< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

92/12/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : جواب از دليل اتحاد عاقل ومعقول دركتاب مبدا ومعاد

ابن سينا براي اثبات اتحاد عاقل ومعقول سه فرض را مطرح كرد وبراي هريك از فرض ها شقوقي را مطرح نمود، لاهيجي درجواب اتبداءً فرض دوم را جواب مي گويد بعد فرض سوم را باطل مي كند ودر آخر فرض سوم را كامل مي كند بنحوي كه اتحاد عاقل ومعقول باطل باشد.فرض هاي سه گانهء استدلال :

الف ) عاقل بالفعل خود همين صورت معقوله باشد،

ب) عاقل بالفعل عقل بالقوه باشد بشرط گرفتن صورت معقوله،

ج) عاقل بالفعل مجموع عقل بالقوه وصورت معقوله باشد.

شيخ براي باطل نمودن فرض دوم شقوقي را مطرح كرد به اين صورت ذيل :

a. عقل بالقوه بدون گرفتن صورت معقوله عقل بالفعل مي شود

b. عقل بالقوه با گرفتن صورت معقوله عقل بالفعل مي شود، كه درنگاه اولي دوفرض دارد :

b/1. عقل بالقوه براي گرفتن صورت معقوله نياز به صورت معقولهء ديگر دارد.

b/2. عقل بالقوه براي گرفتن صورت معقوله نياز به صورت معقولهء ديگر ندارد، وبه يكي از دوصورت ذيل است :

b/2ـ1. تعقل عقل بالقوه به اين باشد كه صورت معقوله برايش وجود داشته باشد، مطلقا.

b/2ـ2. تعقل عقل بالقوه به اين باشدكه صورت معقوله عندالعاقل وجود داشته باشد.

ابن سينا بابيان كه داشت تمام اين فرض هاي شش گانه را باطل مي داند.

جواب : فرض اخير باطل نيست، چرا كه در اين فرض عاقل طبق فرض عاقل بالقوه يا « ان يعقل » است، چنانكه گذشت وعاقل بالقوه يا « ان يعقل » عبارت است از موجودي كه اولا مجرد است وثانيا قائم به نفس، وبراي چنين موجودي هرگاه صورت معقوله حاضر شود تعقل مي كند وعاقل بالفعل مي شود. پس « ان يعقل » يا عاقل بالقوه هم با سنگ وچوب فرق مي كند كه مجرد نيست وهم تفاوت دارد با صورت عقليه كه مجرد است ولي قائم به ذات نيست. به همين جهت است كه « ان يعقل » يا عاقل بالقوه صورت معقوله را درك مي كند ولي سنگ وچوب صورت حاله را درك نمي كند وصورت معقوله صورت معقوله ي ديگر را درك نمي كند.

ابن سينا هرچند اين فرض را تحليل نكرد، ولي بيانش بگونه اي بود كه « ان يعقل » يا عاقل بالقوه كه توانايي تعقل دارد گويي توانايي تعقلش را از حضور صورت مي گيرد يعني چون صورت برايش وجود دارد توانايي تعقل دارد ولذا گفت « فيكون كانّه قال لانها موجودة لشي‌ء من شانه ان توجد له » به اين معنا كه اگر وجود صورت براي چيزي بمعناي عاقل بالقوه بودن آن چيز شود، بايد سنگ وچوب هم عاقل باشد چرا كه ذات صورت براي شان حاضر است. با اين بيان درحقيقت اين فرض را برگرداند به فرض قبل.

لاهيجي : عاقل بالقوه يا « ان يعقل » توانايي تعقلش را از حضورصورت نمي گيرد، بلكه ذاتش بگونهء است كه توانايي تعقل دارد؛ چرا كه عاقل بالقوه موجودي است كه اولا مجرد باشد وثانيا قائم به ذات باشد. پس اين فرض به فرض قبل بر نمي گردد كه حضور صورت است مطلقا، بلكه اين فرض حضور صورت است عند العاقل، وهرگاه صورت معقوله براي عاقل بالقوه وجود داشته باشد مي شود عاقل بالفعل، بعبارت ديگر هرگاه صورت معقوله وجود داشته باشد براي شيء كه من شان ان توجد له، آن شي تعقل مي كند وعاقل بالفعل مي شود.

قول حق : حق اين است كه عقل منفعل يا عاقل بالقوه صورت عقليه را مي گيرد وبا گرفتن صورت عقليه عاقل بالفعل مي شود، بعبارت ديگر مركب مي شود از جزء كالماده است وجزء كالصورت است. پس آنچه كه حق است تركيب اتحادي عاقل با معقول است نه اتحاد عاقل ومعقول.

بعبارت ديگر رابطهء عاقله وصورت معقوله رابطه ي ماده وصورت است كه تركيب اتحادي دارد، ذات ماده با ذات صورت فرق دارد ولي وجود شان يكي است، ذات عاقله هم باذات صورت معقوله تفاوت دارد ولي وجود شان واحد است. ابن سينا درنمط هفتم بيان مي كند كه نفس مجرد است ودرفصل ششم همانجا مي گويد كه نفس بعد از مفارت باطل نمي شود وبلكه اصلا باطل نمي شود، چه بخاطر مفارقت وچه بعلت ديگر.

لاهيجي : مراد از نفس همان است اصل وسنخ است دركلام شيخ، كه درمساله بقاي نفس به آن اشاره شد.

متن : و الجواب عنه ان العقل بالقوّة انما يعقل الصورة المعقولة لا بصورة اخرى بل لكون ذاتها موجودة له لامطلقا بل لكونها موجودة لشي‌ء ( عاقل بالقوه ) من شانه ان توجد له.

و ليس كلّ شي‌ء هذا حكمه اعنى من شانه ان يوجد له الصورة المعقولة اى المجردة عن الغواشى المادية بل لا بد من ان يكون شيئا خاصا هو العقل بالقوّة اى (1) شيئا مجرّد الذات (2) غير قائم بالمادة الجسميّة. فقوله : « فيكون كانّه قال لانها موجودة لشي‌ء من شانه ان توجد له » قلنا معناه ما ذكرنا و لا فساد فيه.

و لكون الدعوى ( ادعاي اتحاد عاقل ومعقول ) غير معتقدة للشيخ اجمل فى الاستدلال هذا الشق و ( عطف تفسير‌براجمل:) لم يفصّله علما منه ( ازجانب شيخ )‌ بان الجواب انّما هو باختياره ( اين شق )، و هم ( قائلين به اتحاد عاقل ومعقول ) غافلون عن ذلك، بل الحقّ ان العقل بالفعل هو النفس الناطقة ( صفت نفس ناطقه ) الكاملة بالفعل من حيث هى كاملة بالفعل ( يعني نفس ناطقه كه صورت معقوله را گرفته است، درمقابل كامل بالقوه كه نفس ناطقه صورت معقوله را نگرفته است ) مركب الذات (1) من شي‌ء كالمادة و هو العقل بالقوة و المراد منه ( عقل بالقوه ) هاهنا هو النفس الناطقة الهيولانية و هى ( نفس ناطقه هيولانيه ) المراد من الاصل و السنخ فى كلام الشيخ ( اشارات، نمط هفت، فصل ششم ) المنقول فى مسئلة بقاء النفس، (2) و من شي‌ء كالصورة هو الصورة المعقولة الحالة فيه (عقل بالقوه ). و هذا ( كه مراد از سنخ واصل نفس ناطقه هيولانيه است ) ما وعدناك هناك ( مساله بقا نفس ) فليتدبّر.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo