< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

92/12/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : تقسيم علم به فعلي وانفعالي

بحث كه الان مطرح مي شود تقسيم علم است به فعلي وانفعالي. علم فعلي ازخارج بدست نمي آيد بلكه سازنده ي خارج است ولي علم انفعالي از خارج بدست مي آيد وخارج سازنده اي آن است.هرچند خواجه مقسم را علم حصولي قرارداده است ولي چنانچه به واقع نگاه كنيم بهتر است مقسم دراين تقسيم مطلق علم باشد، اعم از علم حضوري وعلم حصولي، چرا كه علم فعلي وانفعالي هم مصداق حضوري دارد وهم مصداق حصولي وبلكه مصداق بارز علم فعلي از علوم حضوري است. علم فعلي وانفعالي حضوري : علم حضوري فعلي مصداق بارزش علم ايجادي حق تعالي است، كه قبل از عالم وجود دارد وسازنده ي عالم است. علم حضوري انفعالي مثل علم انسان به خودش وعلم خداوندتعالي به اشياء درمقام فعل.علم حصولي فعلي وانفعالي : علم حصولي فعلي عبارت است از علمي كه صورت علمي در ذهن مي آيد وعالم مطابق آن شي رادرخارج ايجاد مي كند، مثلا بنّا وقت كه مي خواهد خانه ي بسازد ابتدا طرح ونقشه اي آنرا در ذهن ترسيم مي كند وبعد طبق آن خانه را درخارج مي سازد.علم حصولي انفعالي آن است كه از شيء موجود درخارج صورت علميه در ذهن بيايد وعالم با آن صورت به شي خارجي علم پيدا كند. مثلا آسمان درخارج است وما با نگاه به آن صورت ازش مي گيريم واين صورت علم ما است به آسمان.

بيان خواجه : خواجه در اين جا علم را به سه قسم تقسيم مي كند؛ يكي علم فعلي، ديگري علم انفعالي وسومي علم كه نه فعلي باشد ونه انفعالي، بلكه غير از فعلي وانفعالي است.

انيكه غير از فعلي وانفعالي چيست، شارحين تفسيرهاي متفاوت ارائه داده است :علم فعلي خداوند تعالي به موجودات مجرد سبب تام پيدايش آنها است ولي علم فعلي حق تعالي به موجودات مادي چنين نيست بلكه علاوه بر علم نياز به اسباب قابلي است، بايد ماده وشرايط ديگر وجود داشته باشد تا موجودات مادي بوجود بيايد.

تفسيراول : شارح قديم مراد از غير فعلي وانفعالي را علم حق تعالي مي داند به ذاتش و وهمين طور به اشياء ديگر درمقام فعل؛ چرا كه علم خداوند تعالي به ذاتش نه فعلي است ونه انفعالي وهمين گونه علم خداوند به اشيا بعد از خلق آنها فعلي و انفعالي نيست.

نقد تفسيراول : طبق اين تفسير از « غيرهما » بايد مقسم مطلق علم باشد اعم از حضوري وحصولي؛ چرا كه علم خداوند تعالي به ذاتش وعلمش به اشياء درمقام فعل علم حضوري است، درحاليكه مقسم در اين تقسيم علم حصولي است.

تفسيردوم : علم انسان به اشياء كه در آينده وجود مي گيرند نه فعلي است ونه انفعالي واين علم حصولي هم است پس مراد از غيرهما علم انسان است به آينده.

امور مستقبله دوگونه است؛ يكي اموري است كه ما ايجاد مي كنيم وعلم ما به آنها فعلي است وديگري اموري است كه ما سازنده اي آن نيستيم، علم انسان به اين امورنه فعلي نيست ونه انفعالي، فعلي نيست، چرا كه ما سازنده امور مستقبله نيستيم، و انفعالي هم نيست،كه از خارج گرفته باشيم. اما حق تعالي به امور مستقبل علم فعلي دادر.

نقد تفسيردوم : مقسم در اين تفسير علم حصولي است پس اين تفسير اشكال تفسير قبل را ندارد، ولي اشكال ديگر دارد وآن اينكه علم انسان به امور مستقبله انفعالي است، چه اموري كه ما سازنده اي آنيم وچه اموري كه با علم ما ساخته نمي شود، چرا كه ما از طريق اسباب عالم شده ايم، اسباب كه سازنده ي امور مستقبل است ذهن ما را منفعل مي كند وانسان با صورت هاي كه از اين اسباب مي گيرد وتحليل وتفسيري كه مي كند به آينده عالم مي شود، مثلا انسان ازطريق حركات افلاك ومقارنه اي كه پيدا مي كند به كسوف پي مي برد.

تفسيرسوم : خواجه درشرح رسالة العلم مصاديق علم فعلي وعلم انفعالي غيرهما را معين نموده است ومي گويد علم خداوند تعالي به افعالش علم فعلي است وبلكه هرفاعلي نسبت به فعلش علم فعلي دارد. وعلم انفعالي مثل علم عقول ونفوس به اشياء كه معلول شان نيست وعلم كه نه فعلي ونه انفعالي است بلكه « غيرهما‌» است مثل علم ذوات عاقله به خود شان و مثل علم شان به ذوات كه از آنها غايب نيست يعني اوصاف كه ماهيات عرضي است.

تذكر : مشاء علم نفس به خودش را حضوري مي داند ولي خواجه علاوه بر آن علم نفس به اوصاف، حالات وافعالش را هم حضوري مي داند.

نقد تفسيرسوم : تفسير خواجه همان اشكال تفسير اول را دارد، چرا كه هردومثال كه آورده علم حضوري است ولي بحث ما در علم حصولي است.

لاهيجي : حق اين است كه بگوييم مقسم مطلق علم است، كه اعم از حضوري وحصولي است، همان علم يقييني را كه خواجه مقسم تصور وتصديق قرارداد، چرا كه اگر به واقع نگاه كنيم مي بينيم مصاديق علم فعلي بشتر حضوي است تا حصولي، وبلكه علم فعلي مصداق بارز وظاهر بجز علم حضوري ندارد، وآنچه را هم كه از علم حصولي مصداق علم فعلي مي دانيم مسبوق به علم انفعالي است.

متن : و هو ( علم ) فعلىّ‌، و هو ( علم فعلي ) ان يسبق‌ صورة المعلوم الى العالم‌ ( يعني قبل از انيكه معلوم درخارج باشد صورتش در ذهن بيايد ) فتصير سببا لوجوده ( معلوم ) فى الخارج كصورة بيت اخترعها البنّاء ثم اوجدها في الخارج‌.

و انفعالى‌، و هو( علم انفعالي ) ان يستفاد الصّورة العقلية من الوجود فى الاعيان كما نستفيد صورة السماء من السماء.

و غيرهما، مثّله الشارح القديم بعلمه تعالى بذاته فانّه عين ذاته و بالموجودات فانّه عبارة عن وجوداتها العينيّة الصّادرة عنه. (بگفتهء شيخ اشراق همه موجودات خارجي دفتري است گشوده درنزد حق تعالي)

و انت خبير بانّ علمه تعالى بذاته و كذا علمه بالموجودات على ما ذكره ( خواجه ) علم حضورىّ ليس بالصورة و المبحوث عنه هاهنا‌( علم كه مقسم است ) هو العلم الصورى الحصولى فلا مطابقة بين المثال و الممثل له.

و فى الحواشى الشريفية انّ المثال الظاهر لما ( علم ) ليس فعليّا و لا انفعاليا هو علم واحد منا( علم يكي از ما انسانها ) بالامور المستقبلة ( پس فعلي نيست ) التى ليست فعلا له.

و انت خبير أيضا بان العلم بالامور المستقبلة انّما يمكن ان يحصل من العلم بالاسباب فهو أيضا ( مثل علم ما به اشياء خارخي ) داخل فى العلم الانفعالى.

و قال المصنف فى شرح رسالة العلم « امّا العلم الفعلى فكعلم الاول ( حق تعالي ) بما عدا ذاته و ساير العلل بمعلولاتها.

و اما الانفعالى فكعلم ما عدا الاوّل ( عقول ونفوس ) بما ليس بمعلولاته ( بيان ما )‌ مما ( علم ) لا يحصل الّا بانفعال ما للعالم و بارتسام صور يحدث فى ذواتها ( درعلم عقل/ ماعدا الاول ) او آلاتها ( درعلم نفوس/ ماعدا الاول ).

و إماما ليس بفعلى و لا انفعالى فكعلم الذوات العاقلة بانفسها و بالذوات التى لا يغيب عنها ( ذوات عاقله ) و لا يكون تعقلها ( ذوات عاقله ) لها ( ذوات ) بارتسام صورة فيها ( ذوات عاقله ) انتهى» فليتامّل فان هذا الاخير ( ماليس بفعلي ولاانفعالي ) ليس من افراد المبحوث عنه هاهنا، فينبغى حينئذ ( كه غيرهما را داريم وناچاريم آنرا به علم حضوري تفسير كنيم ) ان يجعل المقسم لهذه الاقسام ( يعني مرجع ضمير هو ) ما كان جعله المصنف مقسما للتصور و اليقين كما مر ( ص169).

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo