< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

92/08/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : كيفيات ملموسه / معاني رطوبت

بحث در تفسير رطوبت داشتيم، گفته شد كه رطوبت عبارت است از حالتي كه جسم با داشتن آن به آساني شكل را مي پذيرد وبه راحتي هم آن شكل را از دست مي دهد. پس رطوبت يعني حالت سهولت قبول تشكل وسهولت ترك آن.بعض از اجسام كه داراي رطوبت اند اگر با جسم ديگر تماس پيدا نمايد به آن جسم مي چسپند، به همين خاطر بعضي ها سهولت التصاق را معرف جسم قرار داده اند، ولي اين حرف صحيح نيست وابن سينا به ردّ آن پرداخته است.

ابن سينا : اگر سهولت التصاق معرف رطوبت باشد بايد هرجسم كه اسهل التصاقاً باشد ارطب باشد وهرجسم كه ارطب باشد هم اشد التصاقاً باشد، در حاليكه چنين نيست؛ مثلاً عسل اسهل التصاق است ولي رطب نيست.

فخررازي : تعريف رطوبت به اسهل التصاق اشكال ندارد، بلكه مي شود هم اسهل التصاق بودن را درتعريف رطوبت بياوريم واسهل الانفصال بودن معرِّف رطوبت قرار بدهيم.

جواب فخررازي از اشكال ابن سينا : ما سه چيز داريم : 1. سهولت التصاق؛ 2. شدت التصاق؛ 3. دوام التصاق، وآنچه كه در تعريف رطوبت آمده سهولت التصاق است نه شدت التصاق ويا دوام التصاق. پس عسل نمي تواند ناقض تعريف باشد چرا كه عسل شدت التصاق دارد، دوام التصاق دارد، نه سهولت التصاق وآب سهولت التصاق وسهولت انفصال دارد.

طبق بيان بالا كلام ابن سينا اعتراض بر تعريف رطوبت است وكلام فخررازي ردّ اعتراض ابن سينا است، امّا تفتازاني نه كلام ابن سينا را اعتراض مي داند ونه كلام فخررازي را ردّ بر اعتراض.

تفتازاني : ابن سينا بر تعريف رطوبت اعتراضي ندارد، بلكه بر آنچه كه از قدما نقل نموده اعتراض مي كند؛ چرا كه دركلام قدما تعريف رطوبت نيامده است، تعريف رطوبت باتوجه به كلام قدما واعتراض ابن سينا برآن توسط متاخرين ارائه شده است. پس كلام فخررازي جواب ابن سينا نيست چرا كه در كلام ابن سينا اعتراض نسبت به تفسير رطوبت نيست، فخررازي خواسته كلام قدما را تفسير وتأويل نمايد.

اينكه كلام فخررازي تأويل كلام قدما است، نه اينكه تعريف قدما را از اشكال ابن سينا پاك نمايد، دليل اش اين است كه در كلام قدما نه سهولت التصاق آمده ونه انفصال وسهولت انفصال، ولي در كلام فخررازي هم سهولت التصاق آمده است وهم انفصال وسهولت انفصال.

« علي ان ... » : اين عبارت مي تواند جواب سوال مقدر باشد و مي شود هم كلام مستقل باشد.

سوال مقدّر : قدما هر چند متعرض سهولت انفصال نشدند ولي سهولت التصاق را مطرح نمودند كه لازمه اي آن سهولت انفصال است. پس قدما متعرض سهولت انفصال هم شده اند.

كلام مستقل : سهولت التصاق وسهولت انفصال باهم تلازم ندارند؛ مثلاً رنگ سهولت التصاق دارد، دست ما يا چيز ديگر را بمحض تماس رنگي مي كند، ولي سهولت انفصال ندارد.

ثم انّه قد اعترض ... : در تفسير اول رطوبت گفتيم كه رطوبت عبارت است از سهولت قبول تشكل وسهولت ترك آن، براين تفسير اشكالاتي وارد شده است كه در ذيل مي آيد.

اشكال (1) : قدما قائل اند كه حرارت حارِّ يابس است، آب باردِ رطب و... ؛ يعني هريك از عناصر دوتا كيفيت دارد. باتوجه به اين عقيده قدما تعريف رطوبت با نار نقض مي شود؛ چرا كه نار آسان شكل مي گيرد وآسان هم شكل را از دست مي دهد، باوزيدن باد شكل آن عوض مي شود، پس بايد رطب باشد در حاليكه يابس است.

جواب : نار دوقسم است : الف) يكي نار كه دركره اي نار در موضع طبيعي خود است؛ ب) ديگري نار كه در موضع طبيعي خود نيست، بلكه در روي زمين يا در هوا پديد مي آيد مثل نيازك ها شهاب سنگ ها كه طبق عقيده اي قدما دود هاي توده به سمت بالا حركت مي كند ووقت كه به كره اي نار مي رسد آتش مي گيرد وشهاب سنگ پديد مي آيد ويا طبق نظر علماي امروزي سنگ وارد جو زمين مي شود وباحركت زياد آتش مي گيرد وشهاب سنگ بوجود مي آيد.

نار كه در موضع طبيعي خود است در مقعر فلك قمر قرار دارد وما نمي توانيم باحس در مورد آن داوري نماييم، امّا دليل به ما مي گويد كه يابس است وصعوبت تشكل دارد، مهم همين نار است كه خالص است مخلوط ندارد، قدما هم همين نار مي گويند حارِّ يابس . پس نار ناقض تعريف رطوبت نيست.نار كه در موضع طبيعي خود نيست هرچند سهولت تشكل دارد ولي اين سهولت تشكل دوجهت مي تواند داشته باشد؛ يكي انيكه اين نار خالص نيست، درون آن هوا وجود دارد وسهولت تشكلش به خاطر هواي است كه در درون نار وجود دادرد نه بخاطر خود نار وديگر آنكه اين ناردر موضع طبيعي خود نيست وهرچيزي كه از موضع طبيعي خود خارج باشد به اقتضاي موضع شكل را مي پذيرد. پس شكل پذيري بخاطر خود نار نيست.

متن : و اجاب الامام بان المعتبر فيها (رطوبت ) سهولة الالتصاق و يلزمها ( سهولت التصاق ) سهولة الانفصال فهى ( رطوبت ) كيفية بها يستعد الجسم لسهولة الالتصاق بالغير و سهولة الانفصال عنه و لا نسلم ان العسل اسهل التصاقا من الماء بل ادوم ( اي اكثرزمانا ) و اكثر ملازمة ( يعني شدت چسپندگي ) و لا عبرة بذلك ( به دوام وشدت ملازمه ) فى الرطوبة كيف ( چگونه عسل اسهل التصاقاً باشد ) و ظاهر انه ليس اسهل انفصالا ( نفي لازم ) فيلزم ان لا يكون اسهل التصاقا ( نفي ملزوم )

ثم قال ( تفتازاني ) و كان مراد الامام تاويل كلامهم ( بعض متقدمين ) بما ذكر و الاّ فاعتراض ابن سينا انما هو على ما نقله من كلامهم لا على تفسير الرطوبة بسهولة الالتصاق و الانفصال ( بيان اينكه كلام فخر تاويل كلام بعض قدما است نه جواب ابن سينا :) فانه لا تعرّض فى كلامهم ( متقدمين ) للانفصال اصلا ( نه خود انفصال ونه سهولت انفصال ) و لا للسهولة فى جانب الالتصاق على ان ما ذكر من استلزام سهولة الالتصاق سهولة الانفصال ممنوع انتهى.

ثم انّه قد اعترض على التفسير الاوّل بوجوه : (1) منها ان النار ارق العناصر و الطفها و اسهلها قبولا للاشكال فيلزم ان يكون ارطبها و بطلانه ظاهر و الجواب ان النار الصّرفة غير محسوسه و النار المحسوسة غير صرفة و مع ذلك ( علاوه بر اينكه نار محسوس صرف نيست، هوا داخل آن است ) فانّه يعرض للاجسام فى غير مواضعها الطبيعية ان يحفظ اشكالها المواتية ( موافق ) للحركة ( حركت خود شان مثلاً اگر نار را بچرخانيم شكل دوراني بخود مي گيرد واگر به سمت بالا رود شكل ديگري دارد ) كالماء المصبوب فى انصبابه ( در حال ريختنش )كذا فى الشفا

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo