< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

92/11/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : علت تموج مقاومت قارع ومقروع است نه صلابت و... شان

گفتيم درقرع لازم است كه قارع ومقروع مقاومت داشته باشند وبعد بيان كرديم كه صلابت، تكاثف وملاست معين توليد صوت اند، معين مقاومت اند، بعبارت بهت در قرع دوتا حركت داريم وحركت دوم همان تموج است كه در هوا حاصل مي شود، وصلابت، ملاست وتكاثف معين اين حركت اند.قبلا بيان كرديم كه تموج زمان حاصل مي شود كه قارع و مفروع مقاومت داشته باشند حال بايد ببينيم كه علت اوليه براي تموج و توليد صوت آيا مقاومت است يا صلابت، تكاثف و ملاست است، بعبارت ديگر آيا مقاومت علت است و صلابت، تكاثف و ملاست معين اند يا برعكس؟ علت توليد صوت مقاومت قارع ومقروع است وصلابت معين مقاومت، به همين جهت چنانچه صلابت، تكاثف و ... كامل مقاومت كامل خواهد بود وتوليد صوت واگر صلابت، تكاثف وملاست كامل نباشد مقاومت كامل نيست وتوليد صوت بخوبي انجام نمي شود.از بيان فوق روشن شد كه اگر قارع ومقروعت مقاوت داشته باشند صوت را خواهيم داشت، هرچند صلابت، ملاست وكثافت موجود نباشد، و برعكس چنانچه قارع ومقروع مقاومت نداشته باشند صوت بوجود نخواهد آمد هرچند صلابت، ملاست وتكاثف موجود باشد. پس اگر صلابت، ملاست وتكاثف نباشد صوت زايل نمي شود، بلكه كامل نخواهد بود؛ چرا كه صوت داير مدار مقاومت است نه دايرمدار صلابت، ملاست وكثافت.

نتيجه گيري از كل مطلب: در اينكه صوت چگونه و از كجا حادث مي شود و درتوليد آن چند چيز دخالت دارد بيان كرديم كه هرجاي قرع وقلع بوجود بيايد صوت توليد مي شود، البته به شرط كه قارع ومقروع مقاومت داشته باشند و جسم ربط سيال هم بين قارع ومقروع فاصله شود، تا با فشرده شدن جسم ربط وبرخورد آن با مقروع پخش شود و تموج آن به گوش سامع برسد. پس آنچه كه در توليد صوت نقش دارد، مقاومت قارع ومقروع وفاصله شدن جسم رطب وفشرده شدن آن است تا موج بر دارد. اما اينكه واسطه بين قارع ومقروع هوا باشد، لزومي ندارد، آنچه كه مهم است رطب وسيال بودن واسطه است.

بعبارت ديگر وجود صوت منوط به تموج است وتموج درجاي است كه قارع ومقروع مقاوم باشند وبين شان جسم ربط سيال فاصله شود تا با فشار قارع فشرده شود موج بر دارد وبا پخش شدن موج هاي پي در پي را بوجود بياورد تا به گوش سامع برسد.بيان وتأكيد مطلب با مثال : آب را كه نگاه كنيم رنگ را عبور مي دهد، مانع وصول رنگ به باصره نمي شود مثلا ما كه اين طرف آب هستيم و جسم رنگي آن طرف آب است رنگ آنرا مي بينيم در حقيقت آب رنگ را عبور مي دهد و به چشم ما مي رساند، هوا وفلك هم چنين ويژگي دارند، به خاطر هيمن ويژگي است كه ما به اين اجسام شفاف مي گوييم.آب و هوا مشترك اند در محل صوت واقع مي شدن، چنانكه آب، هوا و فلك در عبور دادن رنگ مشترك اند وچنانچه اين اشتراك باعث شد كه اين سه تا را شفاف بناميم اشتراك هوا وآب هم باعث نمي شود كه اين دو تا را متموج بناميم.توجه داريم كه اين بيان تأكيد مطلب قبل است كه صوت از تموج هوا و جسم سيال پديد مي آيد. تموج صفت آب و هواست، اما نه از آن حيث كه آب و هواست، بلكه از آن حيث كه فشرده مي شوند.

ثم قال... : ما گفتيم موج كه بر هوا عارض مي شود به گوش ما مي رسد و اين تموج بر اساس حركت ثانيه هوا است.

سوال : آيا همان دايره كه از حركت ثانيه حاصل مي روي هوا سوار و به گوش ما مي رسد يا اينكه اين دايره ي ديگري را مي سازد و آن دايره، دايره ي بعدي را مي سازد و هكذا تا برسد به گوش ما.

جواب : حق اين است كه دواير زيادي پي در پي ساخته مي شود و آخرين دايره به گوش ما مي رسد.

و يستحيل بقائه : براي اين عبارت خواجه دو احتمال وجود دارد؛ يكي اينكه بگوييم صوت باقي مي ماند يعني صوت كه حادث مي شود زايل نمي شود اين معنا صحيح نيست؛ چرا كه زايل شدن صوت واضح است. وديگر اينكه بگوييم مراد از « بقا » قرار داشتن ا ست يعني ثبات ندارد بلكه زايل مي شود، به اين صوت كه قسمت هاي اولي وقبلي زايل قسمت هاي بعدي آنرا بوجود مي آورد وبعد از مدتي زايل مي شود. پس قسمت هاي قبلي صوت كه قسمت هاي بعدي صوت را بوجود مي آورد بعد از مدتي زايل مي شود چنانكه قبلا بيان شد.

خلاصه : صوت امري است كه قرار ندارد؛ چرا كه تابع حركت است وحركت غيرقار وويژگي غيرقار حدوث وزوال آن است، به اين صوت كه قبلي زايل وبعدي حادث مي شود، مثل كلام كه كلام اولي زايل و كلام بعدي حادث مي شود، منتها صوت برعكس كلام است اول بعدي حادث مي شود و بعد اولي زايل مي شود، به همين خاطر است كه ما مي توانيم صوت بيرون را نشنويم.

متن : و ليست الصّلابة و التكاثف علّة اولية ( علت كه باوجودش تموج حادث شود ) لإحداث هذا التموج ( تموج ثانيه )، بل ذلك ( علت بودن ) لهما ( صلابت وتكاثف ) من حيث تعينان على المقاومة ( يعني عليت اعانه اي نه علت اصلي ) و العلة الاولية هى المقاومة. ( متفرع بركل مطلب قبل : ) فالصّوت يحدث من تموج الجسم الرطب السيال منضغطاً ( درحاليكه فشرده شده ) بين جسمين متصاكين ( كه بهم خورده اند ) متقاومين من حيث هو كذلك ( يعني منضغطاً ).

و كما ان الماء و الهواء و الفلك تشترك فى طبيعة ( ولودرشخص ادا لون فرق دارند، چيزي كه در هوا است رنگش بهتر ديده مي شود تارنگ كه در آب است ) اداء ( عبور دادن ) اللون و تلك الطبيعة لها اسم و هو الشفيف، فكذلك ( عدل كما ) الماء و الهواء لهما معنى يشتركان فيه من حيث يحدث فيهما الصوت و ليكن اسمه قبول التموج.

و ليس ذلك ( قبول تموج ) من حيث المتوسّط ماء او هواء ( اي ماء وهواء فقط بل من حيث انهما منضغط )، كما ان الاشفاف لم يكن من حيث المتوسّط فلك او هواء. ( بلكه به اين جهت است كه لون را عبور مي دهد )

ثم قال : و يجب ان يعلم ان التموج ليس هو حركة انتقال من هواء واحدٍ بعينه بل كالحالّ فى تموج الماء ( كه دوائري پشت سرهم ساخته مي شود ) حيث يحدث بالتداول ( به نوبت وپشت سرهم، دست بدست دادن پشت سرهم ) بصدم بعد صدم مع سكون قبل سكون. ( دايره قبلي قبل از دايره بعدي محو مي شود )

و هذا التموج ( كه الان تصويري نموديم ) الفاعل الصوت سريعٌ ( خبر ) لكنّه ليس بقوى الصّك ( از صكّ يصكُّ بمعناي كوبيدن وبرخور ) انتهى‌.

و يستحيل بقاؤه‌؛ اى قرار اجزاء الصوت لانه تابع للحركة الغير القارة الاجزاء ( از اين تعليل چگونگي وعلت قرار نداشتن صوت روشن مي شود ) .

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo