< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

91/11/03

بسم الله الرحمن الرحیم

دليل حدوث نفس به حدوث بدن :

اگر نفس قديم باشد يكي از سه محذور را خواهد داشت يا لازم مي آيد اجتماع ضدين يا لازم مي آيد بطلان ماثبت ويا لازم مي آيد اثبات ما يمتنع، وتالي به جميع اقسامش باطل است پس نفس قديم نيست.

بيان ملازمه : اگر گفتيم نفس حادث است به حدوث بدن كه با حدوث بدن ولياقت آن نفس مناسب همان انشاء مي شود وبه بدن تعلق مي گيرد، دراين صورت هرچند همه نفوس انساني است واز اين جهت اختلاف ندارد امّا از جهت كه اين كه هر نفس مناسب بدن خاص واستعداد آن است نفوس اختلاف شخصي خواهد داشت واين اختلاف بخاطر اختلاف استعدادات واختلاف ابدان است. پس طبق اين مبنا اختلافات وتكثر نفوس توجيه مي شود ومحذوري نداريم، امّا اگر گفتيم كه نفس ازلي است اين سوال پيش مي آيد كه آيا نفس واحداً انشاء مي شود ويا متكثراًَ ايجاد مي گردد واگر واحداً ايجا مي گردد آيا وقت كه به ابدان تعلق گرفت متعدد مي شود ويا نه واحد مي ماند، بعبارت ديگر آيا نفس واحد متكثر مي شود وبه بدن تعلق مي گيرد ويانه واحد است وبه بدن تعلق مي گيرد. پس سه فرض داريم :

1. نفس در ازل واحد آفريده شود ووقت كه به ابدان تعلق مي گيرد هم واحد باشد

2. نفس در ازل واحد آفريده شود، امّا وقت كه به بدن تعلق مي گيرد متكثر شود،

3. نفس درازل متكثر خلق شود وبعداً به ابدن تعلق بگيرد.

درفرض اوّل لازم مي آيد اجتماع ضدين؛ چرا كه مي بينيم كه انسانها نسبت به يك چيز هم عالم اند وهم جاهل، مثلا زيد به چيزي علم دارد وبكر نسبت به همان چيز جاهل است حال اگر نفس زيد همان نفس بكر باشد بايد اين نفس واحد هم عالم باشد وهم جاهل نسبت به يك چيز واين اجتماع ضدين است وباطل.درفرض دوّم كه نفس واحد به وحدت شخصي آفريده شود وبعد از تعلق به ابدان متعدد شود ايرادش اين است كه شخص واحد چگونه متكثر مي شود، ماهيتش كه واحد است عوارض متعدد هم ندارد چرا كه شخص واحد است، بنابراين اگر تعددي بخواهيم داشته باشيم بايد تكثر مقداري داشته باشد ومادي باشد، درحاليكه قبلاً ثابت شد كه نفس مجرد است، پس درفرض دوّم لازم مي آيد بطلان ماثبت.

فرض سوّم كه نفوس در ازل متعد آفريده شود، كه اشخاص متعدد با عوارض متعدد باشد، دراين صورت بايد ببنيم كه تعدد از كجا مي آيد، تعدد اگر نوعي باشد با اختلاف ماهيت درست مي شود كه درنفوس انساني منتفي است واگر تعدد شخصي باشد به اختلاف عوارض خواهد بود واختلاف عوارض بدون ماده ممكن نيست، به همين خاطر است كه مجردات نوع شان منحصر به فرد است. پس بايد در ازل تعدد نفوس داشته باشيم بدون ماده واين ثبوت مايمتنع است؛ چرا كه تكثر بدون ماده ممتنع است ولي شما آنرا براي نفوس در ازل ثابت مي دانيد.

متن : و امّا على قول الخصم‌ القائل بقدم العالم فليس حدوث النفس ظاهرا بل محتاج الى الاستدلال مختصّ به و هو ان النّفس‌ لو كانت ازليّة لزم‌ احد امور ثلاثة اما اجتماع الضدّين او بطلان ما ( تجرد ) ثبت او ثبوت ما ( تكثر معناي واحد بدون ماده ) يمتنع‌ ( اين محاذير سه گانه درصورت كه نفس حادث قبل از بدن هم باشد لازم مي آيد لذا لاهيجي تعميم مي دهد ) و التالى باطل فالمقدّم مثله اما بيان الملازمة فلان النّفس ( اسم ان ) على تقدير ازليّتها مع كون الابدان حادثة لا محالة بل على تقدير كونها ( نفس ) موجودة قبل حدوث الابدان سواء كانت حادثة او ازليّة ( تعليل براي بل علي تقدير... ) لينطبق على مذهب الملّيّين أيضا ( همان طور كه بر مذهب افلاطون منطبق است ) لا يخلو ( خبر ان ) ان يكون قبل حدوث الابدان ( الف ) واحدة او ( ب) متكثّرة و على الاوّل لا يخلو عند تعلّقها بالابدان (1) ان يكون باقية على وحدتها او (2) تصير متكثرة.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo