< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

91/10/05

بسم الله الرحمن الرحیم

استدلال دوّم بر تجرد نفس اين بود كه صورت عقليه مجرد است، تقسيم به اجزاي متشابه وغير متشابه نمي شود پس بايد محل آن كه نفس است هم مجرد باشد والاّ تقسيم محل مستلزم تقسيم حال است.

اشكال به نقض : قوه اي واهمه معناي جزئي را درك مي كند ومعناي جزئي به اجزاء متشابه وغير متشابه تقسيم نمي شود پس بايد بگوييد كه قوه اي واهمه تقسيم نمي شود و مجرد است، درحاليكه شمامعتقد نيستيد كه قوه اي واهمه مجرد باشد.

لاهيجي : اين اشكال وارد است مگر اينكه قيدي را به دليل اضافه نماييم به اين صورت كه صورت عقليه اولاً تقسيم نمي شود به اجزاء متشابه يعني متحد الماهيت، ثانياً تقسيم هم نمي شود به اجزاء غير متشابه يعني مختلف الماهيت وثالثاً تقسيم نمي شود به اجزاء اشد ادراكاً واضعف ادراكاً، كه ادراكي كه بخش از صورت عقليه تعلق بگيرد اشد باشد وادراك كه بخش ديگر همان صورت تعلق بگيرد اضعف باشد. امّا صورت حسي ومعناي جزئي اين تقسيم را مي پذيرد مثلاً وقت كه مي خواهيم جسمي را ببنيم ودرك نماييم قسمت از آن واضح درك مي شود وبخش ديگر از آن غير واضح؛ يعني صورت كه مربوط به بخش از آن جسم است واضح است وصورت كه مربوط به بخش ديگر آن جسم است غير واضح است همين طور درمعناي وهمي مثل محبت اين مادر به اين فرزند گاهي از آن محبت شديد تر درك مي كنيم وگاهي محبت ضعيف تر، وجه اين وجود اين تقسيم درمعناي جزئي اين است كه معناي جزئي عبارت است از معناي كلي مضاف به صورت محسوس وچون صورت محسوس اشد واضعف در ادراك دارد معناي كلي مضاف به آن به تبع اشد واضف درادراك پيدا مي كند. پس درتوهم چون نياز به صورت حسي است ادراك ضعيف وقوي تر داريم ولي درتعقل چون نياز به صورت حسي ندارد ادراك ضعيف وقوي نداريم.

مثال اوّل : جسم كه درخارج است بخش از آن را قوي تر مي بينيم وبخش ديگر از آن را ضعيف تر اين مربوط به صورت جزئي حال اگر سنگيني معناي جزئي باشد ومدرك آن وهم وقت كه قسمت از جسم را خوب مي بينيم حكم به سنگيني اش مي كنيم ولي بخش ديگر آن جسم را كه خوب درك نمي كنيم نمي توانيم حكم به سنگيني اش نماييم و درسنگيني بطور كلي كه معناي عقلي است اشد واضعف در ادراك نداريم.

مثال دوّم : صورت كه ما از كوه مي گيريم قسمت بزرگ از كوه كه دامنه اش است مي اُفتد در بشتر اجزاي نفس وقله اي كوه كه كوچك تر است مي اُ فتد در اجزاي كمتري نفس ولذا دامنه بشتر ديده مي شود وقله كوچك تر اين درصورت هاي حسي، امّا صورت عقلي موضوع ندارد كه منطبع شود تا بگوييم اين بخش اجزاي بشتري را پذيرفته وآن بخش اجزاي كمتري را گرفته است.

خلاصه : صورت عقلي هيچ گونه تقسيم را نمي پذيرد نه تقسيم به اجزاي متشابه، نه تقسيم به اجزاي غيرمتشابه ونه تقسيم به اجزاي اشد واضعف درادراك، وصورت هاي حسي ومعاني وهمي تقسيم سوّم را مي پذيرد، به همين جهت محل صورت عقليه كه نفس است تقسيم نمي شود ومجرد است ولي محل معناي وهمي كه واهمه است قابل قسمت است ومادي.

متن : واعلم ان تتميم هذا الدّليل متوقّف على مقدّمة يجب اعتبارها هو هى ان ادراك القوة العقليّة لا فيختلف بالشدّة و الضّعف ( خود قوه اي عقليه شدت وضعف دارد وقت كه كسي كارعقلي كند قوه اي عقلي اش قوي تر مي شود ) كما يختلف القوى الجسمانية مثل قوة الانصار الواحدة ( يعني ابصار يك انسان دريك بار ديدن، نه قوه اي ابصار يك انسان ونه قوه اي ابصار يك انسان دردو وقت ودردوابصار) و هذه المقدّمة بنية بنفسها عند من يعتبر امر القوة العقليّة و ذلك التوقف ( مبتدا) لانه ( خبر ) لو لا هذه المقدّمة لانتقض هذا الدّليل بالقوّة الوهمية المدركة للمعانى الجزئية كعداوة الذّئب مثلا لان العداوة المذكورة غير قابلة للانقسامات المذكورة ( قسمت به اجزاي متشابه واجزاي غير متشابه ) لا محالة و كذا نظائرها من المعانى الجزئية فيلزم ان يكون القوّة الوهميّة مجرّدة و ( حاليه ) هو خلاف ما تقرّر عندهم فاذا اعتبرناها ( مقدمه ) يندفع به النقض لان حاصل الدّليل حينئذ ( حين اعتبار مقدمه ) ان الصّورة العقليّة غير قابلة للقسمة (1) الى الاجزاء المتشابهة ( يعني اجزاي مقداري ) و لا (2) الى الاجزاء المختلفة بالماهيّة و لا (3) هى مختلفة بالشدّة و الضّعف من حيث المدركية ( من حيث ذات هيچ ماهيتي شدت وضعف ندارد ) بتبعية اختلاف اجزاء موضوعها بالكثرة و القلّة بخلاف الصّورة الحاصلة فى القوى الجسمانية فانها ( صورت ) يقبل القسمة الى الاجزاء المتشابهة و مختلفة بالشدة و الضّعف فالقوّة العقليّة ليست بجسمانية بل مجرّدة

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo