فى العاشق و المعشوق فإنّ فى العاشق هيئة مدرَكةً لاجلها(هيئت) تعلّقت العاشقيّة به(عاشق) و فى المعشوق تلك الهيئة الّتى تعلّق بها إدراك العاشق لأجلها(هيئت) تعلّقت المعشوقيّة به(معشوق)، (2)أو موجود فى أحد الطرفين كما فى العالم و المعلوم فإنّ فى العالم هيئة إدراكية لأجلها صار عالماً بالمعلوم و لا حاجة فى المعلوم إلى أمر زائد لتعلّق العلم به، (ب)أولا باعتبارأمر زائد في شيء من الطّرفين، كاليمين والشّمال، فإنّهما متضايفان لا لأجل قيام صفة زائدة بشيء منهما.
ابن سينا بحث اضافه را مطرح ودوقول:1. قائلين به وجود خارجي اضافه 2. وقائلين به عدم وجود خارجي را بيان كرد ودليل شان را هم نقل كرد. وبعد پرداخت به بيان قول حق وپاسخِ دليل قائلين به عدم وجود اضافه درخارج.
يكي از دليل قائلين به عدم وجود خارجي اضافه، تقدم وتاخر زماني است كه متقدم ومتاخر تضايف دارند، ولي وقتي كه متقدم هست متاخر وجود ندارد وزمانيكه متاخر موجود مي شود متقدم وجود ندارد، پس يك طرف اضافه موجود وطرف ديگر معدوم است وحال آنكه يكي از ويژگي هاي اضافه معيت است. ومعيت متقدم متاخر درخارج وجود ندارد پس اضافه درخارج وجود ندارد.
جواب ابن سينا: درزمان وزماني بين متقدم ومتاخر درخارج اصلا اضافه وجود ندارد، چرا كه وقتي متقدم موجود مي شود متاخري وجود ندارد ولذا آنچه كه موجود شده اصلا عنوان تقدم نگرفته است، چه رسد به تقدم علي كذا، هم چنين وقتي كه متاخر وجود مي گيرد درخارج متقدمي وجود ندارد ونمي شود آنچه را كه وجود گرفته بلحاظ وجود خارجي اش متصف به تاخر كرد. پس بلحاظ وجود خارجي زمان وزماني اصلا عنوان تقدم وتاخر را نداريم چه رسد به تقدم علي كذا وتاخر علي كذا. بنابراين اگر متقدم ومتاخر تضايف دارند بلحاظ وجود ذهني شان است به اين صورت كه شي را كه موجود است وقتي تعقل كنيم نسبت به آنچه كه بعداً موجود مي شود تقدم دارد وآنچه كه بعدا وجود مي گيرد وحال فقط وجود ذهني دارد تاخر دارد پس بين آنچه كه موجود است زمانيكه تعقل شود با صورت ذهني متاخر تضايف دارند ومع اند. پس صورت ذهني متقدم وصورت ذهني متاخر تضايف دارند ومع اند.
تضايف ذهني متقدم ومتاخر منافات ندارد با مدعاي وجود اضافه درخارج؛ چرا كه اين مدعا با وجود يك مصداق درخارج ساز گار است وثابت مي شود، ولزوم نداردكه هرچه در ذهن اضافه دارد درخارج هم وجود داشته باشد.
مساله چهارم: وحدت يا تعدد مضاف حقيقي
تذكر: اضافه يا مضاف حقيقي نفس نسبت واضافه است واضافه يا مضاف مشهوري آن است كه اضافه حقيقي عارض آن شده است. پس اضافه مشهوري با اضافه حقيقي همراه است بعبارت ديگر مضاف مشهوري باعروض مضاف حقيقي است كه مضاف مي شود.
سوال: روشن است كه اضافه مشهوري وقتي كه مختلفة الاطراف باشد دوتا نسبت يا اضافه حقيقي داريم مثلا در اضافه أب به إبن وبالعكس يكي ابوت قائم به أب داريم وديگري بنوت قائم به إبن، اما آيا دراضافه متشابه ومتفق الاطراف هم دوتا نسبت داريم يا يك نسبت؛ مثلا در اضافه اخ به اخ آيا دوتا اخوت داريم كه يكي قائم به يك اخ است وديگري به اخ ديگر ويا اينكه يك اخوت داريم كه قائم به هردواخ است؟
جواب: همان گونه كه در اضافه مختلف الاطراف دوتا نسبت داريم دراضافه متشابه الاطراف هم دوتا نسبت داريم؛ چرا كه يك عرض نمي تواند قائم به دومعروض باشد بلكه دوتا نسبت كه يكي قائم به يك طرف اضافه وديگري قائم به طرف ديگر اضافه است، دراضافه اخ واخ دوتا اخوت داريم كه يكي قائم به يك اخ است واخوت ديگر قائم به اخ ديگر است.
بعبارت ديگر اضافه نسبت متكرره است مثلا در اضافه اخ به اخ همان گونه كه زيد اخ بكر است بكرهم اخ زيد است، بعبارت بهتر زيد اخ بكري است كه بكر اخ زيد است. وهريك از زيد وبكر با عروض اخوت است كه اخ مي شود، ويك اخوت نمي تواند قائم به دومعروض باشد بلكه برهرمعروضي عرضي قائم است.
عروض اختلاف واتفاق برمضاف حقيقي: حال كه درهراضافه مشهوري دوتا نسبت يا اضافه حقيقي داريم، اين دونسبت واضافه حقيقي يا مخالف هم اند مثل ابوت وبنوت ويا موافق هم مثل اخوت واخوت، درصورت كه دواضافه حقيقي مخالف اند معروض اختلاف يا مخالفت اند بذاته؛ يعني خود ابوت را كه نگاه كنيم مخالف بانبوت است وخود ابنوت مخالف ابوت است. ودرصورت كه دواضافه حقيقي يا دونسبت موافق اند معروض اتفاق يا موافقت اند بذاته، ذات اخوت موافق است با اخوت.
انواع عروض اضافه حقيقي برمشهور: اينكه فلان اضافه يا مضاف حقيقي برفلان اضافه يا مضاف مشهوري عارض مي شود يا بخاطر عروض هيئتي است براضافه مشهوري ويا بدون عروض هيئت برمضاف مشهوري است، درصورت كه هيئت عارض شود يا به دوطرف هيئت عارض مي شود يا به يك طرف. پس درمجموع سه صورت داريم به:
الف) عروض هيئت به دوطرف اضافه: گاهي عروض اضافه ي حقيقي به طرفين اضافه واسطه مي خواهد، مثل عاشق ومعشوق كه بخاطرهيئتي درعاشق عاشقيت كه اضافه حقيقي است برآن عارض مي شود ومعشوق هم بواسطه هيئتي كه دارد به معشوقيت كه اضافه حقيقي است متصف مي شود.
ب) عروض هئيت به يك طرف اضافه: گاهي عروض اضافه ي حقيقي به يك طرف اضافه مشهوي واسطه مي خواهد اما به طرف ديگر واسطه نمي خواهد، بلكه طرف ديگربدون واسطه ي هيئت اضافه حقيقي را مي پذيرد؛ مثل عالم ومعلوم كه عالم با هيئت اداركي كه كسب مي كند متصف مي شود به عالميت كه مضاف حقيقي است. ولي معلوم بدون عروض هيئت متصف مي شود به معلوميت.
ج)عدم عروض هيئت به طرفين اضافه: گاهي اضافه ي حقيقي بدون واسطه براضافه مشهوري عارض مي شود، مثل يمين ويسار كه به جهت ويا شيء يمينيت ويساريت عارض مي شود و مي گوييم اين يمين است وآن يسار، بدون اينكه چيزي واسطه شده باشد براي عروض يمينيت ويساريت بر جهت يا شيء.
متن: و أمّا المتقدّم و المتأخّر فى الزمان، (حاليه)واحدهما معدوم و ما أشبه ذلك(مثل زمانيات)، (تبيين اشكال) فإنّ التقدّم و التأخّر متضايفان بين الوجود اذا عقل و بين المعقول الّذي ليس مأخوذاً عن الوجود الخاصّ. (جواب اما:) فاعلم: أنّ الشي‌ء فى نفسه ليس بمتقدّم إلّا لشي‌ء موجود معه و هذا النّوع من المتقدّم و المتأخّر موجود الطرفين معاً فى الذّهن، فإنّه إذا أحضرت فى الذّهن صورة المتأخّر و صورة المتقدّم عَقَلَتِ النفسُ (مفعول اول:)هذه المقايسة (مفعول دوم:)واقعة بين موجودين فيها إذ كانت هذه المقايسة بين موجودين فى العقل(متعلق مقايسه/متعلق موجودين). و أمّا قبل ذلك(احضارصورت ها درعقل ومقايسه) فلا يكون الشي‌ء فى نفسه(بدون مقايسه) متقدّماً فكيف يتقدّم على لا شيء موجود(يعني خودش وصف تقدم ندارد چه رسد به تقدم علي كذا)؟
فما كان من المضافات على هذه السّبيل(ازقبيل زمان وزمانيات است) فإنّما تضايفها فى العقل وحده. وليس فى الوجود لها معنى قائم من حيث هذا التقدّم و التأخّر(تقدم وتاخركه مربوط به زمان وزمانيات است)، بل هذا التقدّم و التأخّر بالحقيقة من المعانى العقلية ومن المناسبات الّتى يفرضها العقل والاعتبارات الّتى يحصل للأشياء إذا قايس بينها العقل و اشار إليها. انتهى كلام الشيخ بعباراته». و إنّما طوّلنا بذكره(كلام ابن سينا) لأنّ فيه شفاء للعليل(مريض) و ريّاً(سيرابي) للغليل(تشنه).
المسألة الرّابعة فى أنّ المضاف الحقيقىّ الواحد(مثل اخوت) لا يجوز أن يقوم بمضامين مشهوريّين(مثل اخ واخ)كما قد يظنّ أنّ الأُخوّة الواحدة بالعدد(يعني بالشخص) قائمة بالأخوين. والجوار الواحد بالعدد قائم بالجارين. إلى غير ذلك من الإضافات المتّفقة الأطراف على ما قال: و يخصّ كلّ مضافٍ مشهورىّ مضافٌ حقيقى‌ّّ، سواء كان الطّرفان متّفقين أو مختلفين فإنّه كما أنّ الأُبوّة قائمة بالأب لا بالابن فكذا إخوة كلّ واحدٍ من الأخوين قائمة به لا بالأخ الآخر، و ذلك(اينكه براي هرمضاف مشهوري مضاف حقيقي خاص است) لامتناع قيام عرض واحد بالعدد بموضوعينٍ على ما مرّ فى اوائل المقصد الثّاني.
(حالا كه دوتا نسبت لازم داريم:) فيعرض له؛ اى للمضاف الحقيقىّ الاختلاف كالأُبوّة و النبوّة فإنّ كلّاً منهما(ابوت وبنوت) على صفة مخالفة لصفة الأُخرى(صفت كه ديگري دارد). (عطف براختلاف:)والاتّفاق كالأُخوّة و الأُخوّة فإنّهما متّفقتان فى الصّفة.
ثم اختصاص المضاف المشهورىّ بالحقيقيّ: (الف)إمّا باعتبار أمر زائدٍ (1)موجود فى الطّرفين كما فى العاشق و المعشوق فإنّ فى العاشق هيئة مدرَكةً لاجلها(هيئت) تعلّقت العاشقيّة به(عاشق) و فى المعشوق تلك الهيئة الّتى تعلّق بها إدراك العاشق لأجلها(هيئت) تعلّقت المعشوقيّة به(معشوق)، (2)أو موجود فى أحد الطرفين كما فى العالم و المعلوم فإنّ فى العالم هيئة إدراكية لأجلها صار عالماً بالمعلوم و لا حاجة فى المعلوم إلى أمر زائد لتعلّق العلم به، (ب)أولا باعتبارأمر زائد في شيء من الطّرفين، كاليمين والشّمال، فإنّهما متضايفان لا لأجل قيام صفة زائدة بشيء منهما.
