< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

91/11/17

بسم الله الرحمن الرحیم

مساوي بودن تعداد نفوس وابدان دراين مسأله يك مطلب اثبات مي شود بعبارت ديگر دو مطلب نفي مي شود كه يك مطلب اثبات شود وآن دومسأله عبارتند از يكي اينكه يك بدن دونفس داشته باشد وديگر آنكه دو بدن يك نفس داشته باشد نفي اين دومطلب ثابت مي كند كه تعداد ابدان ونفوس مساوي است.

ملطب اوّل : اينكه يك نفس به دوبدن تعلق بگيرد دوتا اشكال دارد؛ يكي اينكه لازم مي آيد اجتماع ضدين درموضوع واحد كه باطل است؛ چرا كه اين نفس اوصاف نفساني دارد كه از طريق اين بدن بدست آمده است وآن نفس ديگر هم اوصاف نفساني دارد كه از راه بدن بدست آمده ومحل هردو وصف نفس است؛ مثل اينكه اين نفس چيزي را ديده وشاد شده ودرهمان زمان همان نفس دربدن ديگر همان چيز را ديده وغمگين شده است. پس دريك زمان اين نفس هم بايد شاد باشد وهم غمگين ويا يك امر هم معلوم اين نفس دراين بدن باشد ومجهول همان نفس دربدن ديگر. پس بايد يك نفس هم عالم باشد وهم جاهل.

ديگر اينكه بايد وقت كه يك انسان عالم مي شود نسبت به چيزي انسان ديگر هم به همان چيز علم داشته باشد بدون هيچ گونه فعاليت وبلكه بايد درتمام معلومات يكسان باشد، درحاليكه چنين نيست هيچ دو انسان درمعلومات مساوي نيست. پس دونفر نفس واحد ندارد.

مطلب دوّم : اينكه به بدن واحد دو نفس تعلق نمي گيرد امر وجداني است، هيچ كسي خودش را دونفر نمي بيند.

ان قلت : ممكن است كه درجاي كه ما دست رسي نداريم يك انسان خودش را دونفر ببيند، علاوه براينكه ممكن است هركس دونفس داشته باشد وهرنفس فقط خودش را بيابد ديگري را نيابد ولو اينكه دريك بدن باشد؛ چرا كه شان بدن يافتن نيست، شان نفس يافتن ودرك است وهرنفس خودش را مي يابد ومجاورش را نمي يابد.

قلت : امر بديهي را با تنبيه مي شود مورد ياد آوري قرار داد وغفلت را برطرف نمود، امّا نمي شود با شايد خدشه دارد نمود.

متن : المسألة السّابعة فى انّ عدد النفوس مساوية لعدد الابدان‌ ( يعني نه نفوس عدد شان اضافه است كه چند نفس دريك بدن باشد ونه عدد ابدان اضافه است كه چند بدن يك نفس داشته باشد )

على ما قال‌ ( مصنف ) و هى ( نفوس ) مع الابدان على التّساوى‌ اى (الف) لا تتعلق نفس واحدة الا ببدن واحد (1) على الاجتماع و ذلك لما مرّ ( ص482، س1 ) من لزوم اجتماع الضدين و ان يكون معلوم احدهما معلوم الاخر و (2) امّا التعاقب و ذلك هو التّناسخ فسيأتي (ب) و لا ( يعني ولاتتعلق ) ببدن واحد الّا نفس واحدة فان كل انسان يجد ذاته ذاتا واحدة و لا ذاتين فان قيل يجوز (1) ان يكون بعض من لا علم لنا بحاله يجد من نفسه خلاف ذلك ( يعني لايجد ذاته ذاتاً واحده بل يجد ذاتين ) (2) و ان يتعلّق نفسان ببدن واحد و يجد كل واحدة منهما ( دونفس ) ذاتها واحدة و لا خبر عندهما من غيرها اجيب بان الدعوى ( كه به يك بدن دوتا نفس تعلق ندارد ) ضروريّة و الغرض ليس الّا التنبيه على ان المراد ان كل واحد يجد مدبّر بدنه المتصرّف فيه ( عطف بر مدبربدنه با حذف عاطف ) شيئا واحد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo