< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

91/12/05

بسم الله الرحمن الرحیم

بطلان تناسخ :

بحث در بطلان تناسخ داشتيم در برهان كه براي بطلان آن اقامه شد گفتيم كه وقت نفس از بدن مفارقت مي كند به بدن مولود تعلق مي گيرد نه به هربدن وبدن مولود وقت كه از عناصر مركب مي شود داراي استعداد خاص براي نفس خاص مي شود واز طرف فيّاض به آن نفس خاص داده مي شود، حال اگر نفس مستنسخه هم به بدن مولود تعلق بگيرد عدد نفوس از عدد ابدان بشتر مي شود درحاليكه قبلاً ثابت شد كه تعداد نفوس وابدان مساوي است.

بر اين سه اشكال وارد شده :

اشكال اوّل : دليل مذكور مستلزم اين است كه خداوند تعالي موجب باشد؛ چرا كه طبق مفاد دليل بعد از آماده شدن بدن بايد فاعل نفس جديد به آن افاضه كند طبق همان استعداد كه دارد، درحاليكه خداوند تعالي فاعل مختار است، ولذا يا بايد استعداد انكار كنيم ويا ناديده بگيريم وبگوييم خداوند تعالي مختار است مي تواند نفس جديد به بدن مولود بدهد و يا اينكه نفس مستنسخه را به بدن مولود بدهد.

جواب : طبق استعداد عمل نمودن منافات با اختيار ندارد؛ چرا كه جواب دادن به تقاضا واستعداد نه دراين جا ونه در جاي ديگر فاعل را موجب نمي كند، به دليل اينكه استعداد را هم خداوند تعالي آفريده وطبق آن جواب داده واگر استعداد را بدون پاسخ بگذارد فيض مشكل پيدا مي كند. خلاصه خداوند تعالي فيض را آفريده وطبق آن جواب گفته واين بمعناي مجبور بودن خداوند تعالي نست، چنانچه وقت كه مي گوييم بايد خداوند تعالي عالم باشد وبايد فيض داشته باشد بمعناي مجبور بودن حق تعالي نيست.

اشكال دوّم : اين دليل دوري است؛ چرا كه مبتني است بر حدوث نفس كه با آماده شدن بدن واستعداد از طرف فيّاض نفس جديد به آن افاضه شود، درحاليكه خود حدوث نفس مبتني است بر بطلان تناسخ، چون كه اگر تناسخ باطل نباشد همان نفس مستنسخه به بدن مولود داده مي شود.

جواب : قبول داريم كه بطلان تناسخ مبتني است بر حدوث نفس ولي چنانچه قبلاً بيان شد ( ص483 ) حدوث نفس مبتني بر بطلان تناسخ نيست. پس دليل دوري نيست.

اشكال سوّم : شما گفتيد وقت كه بدن مولود آماده شد واستعداد نفس خاص را پيدا كرد نفس به آن افاضه مي گردد، درحاليكه بايد شرط ديگر را هم ضميمه كنيد وبگوييد كه استعداد فراهم شود ونفس مستنسخه تعلق نگيرد؛ چرا كه مي شود استعداد فراهم شود ونفس مستنسخه تعلق بگيرد.

جواب : ما در اين جا حكيمانه بحث مي كنيم كاري به بخت واتفاق نداريم واينكه از روي بخت ممكن است نفس مستنسخه تعلق بگيرد مورد بحث ما نيست.

قوله مبدأ صوره : گفتيم كه صورت نوعيه بايد درجسم حلول كند ولي نفس در جسم حلول نمي كند پس نفس صورت نوعيه بدن نيست، هرچند صورت نوعيه اي انسان است. پس بايد براي بدن صورت نوعيه داشته باشيم واين صورت نوعيه ابزار نفس است، كه حال در ماده است ونفس مبداء است براي آن.

درتعريف نفس مي توانيم كمال را به كار ببريم چنانچه مي توانيم بگوييم صورت نوعيه است و تعبير به كمال بهتر است؛ چرا كه اگر صورت مي گفت به دليل منطبع بودن تنها نفس حيواني ونباتي را شامل مي شد نه نفس انساني را، ولي كمال هم شامل نفس حيواني وبناتي است وهم شامل نفس انساني.

متن : و قد مرّ غير مرة ان امثال ذلك ( اين دليل كه درش اسعتداد وپاسخ به استعداد را مطرح كرديم ) (1) لا ينافى اختيار الفاعل فلا توقف لهذا البرهان على كون المبدأ موجبا (2) ولا يلزم من توقفه ( برهان بطلان تناسخ ) على حدوث النّفس دور لما عرفت ( ص483، س16 ) من عدم ابتناء برهان الحدوث على بطلان التّناسخ (3) وامّا منع انحصار شرط حدوث النفس فى تمام استعداد البدن لجواز ان يكون مشروطا أيضا ( علاوه بر تماميت استعداد ) بان لا يصادف ذلك التمام ( تماميت استعداد ) نفسا مستنسخة فخروج عن الحكمة و دخول فى البحث و الاتفاق فهذا هو البرهان التام المعوّل عليه على بطلان التّناسخ ( متعلق برهان ) و عليه حجج اقناعية تامة الاقناع قريبة من البرهان قد حرّرناها فى بعض كتبنا ( گوهر مراد، مقاله اول، باب دوّم، فصل هفتم ) و قوله مبدأ صورة اشارة الى ان النّفس الناطقة لتجرّدها لا يمكن ان تكون صورة نوعيّة للمادّة البدنية قائمة بها مقومة ايّاها ( مثال براي منفي يعني يمكن : ) كما فى النفوس الحيوانية و النباتية بل يجب ان يكون ( نفس ) مبدءا و علّة ( اختلاف درتعبير/ مبدا بمعناي ذوآلت وعلت هم بمعناي علت ) لهذه الصورة المقوّمة و قد مرّ ( ص432 ) فى كلام الشيخ ان اختيار ( ترجيح ) الكمال على الصّورة فى تحديد النفس انّما هو ليشمل النفوس المفارقة لكون القيام بالمادة معتبرا فى الصّورة دون الكمال فليتدبّر

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo