< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

91/11/14

بسم الله الرحمن الرحیم

قبلاً بحث در حدوث نفس داشتيم، در دليل كه مطرح شد حدوث خود نفس اثبات گرديد دراين تتميم حدوث تشخص نفس بيان مي شود، به بعبارت ديگر حدوث اشخاص نفس بيان مي گردد.تشخص يك شي يا به حلول در ماده است ويا بعوارض مشخصه است؛ چرا كه عوارض دو قسم است يا لازم اند ويا مفارق، وعوارض لازم چون همراه ماهيت اند با همه اي افراد ماهيت وجود دارند نمي توانند مشخص باشند، امّا عوارض مفارق مي توانند مشخص باشند و بنظر مشاء هم همين عوارض مفارق مشخص اند وچون عوارض حادث مي باشند پس نفس متشخص به عوارض هم حادث است. از بيان فوق اين نتيجه بدست مي آيد كه نفس وقت حادث مي شود كه بدن حادث شده باشد؛ چرا كه عوارض لاحقه بخاطرماده عارض نفس مي شود و بدن وقت مي تواند نفس را قبول نمايد كه استعداد قبول آنرا داشته باشد وقت كه چنين بدن آماده شد از ناحيه اي مفيض به دليل علم كه بدن وخصوصيات آن دارد به نفس هيئتي داده مي شود كه باداشتن آن هيئت نفس به ن اين بدن خاص شوق دارد وبه سوي آن سوق مي يابد وبه آن تعلق مي گيرد. ووقت كه بدن تعلق گرفت مي تواند دراجسام ديگر توسط اين بدن تاثير بگذارد. به بيان ديگر وقت كه بدن با استعداد خاص حادث شد و تقضاي نفس نمود ازناحيه اي عقل فعّال به گفته اي مشاء ويا از طرف ربّ النوع به گفته اي ملاّ صدرا نفس مناسب همان بدن انشاء مي شود وبه آن تعلق مي گيرد، وآنگاه اولاً استكمال نفس شروع مي شود وثانياً مي تواند دراجسام ديگر تأثير بگذارد.

نكته : كمال انسان دوقسم است يا علمي است ويا عملي و هر دوقسم شان از طريق بدن بدست مي آيد؛ چرا كه كمالات علمي به اين صورت بدست مي آيد كه مثلاً انسان اموري را مي بيند وصورت محسوسه اي آنها درحاسه وسپس از طريق خيال دراختيار عاقله قرار مي گيرد وعاقله با تجريد صور كلي عقلي را بدست مي آورد، همين طور دربعد عمل با انجام اعمال بدني وتكرار آن براي نفس ملكه حاصل مي شود. پس هم كمال علمي كه درك معقولات است وهم كمال عملي كه حصول ملكات است مبدائش دربدن است لذا در متن آمده كه مبادي استكمالات دربدن است.

تذكر: گاهي بعضي ابدان داراي زوايدي است مثلاً انسان داراي سه تا دست است ويا دوتا سر دارد وهكذا در اين موارد ممكن است بنظر بيايد كه نفس انساني به دوتا بدن تعلق گرفته ودوتا بدن را تدبير مي كند ويا يك بدن را تدبير مي كند وبعلاوه زوايد ديگر را هم تدبير مي كند، امّا اگر دقت نماييم در چنين مواردي نفس به اين بدن خاص كه داراي زوايدي است تعلق گرفته است، واين بدن باهمين زوايد بدن خاص است، نه اينكه بدن باشد بعلاوه اموري زايد. هم چنين اگر دوتا نفس به دوتا بدن چسپيده تعلق بگيرد دراين صورت هم هريك از نفس ها به بدن خاص خودش تعلق گرفته است، منتها اين ابدان خاص به هم چسپيده اند.

متن : تتميم و توضيح‌ ( دربحث قبل حدوث نفس بماهو نفس اثبات شد كه طبيعتاً اشخاص نفس هم بايد حادث باشد ولذا اين بحث كه حدوث اشخاص نفس را بيان مي كند تميم وتوضيح است نسبت به حدوث نفس )

قال الشيخ فى الشفا و نقول بعبارة اخرى انّ هذه الانفس ( انفس انساني ) انما يتشخص نفسا واحدة من جملة نوعها ( از مجموعه ي نوع نفوس ) باحوال ( متعلق تتشخص ) يلحقها ( نفس ) ليست ( احوال ) لازمة لها ( شخص نفس ) بما هى نفس ( يعني لازم نفس بماهي نفس يعني طبيعت نيست بلكه لازم شخص است ) و الّا ( اگر لازم نفس بماهي نفس باشد ) لاشترك فيها جميعا و الاعراض اللّاحقة تلحق من ابتداء لا محالة زمانى ( مربوط به ابتداء يعني كه آن ابتدا زماني است ) لانّها ( اعراض لاحقه ) تبتع شيئا ( سبباً ن ب ) عرض ( شي / سبب ) لبعضها ( انفس ) دون بعض فيكون تشخص الانفس أيضا ( مثل خود نفوس بماهي نفس ) امرا حادثا فلا يكون قديمة لم تزل و يكون حدوثها مع بدن ( چون كه اعراض لاحقه بخاطربدن عارض نفس مي شود ) فقد صح اذن ( كه نفس حادث است وحدوث آن با بدن است ) ان الانفس تحدث كما ( يعني بمحض اينكه، دركلمات شيخ كما گاهي چنين معنا مي شود ) تحدث مادة بدنية صالحة لاستعمالها ( نفس ) اياها ( ماده بدنيه ) و يكون البدن الحادث مملكتها و آلتها ( نفس ) و يكون فى جوهر النّفس الحادثة مع بدن ما ذلك البدن ( صفت بدن مّا ) استحق ( صفت ذلك البدن ) حدوثها ( نفس ) من المبادى الاول هيئة ( فاعل يكون ) نزاعٍ ( يعني اشتياق ) طبيعى الى الاشتغال به ( بدن ) و استعماله ( بدن ) و الاهتمام باحواله والانجذابٍ ( عطف برنزاع ) إليه ( بدن ) تخصّها ( ضميرفاعلي : هيئت، ضميرمفعولي : نفس ) و تصرفها ( ضميرفاعلي: هيئت، ضميرمفعولي: نفس ) عن كلّ الاجسام غيره (بدن ) بالطبع ( قيد تصرفها ) الا بوساطته (بدن ) فلا بدّ انها ( نفس ) اذا وجدت متشخّصة فانّ مبدأ تشخّصها ( يعني مفيض تشخص ) يلحق بها ( نفس ) من الهيئات ما يتعيّن به ( يعني بواسطه اي آن هيئت) شخصا و تلك الهيئات ( الهيئه ن ب ) تكون مقتضية لاختصاصها (نفس ) بذلك البدن و (عطف برمقتضيه ) مناسبة لصلوح احدهما ( نفس وبدن ) للآخر و ان خفى علينا تلك الحالة ( هيئت ) و تلك المناسبة و يكون مبادى ( اسم تكون ) الاستكمال متوقّفا ( خبر يكون ) لها بواسطته (بدن ) و يكون هو ( آنچه كه نفس به آن تعلق گرفته ) بدنها ( نفس )

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo