< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

92/07/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : مغايرت كيفيات محسوسه با اشكال

بحث دركيفيات محسوسه بطورعام داشتيم، بدون انيكه به انواع خاص آن توجه داشته باشيم. يكي از احكام عام كيفيات محسوسه اين است كه كيفيات با اشكال مغايرت دارد.

قائلين به اجزاي لايتجزي : كيفيات محسوسه مغاير شكل وحاصل شكل نيست، بلكه شكل اجزاي كه جسم را تشكيل مي دهد باعث اختلاف كيفيات محسوسه مي شود.

مثال اوّل : جسم كه حارّ است با جسم كه بارد است در اجزاي تشكيل دهنده شان تفاوت دارد، جسم حارّ از چهارجزء مثل شكل تشكيل مي شود وجسم بارد از شش جزء مثلث شكل تشكيل مي شود.

چهار مثلث وقت كه يك شان را به صورت قاعده بگذاريم وسه تا مثلث را روي آن به صورت هرم قرار دهيم هم راس هرم تيز است هم قاعده اي آن كه سه نُك تيز دارد، ولذا وقت كه با عضوي از انسان تماس بگيرد آنرا مي برد وما احساس مي كنيم كه حارّ است.شش تا مثلث را وقت كه كنار هم قرار گيرد به ا ين صورت كه دوتا هرم تشكيل شود اين دوتا هرم را اگر از راس بهم بچسپانيم دراين صورت اطراف هرم خالي مي ماند كه آنرا نيز توسط هرم پُرمي كنيم، جسم كه تشكيل مي شود به صورت كره است ودست را نمي بُرّد.چهارمثلث وقت كه نُك شان بهم چسپيده شود دايره كامل نمي شود، وسط مثلث ها خالي مي ماند، كه اطراف آن تيز است ودست را مي بُرّد.شش تا مثلث وقت كه از راس بهم چسپيده شود، قاعده شان يك دايره تمام را مي سازد كه بُرّنده وتيز نيست. ( در اين فرض مثلث ها بايد به اندازه اي باشد كه چهار تاي شان دايره را نمي سازد، وشش تا مثلث دايره را مي سازد )

مثال دوّم : بعض از اجسام اجزاي تشكيل شده كه زبان را مي برد وما مي گوييم تُند است، امّا اگر جسم بگونه ي باشد كه اجزايش زبان را نمي بُرّد بلكه التيام مي بخشد مي گوييم اين جسم حُلو است. پس شكل باعث تُندي وشريني مي شود.

مثال سوّم : بعض از اجسام رنگ شان سفيد است بعض ديگر رنگ سياه دارد، سفيدي وسياهي عوارض نيستند كه بر اجسام عارض شده است، بلكه اجزاي اجسام بگونه اي است كه نور را به صورت منعكس مي كند كه چشم را باز مي كند وما مي گوييم كه جسم سفيد است واجزاي اجسام ديگر بگونه است كه نور را به صورت منعكس مي كند كه چشم را جمع مي كند و ما مي گوييم جسم سياه است. پس اجزاي جسم بگونه اي است كه حاصل آن سفيدي وسياهي است.

ردّ مدعاي قائلين به اجزاي لايتجزي[1] :

    1. دليل اوّل بر مغايرت اشكال وكيفيات محسوسه : اشکال ملموس اند ولو بواسطه ای سطح شان امّا الوان وطعوم وروایح ملموس نیستند بلکه غیر ملموس اند، بعبارت دیگر بر اشکال ملموس بودن حمل می شود وبر الوان، طعوم وروایح غیرملموس بود، وآنچه که ملموس است مغایر است با آنچه که غیر ملموس است.پس اشکال مغایر با الوان، طعوم وروایح است.

    2. دليل دوّم بر مغايرت اشكال وكيفيات محسوسه : اشکال تضاد را قبول نمی کنند وکیفیات محسوسه متضاد اند، بعبارت بهتر بر اشکال غیر تضاد حمل می شود وبر کیفیات محسوسه تضاد حمل می شود، وآنچه تضاد را قبول می کند غیر از چیزی است که غیر تضاد را قبول می کند. پس اشکال غیر از کیفیات است.

درهر دو دلیل از مطلب استفاده نمودیم که محمول که حمل می شود بر کیفیات غیر از محمولی است که حمل می شود بر اشکال ولذا خواجه می فرماید ولاختلافهما با لحمل.

متن : و كذا الحال فى الطعوم ( يعني طعوم هم كيفيات عارض برجسم نيستند، بلكه حاصل از شكل اجزاي جسم است ) فان الجزء الّذي يقطع العضو الى اجزاء صغار و يكون شديد النفوذ فيه هو الحريف ( تند، سوزان، زبان گز) و الّذي يتلافى هذا التقطيع هو الحلو

وكذا فى الالوان ( يعني رنگ هم كيفيت عارض بر جسم نيست، بلكه حاصل از شكل اجزاي جسم است ) فانّ الجزء الّذي ينفصل منه شعاع مفرق للبصر هو الابيض و الّذي ينفصل من شعاع جامع اللبصر هو الاسود و يحصل من اختلاط هذين النوعين من الشعاع الالوان المتوسّطة بين السّواد و البياض. والمشّاءون ابطلوا هذا الزعم بوجهين : احدهماان الاشكال ملموسة اى مدركة باللمس فى الجملة، ولو كان بواسطة السّطوح ( بيان في الجمله )، والالوان و الطعوم و الروائح غير مدركة باللمس فالاشكال مغايرة لها و ثانيهما انّ هذه الكيفيات متضادة و الاشكال ليست بمضادة و الى هذين الجوابين اشار المصنف بقوله‌ لاختلافهما بالحمل‌ حيث يحمل شي‌ء ( ملموسه وغيرمضادّه ) على الاشكال دون هذه الكيفيات و شي‌ء اخر ( غيرملموسه ومضادّه ) على هذه الكيفيات دون الاشكال كما عرفت فى الجوابين‌


[1] . خصم چون دلیل اقامه نکرد کافی است که مشاء برای اثبات مدعای خود دلیل اقامه نماید، مدعای خصم رد می شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo