< فهرست دروس

درس شوارق - استاد حشمت پور

91/09/19

بسم الله الرحمن الرحیم

درباب مغايرت نفس با مزاج، صورت جسميه وبدن، اين طور استدلال نموديم كه نفس تبدل پيدا نمي كند ولي مزاج، صورت جسميه وبدن تبدل پيدا مي كند، ومتبدل غير از غير متبدل است. پس نفس غير از مزاج، صورت جسميه وبدن است.

درتوضيح مطلب گفته شد كه بدن متبدل مي شود ومزاج كه حال دربدن است هم به تبدل محل متبدل مي شود، همين طورصورت جسميه كه جزء بدن است.

ان قلت : اگر حال درمحل با تبدل محل تبدل پيدا كند، بايد درنبات وحيوان هم بگوييم كه نفس نبات ونفس حيوان متبدل مي شود؛ چرا كه نفس نبات ونفس حيوان هم حال دربدن است، وبدن نبات وحيوان هم تبدل مي يابند.

قلت : اين اشكال به دوصورت قابل دفع است؛ يكي اينكه درقانون « تبدل محل موجب تبدل حال مي شود » تصرف كنيم، وديگر اينكه قائل شويم كه نفس نباتي ونفس حيواني حال دربدن نيست، بلكه مجرد است. از همين رو بعضي قائل شده اند كه نفس نباتي ونفس حيواني حال دربدن نيست. ولي لاهيجي درقاعده تصرف مي كند، ومي گويد حال دوگونه است؛ يا عرض است ويا صورت، اگر حال درمحل عرض باشد تبدل محل موجب تبدل حال مي شود ولي اگر حال صورت باشد با تبدل محل متبدل نمي شود.

تصرف درقاعده ظاهراً صحيح بنظر نمي رسد؛ چرا كه ما مي بينيم كه با تبدل محل حال تبدل پيد، معنا ندارد كه ماده مبدل شود ولي صورت حال درآن متبدل نگردد، به همين جهت لاهيجي به اين صورت توجيه مي كند كه ماده مبهمه محل صورت است كه تبدل درآن راه ندارد، ولي ماده شخصيه كه محل عرض است تبدل پيدا مي كند. پس آنچه كه محل واقعي صورت است تبدل پيدا نمي كند وآنچه كه تبدل مي يابد محل عرض است نه محل صورت.

وجه اين توجيه لاهيجي هم اين است كه اگر قاعده « حال با تبدل محل متبدل مي شود » درصورت جاري شود بايد بگوييم كه نفس نباتي ونفس حيواني مجرد اند، درحاليكه نفس نباتي ونفس حيواني مادي است، نه مجرد. پس بايد اين قاعده اختصاص به اعراض داشته باشد.

استاد : مي توانيم اين بيان را داشته باشيم كه آنچه محل بحث است نفس ناطقه انساني است، نفس بناتي وحيواني اصلاً مورد بحث نيست تا اشكال متوجه خواجه باشد؛ به بيان ديگر محل بحث نفس ناطقه است اگر ما دليل را طوري آورديم كه فقط مربوط به نفس ناطقه اي انساني باشد اشكال متوجه خواجه نيست، ولي اگر دليل را عام قرار داديم كه شامل نفس نباتي وحيواني هم باشد، جوابش همان است كه لاهيجي بيان نمود.

تجرد نفس ناطقه اي انساني : نفس انساني نه جسم است كه قابل ابعاد ثلاثه است وطول، عرض وعمق دارد، ونه قائم به جسم است، حال چه اين قيام بنحو قيام عرض به موضوع باشد كه موضوع بي نياز از عارض است وچه اين قيام بنحو قيام صورت به محل باشد كه ماده متقوم به صورت است. پس نفس ناطقه اي انساني نه جسم است، نه صورت حال درماده است ونه عرض قائم به ماده[1] .


[1] . ملاصدرا كه مي گويد نفس جسمانيه الحدوث وروحانيه البقا است، مرادش نفس ناطقه نيست، صورت حاله اي درماده است كه درحركت جوهري به نفس ناطقه ختم مي شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo