< فهرست دروس

درس رساله وجود - استاد حشمت پور

استاد حشمت پور

95/03/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان وجه دوم و وجه سوم مناقشه در کلام ملا اسماعیل/ 18.روایة و جسارة/ رسالة فی الوجود الرابطی.

خلاصه جلسه قبل: بحثمان در این بود که بین وجود محمولی و وجود رابط اختلاف نوعی است و اشتراک ذاتی بینهما وجود ندارد.

مرحوم ملا اسماعیل بر این دعا این‌چنین استدلال کردند که اگر بین وجود محمولی و وجود رابط اشتراک ذاتی وجود داشته باشد، لازم می‌آید که نسبت از نسبت بودن منقلب شود و طرف نسبت شود پس اشتراک ذاتی داشتنِ این دو وجود، لازم دارد انقلاب نسبت را و انقلاب نسبت باطل است در نتیجه اینکه وجود محمولی و وجود رابطی اشتراک ذاتی داشته باشند نیز باطل است و بینشان اختلاف نوعی است.

ما گفتیم که بر این استدلالِ مرحوم ملا اسماعیل سه اشکال وارد است.

اشکال اول را در جلسه قبل خواندیم و حال به اشکال دوم می‌پردازیم.

متن:

الوجه الثاني: انه لو تم ما ذكر لما جاز....[1]

وجه دوم مناقشه: در اشکال اول گفتیم که ملازمه‌ای بین اشتراک ذاتی داشتن و انقلاب نسبت نیست ولی در این اشکال می‌گوییم که اگر انقلاب لازم آید، اشتراک ذاتی باید نفی شود در حالی که اشتراک وجود دارد یعنی به عبارت دیگر اگر حرف ایشان تمام باشد و انقلاب باعث شود که قدر مشترک بین وجود محمولی و وجود رابطی نداشته باشیم لازم می‌آید که بین ادوات و نِسَب قدر مشترک نداشته باشیم در حالی که قدر مشترک داریم.

توجه کنید که مرحوم ملا اسماعیل فرمودند که بین وجود محمولی و وجود رابطی نمی‌توانیم قدر مشترک داشته باشیم و الا انقلاب لازم می‌آید یعنی با لزوم انقلاب قدر مشترک بین وجود محمولی و وجود رابطی را باطل کردند و ما در جواب می‌گوییم که اگر حرف شما درست باشد باید قدر مشترک بین ادوات نیز نداشته باشیم چون این انقلاب در خود نِسَب هم به وجود می‌آید یعنی بنا بر حرف شما بین این نسبت‌هایی که وجود رابطی هستند نیز نباید قدر مشترکی باشد چون قدر مشترک را باید حمل کنیم هم بر این ادات و هم بر آن ادات یعنی قدر مشترک بر هر دو ادات قابل حمل است و این باعث می‌شود که ادواتی که حالت اداتی داشتند موضوع قرار گیرند یعنی طرف نسبت واقع شوند در حالی که این‌ها خودِ نسبت بودند نه طرف نسبت پس از این حرف شما لازم می‌آید که حتی خود نِسَب و ادوات نیز اشتراک ذاتی نداشته باشند در حالی که این‌ها به چند دلیل اشتراک ذاتی دارند که بیان خواهد شد.

ترجمه و شرح متن:

الوجه الثاني: انه لو تم ما ذكر [دومین دلیلی که بر علیه ملا اسماعیل می‌آوریم این است که اگر تمام باشد آنچه که ذکر شد و صحیح باشد حرف ملا اسماعیل («ما ذکر» جواز حمل بود که اگر حمل کنیم، انقلاب نسبت لازم می‌آید و انقلاب نسبت باطل است پس حمل باطل است و در نتیجه قدر مشترک نداریم)]، لما جاز ان يتحقق قدر مشترك بين النسب الجزويه التي هي آلات و ادوات، و لا بينها و بين غيرها [جایز نیست که قدر مشترک واقع شود بین نِسَب جزئیه‌ای که آلات اتحادند و همچنین بین نِسَب و سایر اشیاء نیز نباید قدر اشتراکی باشد]، مع ان تلك النسب مشتركة في مفهوم النسبة الجزوية الآلية [در حالی که این نسبت‌ها مشترک هستند در مفهوم نسبت جزئیت آلیت یعنی این مفهوم هم بر این نسبت و هم بر آن نسبت صدق می‌کند یعنی بر همه نِسَب قابل صدق است] و مشتركة مع جميع الآلات و الادوات في كونها آلات و ادوات [و همچنین نِسَب مشترک هستند با جمیع آلات و ادوات در آلت و ادات بودن یعنی نِسَب با بعضی از غیر نسب‌ها مثل معانی حرفیه مشترک هستند در ادات بودن]، بل مع جميع المفاهيم في المفهومية[و همچنین این نِسَب مشترک هستند با جمیع مفاهیم در مفهوم بودن].

[«الفهومیه» غلط است و «المفهومیة» صحیح است].

و مع جملة الموجودات حال وجودها في الذهن في الموجودية [و همچنین نِسَب با همه موجودات در موجودیت مشترک‌اند در آن وقتی که نِسَب در ذهن موجود باشند] و مع كل الممكنات في الممكنيّة [و همچنین نِسَب مشترک هستند با همه ممکنات در ممکنیت] ، بل مع كليّة المعدومات حال عدمها في المعدومية [بلکه نِسَب با همه معدومات مشترک هستند در معدومیت در زمانی که این نِسَب معدوم باشند].

بحسب حكم العقل المطابق لما عليه الامر في نفسه، و ان لم يكن للمعدومات ذوات واقعيّة.

سؤال: مگر معدومیت چیزی است خارجی که قدر مشترک این‌ها به حساب بیاید؟

جواب: مصنف می‌فرمایند «بحسب حکم العقل» یعنی حکمی عقل بر آن‌ها می‌کنند یعنی عقل طبق نفس الامر حکم می‌کند به معدومیت و معدومیت را به عنوان قدر مشترک بر معدومات و نِسَب معدومه حمل می‌کند هر چند معدومات ذات واقعی ندارند.

متن:

و هذه المفاهيم امّا ذاتيات لها باسرها و اما عرضيّات لها كذلك او بالتفريق.

ما در جلسه قبل اشاره کردیم که قدر مشترک یا باید ذاتی باشد و یا عرض خاص باشد و اعراض عام بعیده هر چند قدر مشترک هستند ولی به درد بحث ما نمی‌خورند و بسیاری از قدر مشترکاتی که مصنف ذکر کردند نیز از جمله عرضیات دور هستند که به درد بحث نمی‌خورند و آن قدر مشترکی به درد می‌خورد که یا ذاتی باشد و یا عرضی خاص باشد یعنی یا ذاتی باشد برای همه و یا عرضی باشد برای همه یا ذاتی باشد برای بعضی و عرضی باشد برای بعضی دیگر.

هر چند مفهوم برای اشیاء عرض عام است ولی برای خود دو مفهوم ذاتی است یعنی خود دو مفهوم در مفهومیت با هم اشتراک ذاتی دارند و همچنین فرض کنید که نسبت موجود است و انسان نیز موجود است ولی موجودیت برای انسانِ موجود و نسبتِ موجوده یا عرض خاص است و یا ذاتی است پس این اشکال وارد نیست بلکه این مواردی که شمردیم یا برای همه ذاتی است و یا برای همه عرضی خاص است و یا برای بعضی ذاتی و برای بعضی عرضی است.

ترجمه و شرح متن:

و هذه المفاهيم [و این مفاهیم] امّا ذاتيات لها باسرها [یا همگی ذاتی هستند برای نِسَب و ادوات] و اما عرضيّات لها كذلك [و یا عرضی هستند برای همه آن‌ها] او بالتفريق [و یا برای بعضی ذاتی و برای بعضی عرضی هستند].

خلاصه اشکال این است که مرحوم ملا اسماعیل فرمودند که اگر قدر مشترکی بین وجود محمولی و وجود رابطی داشته باشیم، باید بتوان این قدر مشترک را هم بر وجود محمولی و هم بر وجود رابطی حمل کرد و این سبب می‌شود که جود رابطی که نسبت است منقلب شود به طرف نسبت.

در اشکال اول گفتیم که اصلا حملی صورت نمی‌گیرد و......

در اشکال دوم با قطع نظر از اشکال اول گفتیم که اگر حرف شما صحیح باشد لازم می‌آید که قدر مشترک بین نِسَب و ادوات نیز نداشته باشیم چون اشتراک ذاتی موجب حمل و حمل موجب انقلاب می‌شود و این محال است در حالی که قدر مشترک بین ادوات و نِسَب موجود است همان‌گونه که بیان کردیم.

متن:

الوجه الثالث: لو كانت تلك الملازمة المدعاة صحيحةً ......

وجه سوم مناقشه: اشکال سوم این است که اگر حرف ایشان تمام باشد و ملازمه باشد بین قدر مشترک داشتن وجود محمولی و رابطی با انقلاب ذات وجود رابط اگر این انقلاب حاصل باشد لازمه‌اش این است که هیچ قضیه محصوره ای نداشته باشیم چه سالبه و چه موجبه.

قضیه محصوره مثل «کل انسان ناطق» تحلیل می‌شود به افراد موضوع مثلاً در اینجا موضوع قضیه یک عنوان کلی است مثل «انسان» و این انسان تحلیل می‌شود به افرادش یعنی همه افرادش ناطق هستند نه خودِ کلیِ انسان یعنی موضوع عنوانی کلی است و مشیر است به تمام افراد خودش پس معنای کل انسان می‌شود زید و بکر و عمرو و .....

محمول نیز در واقع به هر فرد فرد انسان متعلق می‌شود یعنی هم «زید ناطق» و هم «بکر ناطق» و هم ..... .

ما در کل انسان ناطق این‌طور می‌گوییم که قضیه ملحوظ است علی سبیل الاجمال یعنی انسان، اجمالی از افرادش است و حکم نیز بر این مجمل رفته است و یا اینکه مثلاً می‌گوییم که موضوع این قضیه ملحوظ است علی سبیل الاجمال.

و اگر تک‌تک افراد را ذکر کردیم در این صورت می‌گوییم قضیه ملحوظ است علی سبیل التفصیل و یا موضوع ملحوظ است به این صورت مثل اینکه بگوییم زید ناطق.

موطن قضیه و ظرف انعقاد آن ذهن است پس باید در ذهن بی‌نهایت افراد انسان تصور شود و بی‌نهایت ناطقیت بر آن‌ها حمل شود تا قضیه کل انسان ناطق حاصل شود.

مشخص است که چنین قضیه بی‌نهایتی در ذهن حاصل نمی‌شود و انسان نمی‌تواند این قضیه را در ذهن خودش حاصل کند و به تفصیل همه افراد را در ذهن بیاورد و محمول را بر آن‌ها حمل کند و یک قضیه محصوره کلیه درست کند.

پس محصورات اگر بخواهند بالتفصیل تبیین شوند ممکن نیست چون محصوره یک قضیه است و در بی‌نهایت پخش می‌شود و این بی‌نهایت باید در ذهن تصور شود و این محال است.

این مقدمه بحث بود.

در محمول نیز بحثی وجود دارد.

در محمول نسبت تامه خبریه وجود دارد یعنی وقتی می‌گوییم که کل انسان ناطق، ناطق را به انسان نسبت می‌دهیم و این نسبت تام است یعنی یصح السکوت علیها است و در زید ناطق نیز نسبت تامه خبریه موجود است ولی اگر بخواهیم کل انسان ناطق را به همان نحوی که گفتیم تحلیل کنیم چگونه می‌توان این نسبت تامه خبریه را برای همه افراد انسان بالتفصیل حاصل کنیم؟ مشخص است که ممکن نیست چون نمی‌توانیم موضوعات این محمولات را در ذهن حاصل کنیم بالتفصیل پس قهرا نسبت تامه خبریه نیز بالتفصیل حاصل نمی‌شود در ذهن.

پس قضیه اگر بخواهد منحل شود به افراد هم به لحاظ موضوعش مشکل پیدا می‌کند و هم به لحاظ محمولش و خلاصه خود قضیه مشکل دار می‌شود.

این مقدمه بحث بود که تمام شد.

مرحوم ملا اسماعیل این‌گونه گفتند که اگر نسبت بما هو نسبة موضوع یا محمول قرار گیرد لازمه‌اش این است که این نسبتی که نسبت بود، مبدل و منقلب شود به طرف نسبت و این محال است یعنی باید نسبت در حالی که مستقل نیست، مستقل شده باشد.

ما در اینجا به ایشان این‌چنین می‌گوییم که اگر خود نسبت را موضوع قرار دادید و قدر مشترک را بر آن حمل کردید مثلاً گفتید که کل نسبة کذا همین تحلیل که گفتیم انجام می‌شود یعنی تمامی نسبت‌های شخصیه این‌چنین هستند و این موضوع یا علی سبیل الاجمال ملحوظ است و یا علی سبیل التفصیل و اگر علی سبیل الاجمال لحاظ شود انقلاب لازم می‌آید و اگر علی سبیل التفصیل لازم شود همان مشکلی که گفتیم پیش می‌آید پس در نتیجه باید بگویید که قضیه محصوره موجود نیست پس لازمه حرف شما این است که قضیه محصوره موجود نباشد که بحث را دوباره به صورت مفصل‌تر بیان خواهیم کرد.

ترجمه و شرح متن:

الوجه الثالث: لو كانت تلك الملازمة المدعاة صحيحة [وجه سوم اشکال این است که اگر این ملازمه‌ای که از ملا اسماعیل ادعا شد (ملازمه بین اشتراک ذاتی و انقلاب نسبت) صحیح باشد]، لما انعقد عقد محصور ايجابي او سلبّي [در این صورت هیچ عقد و قضیه محصوره ای منعقد نمی‌شود چه ایجابی باشد و چه سلبی] اذ انعقاد المحصورات يتوقّف علي عقد وضع و عقد حمل [چون انعقاد محصورات متوقف است بر عقد الوضع و عقد الحمل].

متن:

و عنوان الموضوع في عقد الوضع قدر مشترك .....

«عقد» یعنی قضیه و منظور از عقد الوضع این است که در خود موضوع یک قضیه تشکیل می‌شود و همچنین است منظور از عقد الحمل.

بررسی عقد الوضع: وقتی می‌گوییم که «کل انسان ناطق» در خود موضوع نیز عقد الوضع داریم که خود یک قضیه است که عبارت است از «زید انسان» و بکر انسان و .... یعنی در آن قضیه عنوان موضوع (انسان)، محمول واقع می‌شود و مصادیقِ موضوع (زید و بکر و....)، موضوع قرار داده می‌شوند یعنی انسان محمول می‌شود و زید و بکر و عمرو و ... موضوع می‌شوند.

مرحوم آقا علی مطلب را این‌گونه بیان می‌کنند که «افرادی که با نسبت تقییدیه لحاظ می‌شوند....» و منظور از نسبت تقییدیه، «زید مقید به انسان» و «عمرو مقید به انسان است» و همچنین سایر مصادیق یعنی موضوع قید می‌شود برای افراد خودش و در نتیجه یک نسبت تقییدیه حاصل می‌شود یعنی «زید بما هو انسان» یعنی زید همراه با نسبت تقییدیه موضوع می‌شود در نتیجه معنای کلام این می‌شود که «زیدٌ بما هو انسانٌ ناطقٌ» و همچنین در سایر مصادیق.

بررسی عقد الحمل: در عقد الحمل «ناطق» که محمول است را نسبت می‌دهیم به این افراد یعنی قضیه‌ای درست می‌کنیم که در آن نسبت داده می‌شود محمول به افراد موضوع و این نسبت، نسبت تام خبری است یعنی زید ناطق است و عمرو ناطق است و بالجمله انسان ناطق است و محمول در این قضایا به موضوع نسبت تامه خبریه دارد.

پس یک نسبت تقییدیه داشتیم که در عقد الوضع درست شد و یک نسبت تام خبریه داریم که در عقد الحمل درست شد یعنی وقتی که موضوع قضیه را برداشتیم و آن را تبدیل به قضیه دیگری کردیم (موضوع را محمول قرار دادیم و مصادیقِ موضوع را، موضوع قرار دادیم) که این را عقد الوضع نامیدیم در نتیجه یک نسبت تقییدیه در موضوع درست می‌شود و همچنین محمول را نسبت می‌دهیم به موضوع به صورت نسبت تامه خبریه (نه مثل عقد الوضع که نسبت غیر تامه تقییدیه بود) و در نتیجه معنای کلام این می‌شود که «زید الانسان ناطق» و «بکر الانسان ناطق» و.....

پس در موضوع یا همان عقد الوضع نسبت تقییدیه داریم و در محمول نسبت تامه خبریه داریم.

ترجمه و شرح متن:

[چون انعقاد محصورات متوقف است بر عقد الوضع و عقد الحمل] و عنوان الموضوع في عقد الوضع قدر مشترك بين افراده و ملحوظ معها بنسبة تقييدية [و عنوان موضوع (مثل انسان) در عقد الوضع قدر مشترک است بین افرادِ موضوع و این عنوان موضوع ملحوظ است با این افراد با نسبت تقییدیه] كما ان عنوان المحمول ايضا في العقود الايجابية الصادقة قدر مشترك بينها في الواقع [همان‌گونه که عنوان محمول (مثل ناطق) نیز در عقودِ ایجابیه یِ صادق، قدر مشترک است بین افراد موضوع در واقع] و في مطلق العقود الايجابية بحسب اخذ العاقد و اعتباره، [و همچنین در مطلق عقود ایجابیه (چه صادقه و چه کاذبه) به‌حسب اخذ و اعتبارِ عاقد، قدر مشترک بین افراد است.

در عقود سالبه این نسبت نفی می‌شود و این نسبت حاصل نمی‌شود و همچنین در عقود ایجابیه کاذبه نیز هر چند نسبت ادعا می‌شود ولی در واقع چنین نسبتی در خارج موجود نیست.

پس در عقود سالبه اصلا قدر مشترکی نیست و در قضیه موجبه صادقه محمول قدر مشترک است در واقع و در قضایای موجبه کاذبه به‌حسب اِعلام متکلم، محمول قدر مشترک است و یا این‌گونه بگوییم که در قضایای موجبه مطلقاً چه صادقه باشند و چه کاذبه محمول قدر مشترک است در نظر متکلم چه در خارج و واقع نیز این‌گونه باشد و چه نباشد].

و ملحوظ معها بنسبة تامّة خبريّة. [و عنوان محمول ملحوظ است با افراد موضوع به صورت نسبتی تامه خبریه].


[1] مجموعه مصنفات حکیم مؤسس آقا علی مدرس طهرانی، علی بن عبدالله زنوزی، ج2، ص173.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo