< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

93/02/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : علم به علم و...
بحث در اين داشتيم كه مي تواند علم به علم، علم به اعتقاد واعتقاد به علم واعتقاد به اعتقاد تعلق گيرد.
تذكر: مشاء علم حضوري را منحصر مي داند درعلم نفس به خودش وسايرعلوم را حصولي مي داند.
ولذا انواع علم به علم را حصولي مي داند.
1. علم به علم : علم به علم هرچند علم حصولي است ولي بدون صورت كه از معلوم به ذهن بيايد، بلكه فقط توجه به همان صورت براي نفس پيدا مي شود؛ مثلا وقتي كه انسان را تصور مي كنيم صورت علميه ي انساني يعني حيوان ناطق در ذهن انسان نقش مي بندد، اما وقتي كه به اين علم مان بخواهيم علم داشته باشيم صورتي از صورت علميه به ذهن نمي آيد تا انسان علاوه بر صورت علميه ي انساني صورت ديگري هم در ذهن داشته باشد، بلكه توجه به همان صورت حاصله پيدا مي كند. چنانكه در علم حضوري به نفس چنين است، كه وقتي كه علم به علم حضوري خود داشته باشيم صورت ازنفس پيش ما حاضر نمي شود.
خلاصه: چه علم حصولي داشته باشيم كه معلوم بالذات صورت معلومه است وچه علم حضوري كه معلوم نفس است، درصورت كه علم به علم خود داشته باشيم صورت جديدي حاصل نمي شود، بلكه توجه به همان علم حاصل مي شود.
2. علم به اعتقاد: وقتي كه بخواهيم به اعتقاد وعلم تصديقي خود علم تصوري داشته باشيم، تكرر صورت لازم نمي آيد؛ مثلا وقتي كه علم پيدا كرديم كه فلان كتاب موجود است در اين جا صورت از كتاب در ذهن ما نقش مي بندد وما حكم به وجود آن مي كنيم، وقتي كه علم به اين علم خود پيدا كنيم صورت ديگري از كتاب پيش ما حاضر نمي شود، تا صورت علميه كتاب تكرار شود.
3. اعتقاد به علم : وقتي كه علم تصديقي به علم تصوري خود پيدا كنيم مثلا قبلا علم به اين كتاب داشتيم بعد علم پيدا كرديم كه اين كتاب سرخ است، دراين علم صورت دوم از كتاب پيش ما حاضر نمي شود، بلكه همان صورت را محكوم عليه قرار مي دهيم.
4. اعتقاد به اعتقاد : وقتي اعتقادي داريم، مثل اينكه فلان كتاب رنگ زرد دارد، اعتقاد اينكه اين اعتقاد حق يا باطل است با تكرر صورت علميه كتاب و صورت علميه زردي همراه نيست، كه ازصورت علميه كتاب وصورت علميه زردي صورت عملي بگيريم وبگوييم كتاب زرد است حق يا باطل است.
تغاير علم ومعلوم:
وقتي انسان به شي خارجي علم دارد تغاير علم ومعلوم حقيقي است، ولي وقتي به علم خود علم دارد تغاير علم ومعلوم اعتباري است، مثلا زمانيكه به كتاب علم داريم علم همان صورت علمي است و معلوم كتاب خارجي كه تغايرحقيقي دارند وزمانيكه اين علم خود علم داشته باشيم علم همان صورت علمي ومعلوم هم صورت علمي است.
دومعنا براي جهل:
1. جهل بسيط : وقتي انسان مي تواند به چيزي علم يا اعتقاد داشته باشد، ولي علم يا اعتقاد ندارد جاهل است. پس جهل عبارت است از عدم علم يا عدم اعتقاد از كسيكه شانيت آنرا دارد.
تقابل جهل با علم واعتقاد: باتوجه به تعريف جهل تقابل جهل با علم وجهل با اعتقاد تقابل عدم وملكه است.
2. جهل مركب: جهل مركب تركيب شده است از جهل به واقع وجهل به جهل خود، چنانكه انسان اعتقاد جزمي داشته باشد برخلاف آنچه كه هست؛ مثلا اعتقاد جزمي دارد كه فلان كتاب زرد است وغير آن نيست، يعني هم اعتقاد دارد به اينكه كتاب زرد است واين مخالف با واقع است وجهل؛ چرا كه درواقع كتاب سرخ است، وهم اگر بپرسيم كه اين عقيده شما مخالف واقع نيست، شايد چنين نباشد، مي گويد نه عقيده ي من موافق واقع است وكتاب نمي تواند غير زرد باشد. پس هم جهل دارد وهم جهل به جهل خود.
اعتقاد متداول : اعتقاد بمعناي متداول مرادف است با مطلق تصديق وچهار قسم دارد:
1. اعتقاد يقيني: تصديق جازم، مطابق با واقع وثابت.
2. ظن : تصديق غير جازم مطابق با واقع وثابت
3. تقليد: تصديق جازم مطابق با واقع وغير ثابت.
4. جهل مركب : تصديق جازم غير مطابق با واقع وثابت
متن:فيتغاير الاعتبار لا الصور كما فى العلم الحضورى فاذا تعلق العلم الحضورى بنفسه كان يتصور الانسان مثلا ثم يتصور تصور الانسان لم يكن تصوّر التصور بحصول صورة اخرى منتزعة من الصورة الاولى بل بحصول الصورة الأولى بنفسها عند المدرك (مبتدا:) والتغاير بين العلم و المعلوم ـ كما فى علم النفس بسائر صفاتها القائمة بها(يكي از صفات نفس كه علم گفتيم ساير صفات نفس هم چنين است) ـ (خبر) يكون بالاعتبار لا بالذات.
و كذا الحال اذا تعلق العلم التصورى بالعلم التصديقى فانّه لا يكون هناك(وقتي كه تصورمي كنم تصديقم را) صورة زائدة على الصّورة التى فى التصديق.
و اذا تعلق العلم التصديقى بالعلم التصورى كان يحكم على تصوّر الانسان بانه كذا كان العلم بالمحكوم عليه من قبيل تعلق التصور بالتصوّر.
و اذا تعلق الاعتقاد بالاعتقاد كان يحكم على اعتقاد خاصّ بانّه كذا(حق است يا باطل) كان ادراك المحكوم عليه من قبيل تعلق العلم التصورى بالتصديق كذا فى الحواشى الشّريفية.
و الجهل (1)‌بمعنى‌ و هو كونه‌ بمعنى عدم‌ العلم او الاعتقاد عما من شانه ذلك و هذا يسمّى جهلا بسيطا يقابلهما اى العلم و الاعتقاد تقابل العدم و الملكة.
(2) وبآخر و هو(معناي آخر) اعتقاد الشي‌ء على خلاف ما هو(شي) عليه(ما) اعتقاد اجازما سواء كان مستندا الى شبهة أو تقليد و يسمّى جهلا مركبا لتركّبه من الجهلين الجهل بالواقع والجهل بكونه(شحص) جاهلا به(واقع)قسمٌ لاحدهما(علم واعتقاد) و هو(احدهما) الاعتقاد بالمعنى المتداول‌.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo