< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

93/07/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قدرت مصحِّح فعل از فاعل
خصوصيات قدرت را توضيح مي داديم، وبيان كرديم كه در تحت چه كلي است وگفتيم كه از مصاديق قوه است وهم چنين رابطه ي آنرا با طبيعت ومزاج بيان كرديم.
قدرت امكان را كه لازمه ي اصل فعل است عطا نمي كند؛ چرا كه آن امكان لازمه ي ماهيت است وقدرت نمي تواند ايجاد كند ولي امكان انتساب فعل به فاعل از ناحيه ي قدرت است.
انتساب از ناحيه ي اراده درست مي شود وقبل از اراده امكان انتساب دارد كه لازمه ي قدرت است اما امكان انتساب به فاعل از ناحيه قدرت است وبعد از اراده نسبت پيدا مي كند. پس قدرت مصحح فعل است يعني نسبت آن فعل را ممكن مي سازد. يعني بلحاظ نسبت به فعل امكان مي دهد يعني نسبت را بين فاعل وفعل ممكن مي سازد، نه اينكه خود فعل را ممكن كند، بعبارت ديگر بلحاظ نسبت، فعل را ممكن مي كند نه بلحاظ ذات.
خصوصيت چهارم قدرت: نسبت قدرت به فعل وترك مساوي است، طبق معناي حكماي اماميه ومعتزله، اما اشاعره كه قدرت حادث را موثر نمي داند قدرت به يك طرف نسبت مي دهد، طبق اين مبنا همه ي كار ها را خدا انجام مي دهد وفقط فعل از طريق انسان ظاهر مي شود وقدرت انسان تعلق مي گيرد بر فعل ديگر بر ترك تعلق نمي گيرد. پس قدرت انسان تعلق مي گيرد وموثر نيست. خلاصه هرچه را خداوند اراده مي كند چه فعل باشد چه ترك قدرت ما به آن تعلق مي گيرد نه به دوطرف فعل وترك.
سوال: آيا قدرت قبل از فعل حاصل است ويا حين فعل حاصل مي شود وحادث است است؟
جواب: گروهي گفته اند كه قدرت قبل از فعل حاصل مي شود وگروهي گفته اند كه قدرت حين فعل حاصل مي شود وحادث است.
دليل معتزله: اگر قدرت قبل از فعل نباشد لازم مي آيد تكليف ما لايطاق وتكليف مالايطاق باطل است پس اينكه قدرت حين فعل باشد باطل است.
كافر در حال كفر مكلف است به ايمان وقتي كه شروع مي كند به ايمان مكلف نيست والا تحصيل حاصل است ومحال. واگر درحال مكلف باشد ولي قدرت نباشد تكليف به مالايطاق است وتكليف به مالايطاق باطل است. پس بايد قدرت درحال كفر باشد.
اگر قدرت حين فعل باشد لازم مي آيد كه هيچ كس معصيت نكند؛ چرا كه از ما ترك معصيت خواسته شده است وطبق قول شما وقتي ما شروع مي كنيم به ترك معصيت قدرت حاصل مي شود ووقتي كه ما شروع مي كنيم طلب ترك معصيت تحصيل حاصل است. وقبل از شروع ترك معصيت كه قدرت نداريم برترك؛ چرا كه مشغول ترك نشده ايم بلكه قدرت بر معصيت داريم واگر تكليف كند تكليف مالايطاق است واگر تكليف نكند كه اصلا معصيت نيست.
دليل دوم: قدرت جز از علت تامه است چرا كه بايد فعل را تصور وبعد تصديق به فائده كنيم ومانع نباشد وما قدرت داشته باشيم تا اراده كنيم وفعل واقع شود حال اگر قدرت...
البته جزء اخير كه اراده جزميه است با فعل مقارن است زماناً
قدرت از چيز هاي است كه فعل بر آن متوقف است ومورد حاجت وچيزي كه مورد حاجت است مورد استغنا نيست واگر قدرت همراه باشد مورد استغنا خواهد بود يعني فعل در حدوثش به آن محتاج نخواهد بود.
متن: و القدرة مصحّحة للفعل بالنسبة؛ اى مصحّحة لنسبة الفعل إلى الفاعل اى تجعله بحيث يصح صدوره(فعل) عنه(فاعل) و معنى الصحة هو الجواز و الامكان،(متفرع براينكه معناي صحت امكان است) فاذا صحّ صدوره عنه صحّ عدم صدوره أيضا، فبقيد «التصحيح» خرج الايجاب فانّه(موجب) ليس بقدرة(يعني قدرت فعل را واجب نمي كند بلكه اراده فعل را واجب مي كند). و(يعني وخرج ) بقيد «النسبة» صحّة الفعل فى نفسه، فانّها(صحة الفعل) غير محتاجة الى العلة، لما مرّ سابقا من (مقدمه اول:) انّ امكان الممكن لازم لماهيّته و(اثبات مقدمه اول:) الّا لزم الانقلاب (مقدمه دوم:) و لوازم الماهيّة غير مجعولة.
و(مبتدا:) تعلّقها(قدرت) بالطرفين‌ اى بالفعل و الترك (خبر:)على السواء على ما ذهب إليه الحكماء و المعتزلة لا بطرف واحد على ما ذهب إليه الاشاعرة. و ذلك(اينكه قدرت تعلق به دوطرف مي گيرد نه يك طرف) لان معنى القدرة صحة الفعل و الترك معا لا صحّة احدهما فقط. و هذا(اينكه معناي قدرت اين است) ظاهر.
و المعتزلة يدعون الضرورة فيه كما نقل(ادعاي ضرورت) عنهم فى المواقف.
و تتقدّم‌ القدرة الفعل‌ فيكون قبله(فعل) زماناً، خلافا للاشاعرة و بعض المعتزلة فانّها(قدرت) تكون عندهم مع الفعل لا قبله.
واحتجت المعتزلة بوجوه ثلاثة:
احدها: أنّ الكافر مكلّف بالايمان حال الكفر اجماعا فلو لم يكن قادرا على الايمان حال الكفر لزم ان يكون تكليفه بالايمان تكليفا بما لا يطاق اذا لا ايمان حال الكفر غير مقدور على ذلك التقدير(كه قدرت حين فعل حاصل مي شود)، بل يلزم ان لا يتصور عصيان من احد اذ لا تكليف مع العصيان لاستحالة طلب الحاصل، ولا قدرة قبله فيكون التّكليف بترك العصيان تكليفاً بما لا يطاق و هو(تكليف به مالايطاق) باطل بالاتفاق لانّ مَن قال بجوازه لم يقل بوقوعه فضلاً عن عمومه.
و الى هذا الوجه اشار بقوله‌: لتكليف الكافر.
و ثانيها: (مبتدا:)كون القدرة مما يحتاج إليه الفعل (خبر:) ينافى كونها(قدرت) معه(فعل)، لانّ الفعل حال وجوده مستغن عن القدرة لامحة و الى هذا الوجه اشار بقوله‌: و للتنافى‌.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo