< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

91/11/24

بسم الله الرحمن الرحیم

عدم فساد نفس بافساد بدن :

بحث در اين داشتيم كه نفس با فساد بدن فاسد نمي شود چرا كه موجودي با فساد موجود ديگر فاسد مي شود كه يا تعلق مكافيء داشته باشد، يا تعلق متاخر به متقدم ويا تعلق متقدم به متاخر، ونفس تعلق مكافيء به مكافيء ندارد، همين طور تعلق مؤخر به مقدم وتعلق مقدم به مؤخر ندارد.اينكه نفس تعلق مكافيء به مكافيء ندارد بيان شد هم چنين بيان نموديم كه نفس تعلق مؤخر به مقدم ندارد، بله تنها چيزي كه مي توان گفت اين كه بدن علت معد براي نفس است وعلت معد هرچند وجودش دروجود معلول نقش دارد به اين نحو كه زمينه را فراهم مي كند تا معلول به وجود بيايد ولي فاسدش درفساد معلول نقش ندارد، چون علت معد مستقيماً تاثير درجود معلول ندارد بلكه فقط زمينه را فراهم علت ذاتي معلول را به وجود بياورد.علت غايي وجودش دروجود معلول نقش دارد وفسادش درفساد معلول؛ چرا كه علت غائي درفاعليت فاعل نقش دارد مثلا تصور تخت موجب ساخته شدن تخت است واگراين تصور فاسد شود تخت ساخته نمي شود، بله غايت مي تواند فاسد شود وشي فاسد نشود.

خلاصه : علت بالذات وجودش باعث وجود معلول است وفسادش باعث فساد معلول، امّا علت بالعرض وجودش باعث وجود معلول است يعني بنحوي نقش دروجود معلول دارد ولي فسادش درفساد معلول نقش ندارد.

فرق شرط ومعد : شرط اگر فقط شرط وجود معلول باشد با معد فرق ندارد، وجودش دروجود معلول نقش دارد ولي فسادش درفساد معلول نقش ندارد، امّا اگر شرط هم شرط وجود باشد وهم شرط بقا اين از اجزاء علت بالذات است هم وجودش دروجود معلول وهم فسادش درفساد معلول نقش دارد.

امّا اينكه نفس تعلق متقدم به متاخر ندارد، كه نفس علت باشد وبدن معلول و از فساد بدن ما كشف نماييم كه نفس قبلاً ازبين رفته است، بخاطر اين است كه درطب ثابت شده كه علت فساد بدن اختلال مزاج است نه فساد نفس، پس نفس علت وبدن معلول نيست ولي فساد بدن به فساد نفس بستگي داشت نه به اختلال مزاج.

متن : فثبت ان للبدن علية بالعرض لوجود النّفس و حدوثها من الفاعل المفارق و ليس يجب اذا كان الشي‌ء علّة بالعرض لوجود شي‌ء ما أن يكون علّة بالعرض لعدم ذلك الشي‌ء أيضا الا اذا كان ذلك الشّي‌ء الثّاني ( معلول ) قائما بالشي‌ء الاوّل ( يعني شيء اوّل علت بالذات باشد ) و النّفس بالقياس الى البدن ليست كذلك ( يعني معلول بالذات نيست ) و هى توجد بوجوده ( بدن ) و لا تفسد بفساده ( بدن ) و امّا تعلق المتقدّم بالوجود ( متعلق المتقدم، كه نفس علت باشد وبدن معلول ) اعنى التقدّم بالذّات و العليّة فلان هذا التعلّق ( كه تعلق علت است به معلول ) يقتضي ان يكون تطرق العدم الى المتاخّر انما ( منحصر است ) يكون من جهة عدم المتقدم لا من جهة اخرى و تطرق العدم و الفساد الى البدن ليس كذلك ( يعني فقط از ناحيه اي نفس نمي آيد ) فان فساد البدن يكون بسبب يخصّه من تغيّر المزاج او التّركيب و ان لم تفسد النفس فقد بطل أنحاء التعلّق ( تعلق نفس به بدن ) كلها فبقى ان لا تعلّق للنفس فى الوجود بالبدن فلا يكون فساد البدن موجبا لفساد النفس

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo