< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

93/10/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: خاصيت دوم مضاف
بحث درخواص اضافه داشيتم خاصيت اول كه انعكاس بود بيان كرديم وگفتيم كه اين خاصيت مختص مضاف مشهوري است. خاصيت دوم تكافؤ مضافان است دروجود وعدم اولا ودرقوه وفعل ثانيا، به اين معنا كه اگر يكي از مضافان موجود ديگري هم وجود دارد واگريكي معدوم بود ديگري هم معدوم است،. هم چنين اگر يكي از مضافان بالقوه بود ديگري هم بالقوه است واگر بالفعل بود ديگري هم بالفعل است، مثل اب وابن كه هرجاي اب است
مثال(1): عالم ومعلوم مضاف اند، هرجاي عالم بما آنه عالم وجود دارد معلوم بما أنه معلوم هم موجود است وبالعكس، هرجاي كه عالم نيست معلوم هم نيست وبالعكس، هرجاي كه عالم بالقوه داريم معلوم بالقوه هم داريم وبالعكس.
مثال(2): اب وابن مضاف اند، هرجاي كه اب بالفعل است ابن هم است وهرجاي كه اب بالقوه است وابن هم بالقوه است.
مثال(3): تقدم وتاخر مضاف اند، هرجاي كه تقدم بالفعل است تاخر بالفعل است وهرجاي كه تقدم بالقوه است تاخر بالقوه است. درتقدم وتاخر مكاني مثلا «a» جايگاهش مقدم است نسبت به «b» چنانچه a درجايگاه مقدم مثلا صدر مجلس قرار گيرد وb درجايگاه موخر مثلا ذيل مجلس قرار گيرد a تقدم بالفعل دارد وb تاخر بالفعل، اما چنانچه برعكس شود وb درجايگاه مقدم قرار گيرد وa درجايگاه، در اين صورت a تقدم بالقوه وb تاخر بالقوه دارد.
تذكر: چنانكه از مثالهاي فوق بدست مي آيد وجود وعدم هرچند با بالفعل وبالقوه مفهوما تفاوت دارند ولي بلحاظ مصداق حد اقل در موارد فوق تطابق دارند ولذا خواجه تكافؤ مضافان دروجود وعدم را طرح نكرده، بلكه فقط تكافؤ درقوه وفعل را بيان كرده است.
ابن سينا: مشهور است كه مضافان تكافؤ دروجود وعدم دارند، مثل ودوبرابرونصف كه هرجاي دوبرابر باشد نصف است وبالعكس، اما هميشه چنين نيست بلكه گاهي مضافان از جهت ديگر تكافؤ ندارند، مثل علم ومعلوم وحس ومحسوس كه بلحاظ تقدم وتاخرتضايف دارند ولي تكافؤ ندارند.
توضيح مطلب: 1. عالم، علم ومعلوم را كه درنظر گيريم چند حالت دارند:
الف) ذات عالم وذات معلوم؛ يعني انسان وشي كه درخارج مباين اند وتضايف ندارند.
ب) عالم بما أنه عالم ومعلوم بما أنه معلوم هم مضايفان وهم تكافؤ دارند.
ج) علم بما أنه علم ومعلوم بما أنه معلوم هم مضايف اند وهم تكافؤ دارند.
د) ذات علم يعني علم بدون اضافه معلوم وذات معلوم، يعني ذات شي نه بحس معلوم بودنش، بلحاظ تقدم وتاخر تضايف دارند ولي مي تواند تكافؤ دروجود نداشته باشند، بلكه ذات معلوم قبلا باشد وعلم بعدا به آن تعلق گيرد. پس علم ومعلوم مي تواند بلحاظ ديگر كه تقدم وتاخراست تضايف داشته باشند ولي تكافؤ دروجود نداشته باشند؛ چرا كه ذات علم از اضافه منفك نمي شود بلكه هميشه مضاف به ديگري است اما ذات معلوم مي تواند باشد وصفت معلوم بودن را نداشته باشد وبعدا كه علم به آن تعلق گرفت مي گويم قبلا بود ومعلوم نبود. پس وقتي كه مقدم يعني ذات معلوم بود ذات علم نبود ولذا ذات علم وذات معلوم بلحاظ تقدم وتاخر متضايف اند ولي تكافؤ دروجود ندارند.
بعبارت ديگر تضايف ذات علم وذات معلوم بلحاظ تقدم وتاخر، به اين جهت است كه ذات علم هميشه با اضافه به مضاف اليه همراه است، پس وقتي كه علم است اضافه به معلوم دارد ولذا مي گويم معلوم قبلا بود. واينكه تكافؤدروجود ندارند بخاطر اين است كه ذات معلوم مي تواند باشد وصفت معلوم بودن را نداشته وبعدا موصوف به معلوم بودن شود واضافه به علم پيدا كند ولي قبل از اين وصف چنين اضافه ي نداشت يعني معلوم بود وعلم وجود نداشت پس ذات علم وذات معلوم تكافؤ دروجود ندارند.
متن:والخاصّة الثّانية: ما اشار إليه بقوله ويجب أيضاً(علاوه برانعكاس) فى المضاف مطلقاً(چه مضاف مشهوري چه مضاف حقيقي) التكافؤ بحسب الوجود بالفعل‌ كشخصين يكون احدهما أباً و الاخر ابناً، وبالقوة كشخصين يكون من شأن أحدهما التقدّم بحسب المكان و من شأن الآخر التأخّر بحسبه(مكان).
قال الشيخ: « وممّا يُرى فى المشهور أنّه يلزم الإضافات كلّها هو أنهما معاً، أى(تفسرمعاً) أيّهما وُجِد كان الاخر موجوداً و أيّهما عُدِم كان الآخر معدوماً، مثل الضِّعفِ و النِّصفِ(كه هرجاي ضعف جود دارد نصف هم وجود دارد وهرجاي كه ضعف معدوم است نصف هم معدوم است). و لكن قد لا يقع فى بعض الأشياء تكافؤ فى الوجود معاً من جهة اخرى(مثلا بين علم ومعلوم از جهت تقدم وتاخر تضايف است)، و ذلك كالعلم و الحس اى الادراكين لا القوتين المشاركتين لهما(داراكين) فى الاسم، فإنّ ذات العلم فى جوهره(صرف نظر از معلوم) يلزمه(لازم مي باشد اورا) دائماً أن يكون مضفاً إلى المعلوم موجوداً معه(علم)، وذات المعلوم فى جوهره(نه بحسب معلوم بودنش) لا يلزمه(معلوم) ذلك(مضاف بودن به علم)، فإنّه قد يوجد غير مضافٍ إلى العلم وإن كانا(علم ومعلوم) من حيث هما متضايفان بالفعل(يعني عنوان علم ومعلوم را دارند) لا يتقدّم أحدهما على الآخر. وليس الغرض(غرض از اينكه مي گوييم تكافؤ ندارند) ذلك، بل الغرض أنّ ذات احدهما(يعني علم) لا ينفكّ من إضافةٍ (1)تلزمه(ذات احدهما)(2)توجب ان يكون معه(احدهما) مضايفة(يعني مضاف به ديگري بودن) أبداً(قيد لاينفك)، و ذات الاخر(يعني معلوم) قديوجد و ليس بمتضايف(يعني عنوان معلوميت را ندارد)‌.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo