< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

93/06/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اشكال بر انحصار دليل در سه قسم وردّ آن
بحث در ملزوم علم وظن يعني سبب حصول علم وظن داشتيم كه عبارت است از دليل، وسه قسم است؛ قياس، استقرا وتمثيل، كه قياس پي بردن از كلي به جزئي است، استقرا پي بردن از جزئي به كلي است وتمثيل پي بردن از جزئي به جزئي است.
ان قيل: بلحاظ تصور راه چهارم هم براي حصول علم ياظن به ذهن مي رسد وآن پي بردن از كلي به كلي است، پس انحصار دليل در سه قسم صحيح نيست.
قلنا: دوتا كلي سه حالت دارد؛ يكي اينكه يك كلي داخل در كلي ديگر باشد، دوم اينكه هردو كلي تحت جامعي باشد وسوم آنكه نه يك كلي داخل در ديگري باشد ونه هر دوكلي داخل در كلي سوم باشد.
درصورت اول درحقيقت دوكلي نداريم بلكه يك كلي داريم ويك جزئي، وچنانچه از كلي به جزئي پي ببريم قياس است واگر از جزئي به كلي پي ببريم استقرا است در فرض دوم درحقيقت دوتا جزئي داريم وپي بردن از يك جزئي به جزئي ديگر بخاطر جامع ومشابهت تمثيل است ودرفرض سوم اصلا نمي توانيم از يك كلي به كلي ديگر پي ببريم، چرا كه در استدلال بايد دليل ومدلول مناست محصوص باشد والا پي بردن از يكي ممكن نيست. پس اقسام دليل منحصر در سه تا است.
ان قيل : در فرض سوم كه نه يك كلي داخل در ديگري است ونه هر دو داخل در جامع است، مي توانيم از حكم يك كلي به حكم كلي ديگر پي ببريم، بعبارت ديگر يتعدي حكم احدهم الي الاخز؛ مثل كل انسان ناطق وكل ناطق حيوان فكل انسان حيوان. كه در اين جا ناطق وانسان دو تا كلي مساوي است نه يكي داخل در ديگري است ونه هر دوداخل در جامعي است كه در حكم نقش داشته باشد. پس مي شود از يك كلي به كلي ديگر پي ببريم، درحاليكه نه يك كلي داخل در يگري است ونه هر دوكلي داخل دركلي سوم است.
قلنا: قضيه ي «كل انسان ناطقٌ» قضيه ي كليه است وناطق بر كل فرد فرد انسان حمل مي شود، نه قضيه طبيعيه كه ناطق بر طبيعيت انسان حمل شود. پس در قضيه ي كل انسان ناطقٌ موضوع افراد انسان است كه جزئي است واز طريق ناطق كه كلي است ما حيوانيت را براي افراد انسان اثبات مي كنيم واين استدلال از كلي به جزئي است وقياس.
بعبارت ديگر در استدلال مذكور از طريق مفهوم ناطق حيوانيت را براي افراد انسان ثابت كرده ايم وافراد انسان جزئي مفهوم ناطق است. پس استدلال از كلي به جزئي است وقياس.
وقديجاب أيضاً: ناطق جزئي اضافي انسان است وانسان هم جزئي اضافي ناطق، چرا كه هريك از انسان وناطق بطور كلي موضوع است براي ديگري و مفهوم كه بطور كلي موضوع است براي مفهوم ديگر جزئي اضافي آن است. ووقتي كه جزئي اضافي باشد يعني مندرج است. پس مستشكل در استدلال برخلاف مدعايش از مفهوم مندرج استفاده كرده است.
لاهيجي: روشن است كه نه انسان مندرج در ناطق است ونه ناطق مندرج در انسان، بلكه دومفهوم مساوي است پس اين جواب صحيح نيست. علاوه بر اين روشن است كه اين جواب كليت ندارد، چرا كه در مثل بعض الحيوان اسود وكل اسود كذا فبعض الحيوا كذا، نمي تواينم اين جواب را بگوييم، زيرا كه حيوان بنحو جزئي موضوع براي اسود قرار گرفته وجزئي اضافي براي اسود نيست بله چنانچه بنحو كلي موضوع براي اسود مي بود جزئي اضافي بود، ولي در اين استدلال بعض الحيوان موضوع اسود است پس حيوان جزئي اضافي براي اسود نيست. امّا طبق جواب ما اين استدلال پي بردن از كلي به جزئي است، چرا كه بعض افراد حيوان موضوع است براي اسود وافراد حيوان جزئي است براي اسود پس حكم كه از طريق اسود براي بعض افراد حيوان بار مي شود پي بردن از كلي به جزئي است وقياس.
متن: فان قيل: هاهنا قسم اخر و هو الاستدلال بكلي على كلّى.
قلنا: انّ هذين الكليين إن دخلا تحت كلّىٍ ثالث مشترك بينهما(دوتاكلي) يقتضي الحكم فهما(دوتاكلي) جزئيان له(كلي ثالث) لانّ المراد بالجزئى هاهنا(دربحث دليل) هو المندرج تحت الغير وإلاّ(اي وإن لم تدخلا) فلا تعلّق بينهما فلا يتعدّى حكم احدهما الى الاخر.
فان قيل: لا يلزم من عدم دخولهما(دوتا كلي) تحت ثالث( يعني كلي ثالث)(صفت ثالث:) يقتضي الحكم (فاعل لايلزم:) ان لا يكون بينهما(دوتاكلي) تعلّق يتعدّى به(تعلق) حكم احدهما الى الاخر، فانّك اذا قلت كلّ انسان ناطق و كلّ ناطق حيوان فقد استدللت باحد الكليين(يعني ناطق) المتساويين على الاخر(يعني انسان) لا بالكلّي على الجزئى.
قلنا: المقصود إنّا اثبتنا لكلّ واحدٍ من افراد الانسان الحيوانية(مفعول اثبتنا)، لاتّصافه(افراد انسان) بمفهوم النّاطق، فإنّ ملاحظة مفهوم الناطق هو الّذي أفادنا الحكم بها(حيوانيت) عليه(افراد انسان).
والحاصل: أنّ الاستدلال بمفهوم النّاطق (متعلق كائن وخبر أن:) على كلّ واحد من جزئيات الانسان، و لا شك أنّ كلّ منها(افراد انسان) جزئى لمفهوم الناطق فرجع الى الاستدلال بالكلي على الجزئى.
وقد يجاب أيضا: بأنّ كلّ واحدٍ من المتساويين يعدّ جزئيّاً إضافيّاٌ للآخر، إذ يقع كلّ منهما موضوعا للآخر كليا، و هو(وقوع اين چنيني) معنى اندراجه(كل واحد) فيه(آخر) و لا يخفى بُعده و(عطف بربعده) عدم جريانه(اين جواب) فى مثل قولنا: بعض الحيوان اسود و كل اسود كذا.



BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo