< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

92/06/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : بيان اقسام كم متصل و بيان كم منفصل

بحث در تقسيم كم داشتيم ابتدا كم را تقسيم نموديم به متصل و منفصل، كم منفصل تقسيم نمي شود ولي كم متصل تقسيم مي شود به قار وغير قار وكم قار تقسيم مي شود به خط، سطح وجسم تعليمي.

تقسم كم متصل به قار وغير قار : قبلاً گفتيم كم داراي اجزا است حال يا اجزاي بالفعل مثل كم منفصل ويا اجزاي بالقوه مثل كم متصل، حال اين اجزاي بالقوه اگرمتدرج باشد كم غير قار است مثل زمان كه اجزاي فرضي آن قرار ندارد واگر متدرج نباشد مي شود كم قار مثل خط، سطح وجسم تعليمي كه داراي اجزاي فرضي اند واجزاي شان قرار دارد.

تقسيم كم متصل قار : كم متصل قار اگر در سه جهت قابل تقسيم باشد جسم تعليمي است، وچنانچه در دوجهت قابل قسمت باشد سطح است واگر در يك جهت قابل قسمت باشد مي شود خط.

فرق جسم طبيعي وتعليمي :

جسم يا طبيعي است ويا تعليمي، جسم طبيعي آن است كه در طبيعيات مطرح است وجسم تعليمي ان است كه در تعليميات يعني راضيات مطرح است، جسم طبيعي جوهر، مركب از ماده وصورت وداراي اندازه اي نا معين است ولي جسم تعليمي عرض، بسيط و تعين اندازه اي جسم طبيعي است.

سوال : قبلاً گفتيم كه كم متصل داراي حد مشترك است، حد مشترك در متصل غير قار چگونه است وچگونه تصوير مي شود؟

جواب : حدّ مشترك در كم متصل غير قار مثل كم متصل قار فرضي است، به اين صورت كه درجاي كه زمان را قطع نماييم، طرف زمان يعني آن بدست مي آيد واين آن انتهاي قطعه اي قبل وابتداي جزء بعد است. واين آن كه فرضي است ودر هرقطعه اي از زمان مي توانيم فرض نماييم هر دو صف حد مشترك را دارد يكي اينكه نسبته به هر دوجزء وقطعه اي زمان شان واحد دارد، مي تواند ابتداي هرا كدام وانتهاي هركدام باشد وديگر اينكه از سنخ هيچ يك از دو طرف نيست، دوطرف زمان است ولي آن فاصل بين دو طرف جز لايتجزاي زمان است نه خود زمان؛ چرا كه زمان تدريجي است ولي آن تدريجي نيست. پس آن فرضي مي تواند حد مشترك باشد براي دو جزء زمان.

مدعا : كم متصل غير قار زمان است ولاغير؛ يعني اولا كم متصل غير قار زمان است وثانيا غير زمان نمي تواند كم متصل غير قار باشد.

اثبات : درجاي خودش ثابت شده است كه اگر شي ذاتا متصل بود و غيرقار هيئت حركت است نه خود حركت وهيئت حركت زمان است پس كم متصل غير فار زمان است

تفصيل مطلب : امور مجرد نه متصل اند ونه منفصل يعني امور مجرد اصلاً قابليت اتصاف به اتصال وانفصال را ندارد پس نمي توانند متصف به متصل ومنفصل شوند نه بالذات ونه بالواسطه، امّا امور مادي مي توانند متصف شوند به اتصال ونفصال يا بالذات ويا بالواسطه مثلا ماده بذاته نه متصل است ونه منفصل ولي اگر دو مقدار بر آن عارض شود منفصل است واگر يك مقدار عاض شود متصل است يا اگر مقدار زياد بر ماده عارض شود ماده بزرگ است واگر مقدار كم بر آن وارد شود ماده كوچك است. پس خود ماده بذاته نه متصل است ونه منفصل، و اگر مقداري بر آن عارض شود متصف به متصل ومنفصل مي شود بالواسطه، امّا خود مقدار كه بر ماده عارض مي شود يا ذاتاً متصل است ويا ذاتاً منفصل نه انيكه بر مقدار چيزي عارض شده باشد وآنرا متصل ويا منفصل نموده باشد.

ان قلت : هيئت غير قار اختصاص به زمان ندارد، مثلاً تكلم ما هم غير قار است.

قلت : بله همه اي زماني ها غير قار اند چه جوهر باشد مثل تمام ماديات بنظر ملاّ صدرا وچه عرض مثل تكلم ما. پس غير قار منحصر به زمان نيست، ولي كم غيرقار منحصر به زمان است.

مدعا : كم منفصل عدد است ولاغير، بعبارت ديگر كم منفصل منحصرا عدد است نه چيزي ديگر، بعبارت سوم اولا كم منفصل عدد است وثانيا غيرعدد نمي تواند كم منفصل باشد.

اثبات مدعاي اوّل : حقيقت كم منفصل عبارت است از اجتماع از وحدات وعدد هم عبارت است از اجتماع از وحدات. پس تعريف كم منفصل بر عدد صدق مي كند.

اثبات مدعاي دوّم از كلام شيخ : كم منفصل قوامش به متفرقات است، چرا اگر متفرقات نداشته باشيم انفصال معنا ندارد، ومتفرقات از آحاد بوجود مي آيد وآحاد يا نفس وحدات است ويا موصوف به وحدات.

بيان فوق يك قياس مركب است از دوقياس به صورت ذيل :

قياس اوّل : كم منفصل قوامش به متفرقات است ومتفرقات از آحاد بوجود مي آيد. پس كم منفصل از آحاد بوجود مي آيد.

قياس دوّم : كم منفصل از آحاد بوجود مي آيد وآحاد يا خود وحدت است ويا شيء كه داراي وحدت است. پس كم منفصل يا خود وحدت است ويا شيء داراي وحدت.

به بيان ديگر خود وحدات را جمع كنيم تفرق حاصل مي شود وموصوف به وحدات را هم جمع كنيم تفرق حاصل مي شود امّا بخاطروحدات كه دارد. خلاصه عامل ومقوم كم منفصل وحدات است. ووحدات يعني اعداد چرا كه اعداد يعني اجتماع وحدات.

وحدات با هم فرق دارند؛ اين واحد با آن واحد فرق دارد والا دوتاي شان مي شد واحد نه اينكه اين بشود واحد آن هم بشود واحد. موصوف به احاد هم فرق دارند مثلا اين جسم واحد است وآن جسم هم واحد است

كم منفصل وصف احاد است ونه وصف خود جسم يا وصف چيزي ديگر اجسام بماهو اجسام باهم فرق ندار، وقت اجسام باهم فرق دارند كه بشود واحد، بتوانيم بگوييم اين يكي وآن يكي. پس موصوف به احاد متفرق اند بخاطر وحدات شان . بنابراين كم منفصل منحصر است به عدد.

درتبيين فوق كلام لاهيجي را دليل گرفتيم براي انيكه كم منفصل عدد است وكلام شيخ منحصر بودن در عدد را بيان مي كند. مي شود هم كلام لاهيجي را ناظر به هر دومدعا بگيريم وكلام شيخ را مويد.

متن : و المتصل (الف) ان اجتمعت اجزاؤه فى الوجود ( يعني گذرا نباشد كه جزء قبل بايد برود تا جزء بعد بيايد ) فقارّ وهو ( قار ) ان كان قابلاً للقسمة فى الجهات الثّلاث ( طول، عرض وعمق ) فجسم تعليمىّ او فى الجهتين ( طول وعرض ) فسطح او فى جهة ( طول ) فخطّ (ب) و ان لم يجتمع فغير قارّ و هو ( غير قارّ ) قسمٌ واحدٌ و هو الزمان ( يعني كم متصل غير قار قسم واحد است اوّلاً، وزمان است ثانياً) ( تعليل براي اينكه كم متصل غيرقار... :) لانّه قد ثبت فى موضعه انّ كل متّصل بذاته على سبيل التجدد فهو هيئة حركة و ان ذلك ( هيئت حركت ) هو الزمان كما ان المنفصل (1) قسم واحد هو العدد (2) لا غير ( يعني لايجتمع من الوحدات سوي العدد ) ( دليل مدعاي اوّل :) لان حقيقته ( كم منفصل ) ما يجتمع من الوحدات و لا معنى للعدد سوى ذلك ( اجتماع از وحدات ) .

قال الشيخ : « (دليل مدعاي دوّم : ) وامّا الكميّة المنفصلة فلا يجوز ان يكون غير العدد فان المنفصل قوامه من متفرقات ( يعني متفرقات نداشته باشيم منفصل نخواهيم داشت ) و المتفرقات من احاد ( من نشئيه : يعني متفرقات از آحاد بوجود مي آيد ) و الآحاد (1) امّا نفس المعنى الّذي لا ينقسم من حيث هو لا ينقسم (2) او شي‌ء فيه الوحدة و هو( شيء ) ذو وحدة و له ( مركب از ذات ووحدت ) وجود اخر حامل للوحدة فالوحدات هى ( ضمير منفصل دال بر حصر ) التى لذاته ( مربوط به وحدات ) يجتمع منها ( وحدات ) شي‌ء ذو كم منفصل لذاته ( مربوط به كم ) يكون عدده ( شيء ) مبلغ تلك الوحدات ( به اندازه اي همان وحدات است ) و اما الامور ( انسان، كتاب و... ) التى فيها ( امور ) تلك الوحدات فجملتها ( مجموعه اي امور ) حاملة للعدد الّذي هو لذاته كم منفصل.ثم لا يوجد فيها ( امور ) معنى كمية منفصلة غير معنى اجتماع تلك الآحاد

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo