< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

92/10/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : روشن شدن هوا وظلمت

ازبحث مبصرات دومطلب باقي مانده است، يكي روشن شدن هوا توسط نور وديگري بحث ظلمت.اينكه هواي مشهود روشن مي شود يك امر اتفاقي است، اما اينكه حقيقتا چه چيزي روشن مي شود اختلافي است.گروهي مي گويند خود هوا روشن مي شود و گروهي ديگر عقيده دارند كه اجزاي دخاني و بخاري كه در هوا پراكنده و با هوا مخلوط است روشن مي شوند نه خود هوا.گروه اول معتقداند كه خود هوا روشن مي شود، در حالي كه ما قبلاً گفتيم هوا شفاف است و شفاف روشن نمي شود. پس بايد قول دوم صحيح باشد كه هواي نزديك زمين با اجزاي ريز دخان وبخار مخلوط شده است و درحقيقت اين اجزا است كه روشن مي شود.

به بيان ديگر چنانكه قبلا بيان شد اجسام به سه قسم تقسيم مي شود : 1. اجسام شفاف، 2. اجسام مستنير 3. اجسام ملون. و همان گونه در منطق بيان شده است باقسام يك شي قسيم هم اند ومتقابل وامور متقابل قابل جمع نيستند. پس هوا نمي تواند روشن ومستنير باشد.

ظلمت عدم ملكه است؛ چرا كه ظلمت عبارت است ازعدم الضوء من شأنه ان يكون مضياء پس تعريف عدم ملكه بر ظلمت صادق است.

دليل برعدمي بودن ظلمت : قبلا بيان شد كه شخص كه درون غار است بيرون را مي بيند و اگر ظلمت وجودي بود بايد مانع مي شد.

اگر شي بخواهد ديده شود بايد محاط ضو قرار گيرد يعني ضو او را احاطه كند، والاّ ديده نمي شود هر چند راي را ضوء احاطه كند پس شرط رؤيت مرئي اين است كه در ضوء واقع شد.

صاحب مواقف: صاحب مواقف سه مطلب را بيان مي كند؛ يكي اينكه اگر چيزي بخواهد ديده نشود بايد در ظلمت باشد. اين حرف درست است و ديگر اينكه اگر ظلمت رائي را احاطه كرده باشد ولي مرئي را احاطه نكرده باشد در اين صورت ظلمت مانع نيست چنانكه در مثال غار بيان شد اين هم حرف درست است. و سوم اينكه ظلمت محيط به مرئي عائق است و اگر عائق و مانع است وجودي است واين حرف درست نيست ؛ چراكه اگر در ظلمت مرئي ديده نمي شود به اين جهت است كه شرط رويت كه وجود ضو است وجود ندارد نه انيكه ظلمت عائق باشد، والاّ وقت كه رائي را احاطه مي كرد هم بايد مانع از رؤيت بود چون كه اگر چيزي مانع باشد بايد در هر صورت مانع باشد چه احاطه كند رائي را چرا احاطه كند مرئي را و چه احاطه كند هر دو را.

گروهي : ظلمت وجودي است چرا كه در قران كريم آمده « و جعل الظلمات » و آنچه كه جعل مي شود وجودي است.

جواب: اينكه مجعول فقط وجودي باشد ما قبول نداريم بلكه عدم مضاف هم مي تواند مجعول باشد و ظلمت عدم مضاف است عدم ملكه است، بعبارت مجعول دو قسم است؛ يكي مجعول بالذات وبدون واسطه وديگري مجعول بالتبع وباواسطه، وآنچه كه مجعول بالذات وبدون واسطه است وجود است اما مجعول بالتبع وباواسطه عدم مضاف است، بله عدم مطلق نمي تواند مجعول باشد نه مجعول بالذات ونه مجعول بالتبع.

مساله سوم : كيفيات مسوعه

بعد از اينكه از بحث كيفيات ملموسه ومبصره فارغ شديم رسيديم به كيفيت مسموعه

سوال : چه چيزي مسموع است؟

جواب: صوت

تعريف صوت: صوت عبارت است از كيفيتي كه از توج هوا حاصل مي شود.

بيان اقوال: درصوت سه قول است؛ يكي اينكه صوت سبب تموج هوا يعني كوبيدن و كندن است، ديگر اينكه خود تموج هوا صوت است وسوم اينكه حاصل تموج هوا صوت است.

حق قول سوم است؛ چرا كه كندن و كوبيدن درصورت كه شديد باشند يعني مقروع مقاومت كنند در مقابل قرع و مقلوع مقاومت كند در مقابل قرع سبب تموج هوا مي شود وهواي متموج وقت كه بگوش برسد كيفيتي بجود مي آيد كه صوت است.

متن : و اعلم انّه لا خلاف بين المحققين من الحكماء فى اضاءة الهواء و انما الخلاف فى انّ محل الضوء هو نفس الهواء أو ما يخالطه من الاجزاء البخارية او الدخانية او نحو ذلك كذا فى شرح المقاصد.

و الحق هو الاخير ( كه مايخالط الهوا منور باشد ) كما مر فى كلام الشيخ من ان الهواء غير قابل للاستنارة لكونه ( هوا ) شفافا غير مرئى‌.

و الظلمة عدم ملكة كما مر من انها عدم الضوء عما من شانه ان يكون مضيئا. ( پس تعريف عدم ملكه بر آن صادق است )

و الدليل على كون الظلمة عدميّة ما مر من رؤية الجالس ( فاعل رؤية ) فى الغار المظلم ( تايك ) الخارج ( مفعول رؤية ) عنه ( غار ) الواقع عليه ( خارج از غار ) الضوء. واما ما فى المواقف من انّه : لو قيل كما ان شرط الرؤية ضوء يخيط بالمرئى فقد يكون العائق من الرؤية ظلمة يحيط به ( مرئي )، لا المحيطة بالرائى و لا مطلقا ( محيط به هردو ) لم يكن بعيدا ( جواب لو ) فباطل ( جواب اما ) للقطع بعدم الفرق فى الحائل بين ان يكون محيطا بالرائى او المرئى.

و ذهب بعضهم، الى انّها كيفية وجوديّة و تمسّك بقوله تعالى‌ « وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ » فان المجعول لا يكون الا موجودا.

و اجيب بالمنع : فان الجاعل كما يجعل الوجود يجعل العدم الخاص كالعمى و انّما المنافى للمجعولية هو العدم الصرف.‌ ( بعبارت ديگر هرچند حعل بالذات فقط به وجود تعلق مي گيرد اما جعل بالتبع به عدم مضاف هم تعلق مي گيرد )

المسألة الثالثة فى احوال المسموعات‌

على ما قال‌ و منها: اى الكيفيات المحسوسة المسموعات و هى الاصوات‌. والصوت قيل : هو نفس التموج و قيل : هو القرع ( كوبيدن ) و القلع ( كندن ) اللذان هما سببا التموج.

و الصّحيح انه الكيفية الحاصلة من التموج‌ لا نفسه ( تموج ) المعلول‌ ( صفت كيفيت/ صفت تموج ) للقرع‌ اى الامساس‌ ( كوبيدن ) و القلع‌ اى التفريق‌ ( كندن ) بشرط المقاومة اى ليس السّبب البعيد للصوت هو الفرع او القلع مطلقا ( چه مقاومت باشد يا نباشد ) بل بشرط مقاومة المقروع للقارع و المقلوع للقالع فيكون السّبب ( سبب بعيد ) هو الامساس الشديد و التفريق الشديد.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo