< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

92/07/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : اجتماع كم بالذات وبالعرض

كم چه متصل چه منفصل باشد تقسيم به دوقسم بالذات وبالعرض

كم متصل را هم بالذاتش را توضيح داديم وهم بالعرضش را وگفتيم كه گاهي بالذات وبالعرض دريك جا جمع مي شوند؛ مثل زمان، اما كم منفصل را توضيح كامل نداديم در اين جا به توضيح كم منفصل بالعرض مي پردازيم.

اجتماع كم بالذات وبالعرض :

اگر كم منفصل بر كم متصل عارض شود، كم متصل مي شود كم بالعرض چه كم متصل بالذات باشد وچه كم متصل بالعرض باشد، چرا كه بواسطه كم منفصل آنرا اندازه مي گيريم. و طبق قاعده آنچه كه توسط ان اندازه مي گيريم مي شود كم بالذات است وآنچه كه اندازه اش مشخص مي شود مي شود كم بالعرض ولو كم بالذات باشد، خودش مقدار باشد.

گاهي كم منفصل بالذات بر كم منفصل بالذات، يعني عدد بر عدد عارض مي شود؛ مثلا مي گوييم خمسه عشرات كه خمس بر عشرات عارض شده وتعداد آنرا معين نموده است، كه عشرات كم منفصل بالذات است وچون معروض خمس واقع شده وبا آن بيان مي شود مي گوييم كم منفصل بالعرض. پس عشرات كه كم منفصل بالذات است كم منفصل بالعرض هم است.

مساله چهارم : نفي تضاد در كم

قبلاً بيان نموديم كه جواهر باهم تضاد ندارند تضاد فقط در اعراض است، حالا مي خواهيم بيان كنيم كه همه اي اعراض هم تضاد ندارند؛ مثلاً دوتا كم تضاد ندارند، ساير مقولات بايد بررسي شوند كه كدام يك تضاد دارد وكدام تضاد ندارد؛ مثلا دركيف تضاد است بين سواد وبياض كه كيف محسوس است تضاد وجود دارد و بين شجاعت وجبن كه كيف نفساني است هم تضاد وجود دارد.

خواص كم : يكي از خاصيت هاي كم اين است كه تضاد ندارد

خاصيت شي دو قسم است :

1. خاصيت حقيقي، خاصيتي است كه صاحبش در آن شريك ندارد ؛ مثل ضحك براي انسان كه در غير انسان يافت نمي شود.

2. خاصيت اضافي، خاصيتي است كه صاحبش در آن شريك دارد؛ مثل مستوي القامت بودن براي انسان كه هرچند خاصيت انسان است ولي در ساير حيوانات هم يافت مي شود مثلا پنگون هم مستوي القامت است.

گاهي اگرخاصيت هاي اضافي را جمع كنيم خاصيت حقيقي بوجود مي آيد؛ مثلا انسان بادي البشره يعني پوست بدنش پيدا است، مستوي القامت يعني راست قامت است و عريض الاضفار يعني ناخن هايش پهن است. وقت كه اين سه خاصيت باهم جمع شوند مي شود خاصه اي حقيقي انسان.

باتوجه به تعريف خاصه اي حقيقي واضافي نفي تضاد از خواص حقيقي كم نيست؛ چرا كه جواهر هم تضاد ندارند. بله نفي تضاد نسبت به كيف از خواص كم نفي محسوب مي شود. پس خاصه اي اضافي كم است.

بيان ابن سينا در شفا : شيخ درشفا براي كم دوتا خاصيت ذكر مي كند ومي گويد اين دوخاصيت اولي است درمقابل خاصيت ثانوي.

خاصيت اولي : خاصيت اولي آن است كه بدون واسطه بر صاحب خاصيت حمل مي شود؛ مثل تعجب كه بي واسطه برانسان حمل مي شود.

خاصيت ثانوي : خاصيت ثانوي آن ست كه بواسطه اي خاصيت اول به صاحب خاصيت حمل مي شود اما خاصيت اول بدون واسطه به صاحب خاصيت داده مي شود مثل ضحك بواسطه اي تعجب بر انسان حمل مي شود.

دو خاصيت اولي كم : يكي اينكه كم اندازه و دارد واندازه مي گيرد، ما اشيا را با كم اندازه مي گيريم وديگري اينكه مضاده ندارد. اين دوخاصيت بدون واسط بركم حمل مي شود، كم خودش داراي اندازه است براي اينكه بگوييم كم اندازه دارد واشياء را اندازه مي گيرد نياز نيست كه چيزي را واسطه قرار دهيم، هم چنين تضاد نداشتن كم نياز به واسطه ندار، خود كم متصف مي شود به تضاد نداشتن.

دو خاصيت متولد : از دوخاصيت بالا دوخاصيت ديگر متولد مي شود، از خاصيت اول كه كم داراي اندازه است تساوي ولاتساوي متولد مي شود، بعبارت ديگر چون كم خودش مقدار است مي تواند صاحبش را متصف نمايد به تساوي ولاتساوي پس اين خاصيت از اندازه داشتن بوجود مي آيد، كه مشترك است بين دوكم متصل ومنفصل وخاصيت حقيقي است.

از خاصيت دوّم كه نفي تضاد دركم است نفي شدت وضعف زايده مي شود؛ يعني كم شدت وضعف ندارد بخاطر اينكه تضاد ندارد.

كم اشد واضعف را قبول نمي كند پس تشكيك را كه از اين جهت است نمي پذيرد، اما كيف اشد واضعف را قبول مي كند وبنابر نظر صدرا واشراق تشكيكي است.

اختلاف ابن سينا با اشراق وصدرا : صدرا وشيخ اشراق شدت وضعف را جاي راه مي د هد كه تشكيك باشد ولي ابن سينا شدت وضعف را درجاي راه مي دهد كه اختلاف درنوع باشد.

بيان مطلب : ابن سينا دركيف شدت وضعف را قبول ندارد، درچند جاي تعليقات بيان نموده كه اختلاف كيف شديد وكيف ضعيف به فصل شان است؛ مثلا اختلاف بياض شديد با بياض ضعيف به فصل شان است. ووقت كه اختلاف اشياء به فصل باشد انواع مختلف بجود مي آيد؛ يعني بياض شديد نوعي از كيف است وبياض ضعيف نوعي ديگر از كيف است. و تضاد بين دوچيزي است كه درجنس قريب اشتراك داشته باشند ولي قابل اجتماع نباشند يعني اختلاف درنوع داشته باشند. بنابر اين بياض شديد بياض ضعيف تضاد دارند؛ چرا كه دونوع از كيف اند.

با توجه به بيان با لا بين تضاد واختلاف درنوع رابطه اي مستقيم وجود دارد، هرجا تضادباشد اختلاف در نوع است و اگر چيزي اشد واضعف داشته باشد اختلاف در نوع دارد و قهرا تضاد دارد، واگر تضاد را برداريم اختلاف نوع كه از اين ناحيه مي ايدبرداشته مي شود.

ابن سينا تضاد را دركم بر مي دارد ومي گويد دركم تضاد نيست پس اختلاف درنوع از اين ناحيه ندارد وشدت وضعف هم ندارد. پس ايشان نفي اشد واضعف را بر داشته بخاطربرداشتن تضاد، طبق مبناي خودش.

سوال : از اين دوخاصت اولي كم كه يكي تحمل تقدير واندازه داشتن بود وديگر نفي تضاد، كدام يك را مي توانيم درتعريف كم بياوريم؛ چرا كه درتعريف شي همان طور كه مي توانيم فصل آنرا بياوريم مي توانيم خاصه را بياوريم.

ابن سينا : ما مي توانيم تحمل تقدير واندازه داشتن را در تعريف كم بياوريم ولي نفي تضاد را نمي توانيم درتعريف كم بياوريم؛ چرا كه جوهر هم تضاد را نمي پذيرد.

ان قلت : جوهر با عرض از تعريف خارج مي شود

قلت : جنس هرچند درتعريف رسمي مي آيد ولي لازم نيست كه در تعريف رسمي هميشه جنس بيايد در اين صورت چنانچه عرض به عنوان جنس درتعريف نيايد چگونه نفي تضاد جوهر را خارج مي كند.

قبلا گفتيم كه نفي تضاد خاصيت اضافي براي كم است، اين كلام ابن سينا شاهد است براين مطلب است.

متن : و قد يعرض الكم المنفصل بالذات للكم المنفصل بالذات كما فى قولنا خمس عشرات ( پنج تا ده تا كه مجموعش مي شود پنجاه ) فيصير المنفصل بالذات منفصلا بالعرض‌ ( درعين اينكه بالذات است بالعرض هم است، نه اينكه بالذات بودنش تبديل شود به بالعرض )

المسألة الرّابعة فى نفى التضاد عن الكمّ‌

و هو ( نفي تضاد ) من خواصّه ( كم ) الاضافية لمشاركة الجوهر معه ( كم ) فى هذا الحكم ( نفي تضاد )كما مر سابقا. ( قبلا بيان شد كه تضاد در جوهر نيست )

قال فى الشفا نقلا عن بعض المتقدمين : انّ للكمية خاصيّتين اوليين ( يعني خاصيت كه بدون واسطه بر صاحبش حمل مي شود ) احدهما ان الكمية يحتمل التقدير و الاخرى ان الكمية لا مضاد لها. ثم إنّه قد يتولد من هاتين الخاصيتين خاصيّتان اخريان فيتولد من انّ الكمية يحتمل التقدير انّه يقال مساوٍ و غير مساوٍ، و يتولد من انّها ( كميت ) لا مضاد لها انّها ( كميت ) لا تقبل الاشد و الاضعف.

ثم قال ( ابن سينا ) : فنقول نحن : إنّ الخاصيّة الاولى للكمية هى التى منها ( از طريق خاصيت اولي ) ينقدح ( بدست مي آيد ) لنا الوقوف ( اطلاع ) على معنى الكمية و ( تفسير معني الكميت ) انها ( كميت ) لذاتها لا لشي‌ء اخر يحتمل ان يوقع فيها التقدير ( تعريف كميت : كميت لذاتها متحمل تقدير است ).

و امّا انّها ( كميت ) لا مضاد لها فامر لا ينتقل الذّهن من الوقوف ( اطلاع ) علي ( مضاده نداشتن ) الى التفطن بماهية الكم و كيف ( چگونه مي توانيم از خاصيت به ماهيت كم برسيم ) و ( حاليه ) هذه ( مضاده نداشتن ) ممّا ( خاصيت ) يشارك ( خاصيت ) الجوهر فيها ( خاصيت ). فانّها ( نفي تضاد ) من الخواص التى بالقياس ( شاهد بر اضافي بودن اين خاصيت ) لا التى على الاطلاق ( يعني كم بالقياس به كيف اين خاصت را دارد، نه مطلقا ).

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo