< فهرست دروس

درس رساله وجود - استاد حشمت پور

استاد حشمت پور

95/03/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی رابطه بین مفهوم وجود محمولی و مفهوم وجود رابطی با بیانی دیگر و بررسی رابطه بین حقیقت آنها/ 17.تشاجر و تنازع/ رسالة فی الوجود الرابط.

خلاصه جلسه قبل: بحثمان در این بود که بین وجود رابطی و وجود محمولی مغایرت است در نوع یعنی وجود رابط نوعی است و وجود محمولی نوعی دیگر.

گفتیم که در چهار احتمال بحث می کنیم:

احتمال اول این بود که مقایسه کنیم مفهوم این دو را و گفتیم که مفهوم ها اختلاف نوعی دارند و این را نیز اثبات کردیم و بعد معترضی اعتراض کرد و جواب اعتراض را نیز دادیم.

علي انّ موضع الكلام و موضع البحث هو الاتحاد النوعي، و الاتحاد في اصل حقيقة الوجود اتحاد في امر خارج لا يكون لشي‌ء من هذين المفهومين ذاتيا و لا عرضيا، فانّها بذاتها لا يدخل في ذهن من الاذهان، فلا يكون كلّيهما. والكلّي جنس للخمسة، و اذا ارتفع الجنس ارتفع النوع، و انما يدخل فيه بعنوان يحكي عنها، و العنوان الحاكي عنها هو مفهوم الوجود المحمولي و مرادفاته و مساوقاته، و للكل اختلاف ذاتي مع مفهوم الوجود الرابطي. [1]

حال می خواهیم به بیان دیگری اختلاف ذاتی این دو مفهوم را مطرح کنیم.

بررسی احتمال اول با بیانی دیگر:

ابتدا می گوییم که این دو مفهوم در یک نوع واحد داخل نیستند که اتحاد نوعی داشته باشند و بعد می گوییم که این دو مفهوم اختلاف ذاتی دارند نه اینکه اختلاف عرضی و یا اتحاد عرضی داشته باشند.

پس وقتی اختلاف ذاتی ثابت شد، هر چند اختلاف عرضی در عوارض غیر لازم ممکن است ولی در عوارض لازمه محال است.

و در آخر اشتراک معنوی لفظ وجود در این دو مفهوم را نیز نفی می کنیم.

نفی اتحاد نوعی:

بیان مطلب این است که اتحاد نوعی در جایی است که دو شیء با هم در ذاتی اتحاد داشته باشند و یا در عرض لازم اتحاد داشته باشند. البته اتحاد ذاتی اگر اتحاد در فصل باشد، اتحاد نوعی درست می کند و اتحاد در جنس موجب اتحاد نوعی نمی شود.

این وجود خارجی ما به الاتحاد مفهوم وجود رابطی و مفهوم وجود محمولی است و حال آیا این وجود خارجی ذاتیِ این دو است و یا عرض لازم این دو است و یا امری خارجی است؟

مسلم است که این وجود خارجی ذاتی این دو مفهوم نیست و همچنین عارض لازم هم نیست بلکه امری خارجی است و حقیقت وجود نه عارض این دو مفهوم است و نه ذاتی این دو مفهوم بلکه این دو مفهوم جایگاهشان در ذهن است و جایگاه وجود خارجی، خارج است.

مرحوم مصنف بحث را ادامه می دهند و می فرمایند که آن وجود خارجی که حقیقت وجود است به ذهن نمی آید پس نمی تواند کلی این دو مفهوم باشد چون کلی آن دو مفهوم باید چیزی باشد که به ذهن بیاید و این دو مفهوم را شامل شود در حالی که حقیقت وجود هیچ وقت به ذهن نمی آید لذا نمی تواند شامل این دو باشد در نتیجه نه ذاتی این ها است و نه عرضی این ها است و نمی تواند جنس این دو باشد و وقتی نتوانستیم آن را جنس بگیریم پس نوع نیز نمی تواند باشد چون نوع مرکب از جنس و فصل است.

البته اتحاد عرضی دارند مثلا هر دو مفهوم هستند و هر دو شیء هستند و هر دو عارض های همانندی دارند که البته این عوارض، عوارض بعیدی هستند و اینگونه اتحاد ها به درد نمی خورد.

سؤال این است که آیا کلمه «وجود» که عارضی نزدیک است، می تواند این دو را با هم مرتبط کند و جامعی باشد برای این دو؟

جواب این است که واژه وجود بین این دو مفهوم، واژه ای است که به نحو اشتراک لفظی بر این دو حمل می شود لذا این اطلاق لفظ وجود نیز نمی تواند اتحادی را بین این دو مفهوم برقرار کند.

ترتیبی که مصنف بیان می کنند این است که یک بار حقیقت وجود را بذاتها ملاحظه می کنیم که در این صورت به ذهن نمی آید و اگر حقیقت وجود بعنوانها را ملاحظه کنیم همان حالی را دارد که گفتیم.

ترجمه و شرح متن:

بحث ما در حقیقت این است که اتحاد نوعی بین این دو مفهوم است و یا نیست؟

و اتحاد این دو مفهوم در اصل حقیقت وجود، اتحاد در امر خارج است که این امر خارجی برای هیچ یک از این دو مفهوم نه ذاتی است و نه عرضی است چون همانا حقیقت وجود بذاتها (نه بعنوانها و مفهومها) داخل در هیچ ذهنی نمی شود در نتیجه این حقیقت وجود کلّی این دو مفهوم نیست و «کلی» جنس است برای کلیات خمس (یعنی وقتی حقیقت وجود نتوانست کلی باشد در نتیجه نمی تواند هیچیک از کلیات خمس باشد نه نوع و نه جنس و نه فصل و نه عرض عام و نه عرض خاص) و اگر جنس (کلی) برداشته شود، نوع (کلیات خمس) نیز برداشته می شوند.

و همانا داخل می شود اصل حقیقت وجود در ذهن با عنوانی که از آن حکایت می کند و عنوانی که از حقیقت وجود حکایت می کند، وجود محمولی و مرادفات و مساوقات او است (مانند کون و حصول و تحقق) و برای همه اینها (مفهوم وجود محمولی و مفاهیم مرادف با او) اختلافی ذاتی است با مفهوم وجود رابطی.

والاتحاد في جملة من العرضيّات كالمفهوم و العنوان و الامر و الشي‌ء و ما يضاهيها اتحاد في جامع بعيد

حال دو مسأله مطرح است:

- یکی اینکه این دو مفهوم در بعضی از عرضیات مشترک اند پس جامع دارند.

- دوم اینکه این دو در مفهوم وجود نیز مشترک اند لذا از ین جهت نیز جامع دارند.

مصنف می فرمایند که اشتراک در مفاهمیی چون شیء و عنوان و ... باعث وجه جامع نمی شود چون حتی اضداد نیز در این مفاهیم با هم مشترک هستند.

ترجمه و شرح متن:

و اتحاد داشتن این دو مفهوم در عده ای از عرضیات مثل اتحاد داشتن در مفهوم و عنوان و امر و شیء و مشابهات اینها اتحاد در جامع بعید است و ارزشی ندارد.

في اشتراك معنوي في لفظ الوجود لذينك المفهومين حسبما اعتقده القائل بالاتفاق النوعي فيهما، اذ العبرة في الاشتراك المعنوي بجامع قريب في موارد اطلاق اللفظ من حيث انّها موارد اطلاقه، فلا يعمّها و غيرها، فاذن يكون الاشتراك لهما في مجرّد اللفظ حسبما اعتقده القائل بالاختلاف الذاتي فيهما.

«فی اشتراک معنوی فی لفظ الوجود» صحیح نیست و در نسخه ها نیز این قسمت از متن ناخوانا است و ظاهراً «و لا اشتراک معنوی فی لفظ الوجود» صحیح است.

گفتیم که اصل حقیقت وجود کلی نیست و به ذهن نمی آید و وجه اشتراک بین این دو مفهوم نیست، حال اگر کسی بگوید که کلمه وجود مشترک معنوی باشد تا جامع شود این حرف نیز صحیح نیست چون مشترک معنوی صفت است برای جامع بین الموارد یعنی مواردی که این لفظ اطلاق می شود.

این لفظ «وجود» در مواردی اطلاق می شود و می توان گفت که بین این موارد مشترک معنوی است و لی اگر در موراد دیگری نیز قابل اطلاق بود، دیگر مشترک معنوی نخواهد بود بلکه جامع بعید خواهد بود و مشترک معنوی باید جامع قریب باشد لذا لفظ وجود نیز نمی تواند مشترک معنوی و جامع بعید باشد.

لفظ وجود هم مفهوم وجود محمولی را در بر می گیرد و هم مفهوم وجود رابطی را و هم وجود خارجی و حقیقت وجود را پس لفظ وجود نیز مشترک معنوی بین این دو مفهوم نیست چون اوسع از این دو مفهوم است و در جاهای دیگری نیز صدق می کند در نتیجه لفظ وجود جامع بعید است و در مشترک معنوی شرط این است که لفظ بین مواردی که ادعا شده است که بر آنها اطلاق می کند محصور باشد.

خلاصه اینکه کلمه وجود هر چند جامع است ولی جامع موارد اطلاق تنها نیست بلکه جامعی است بعید که شامل موارد دیگری نیز می شود لذا نمی تواند مشترک معنوی باشد.

ترجمه و شرح متن:

و اشتراک معنوی نیست برای لفظ وجود در این دو مفهوم به آن گونه که قائل به اتفاق نوعی در مفهوم وجود رابطی و وجود محمولی به آن اعتقاد دارد چون آنچه که در مشترک معنوی معتبر است این است که جامع قریبی باشد در مواردی که لفظ اطلاق می شود از آن جهت که موارد اطلاق این لفظ است پس اگر جامع قریب باشد نباید که موارد اطلاق و غیر موارد اطلاق را شامل شود پس حال که وجود نتوانست مشترک معنوی باشد بین این دو مفهوم، پس اشتراکی که برای این دو مفهوم است فقط در مجرد لفظ است همانگونه که قائل به اختلاف ذاتی این دو مفهوم به آن اعتقاد دارد.

و في الصورة الثانية يكون الوجود الرابطي حدّا من الوجود و يشبه الفصل، و الوجود المحمولي اصل حقيقته و هو يشبه الجنس، و كما ان الاشتراك في ذاتي لفصل الماهيات مع جنسها غير معقول و الا لوقع الفصل في عرض الجنس فيكون مباينا له كذلك الاشتراك فيه لحدّ خاص من الوجود مع حقيقته، و الا لكانت تلك الحقيقة التي تقابل جميع مراتبها تقابل الاطلاق و التحدد محدودة و صارت من جملة المراتب و الحدود.

بحثمان از احتمال اول تمام شد و ثابت شد که بین دو مفهوم وجود رابطی و وجود محمولی اختلاف نوعی است و حال به بررسی احتمال دوم می پردازیم:

بررسی احتمال دوم (اختلاف بین حقیقت وجود رابطی و محمولی):

بحث ما اکنون در بررسی خود وجودی است که از آن مفهوم وجود محمولی و مفهوم وجود رابطی را به دست می آوریم یعنی می خواهیم مصادیق این دو مفهوم را بررسی کنیم.

دلیل اول بر اختلاف ذاتی حقیقت وجود رابطی و وجود محمولی:

وجود محمولی امری وسیع است و همه وجودات را شامل می شود اما وجود رابطی تعینی از وجود است یعنی وجود رابط بین الموجودین است که نوعی از وجود است.

پس وجود محمولی اصل وجود است و وجود رابطی صنفی از اصناف وجود محمولی است و به عبارت دیگر تعینی خاص از وجود محمولی است.

پس یک وجود متعین است و وجود دیگر مطلق است.

مصنف می فرمایند که آن وجودی که متعین است به منزله فصل است و با وارد کردن این فصل بر وجود محمولی (که به منزله جنس است)، نوعی خاص که وجود رابطی باشد حاصل می شود.

دقت شود که تعین هر مطلق به منزله فصل آن مطلق است و خود مطلق به منزله جنس است و مجموع این مطلق و تعین خاص به منزله نوع می باشند.

مصنف می فرمایند که وجود محمولی حقیقتی است که تعینی از تعیناتش رابط بودن است و وقتی این دو مطلق و متعین را به هم منضم کنیم، نوعی خاص که وجود رابطی باشد حاصل می شود.

آیا بین فصل و جنس اشتراک در ذاتی هست و یا نیست؟

مصنف می فرمایند که چنین اشتراکی وجود ندارد چون اگر اینچنین بود مشترک در ذاتی می شدند در نتیجه در عرض یکدیگر می شدند.

و همچنین است هر چه که به منزله جنس و به منزله فصل باشد در نتیجه وقتی اشتراک در ذاتی نبود پس اختلاف حاصل است.

ترجمه و شرح متن:

و در صورت دوم وجود رابطی حدی از وجود است و مانند فصلی است برای وجود و وجود محمولی اصل حقیقت وجود است و شبیه به جنس است و همچنین که غیر معقول است که جنس یک ماهیت با فصل آن ماهیت اشتراک در ذات داشته باشند که اگر چنین بود و اشتراک ذاتی حاصل بود فصل در عرض جنس واقع می شد، و حال که این چیز غیر معقول است در نتیجه باید فصل و جنس مباین باشند و همینطور غیر معقول است اشتراک در ذاتی برای حد خاص از وجود (وجود رابطی که به منزله فصل است) با حقیقت وجود (وجود محمولی که به منزله جنس است).

و اگر اشتراک ذاتی بین حقیقت وجود و حد خاص از وجود برقرار باشد این دو در عرض هم قرار می گیرند و چون وجود رابط مرتبه ای از مراتب حقیقت وجود است در نتیجه حقیقت وجود که در عرض اوست نیز باید حدی از حدود وجود یعنی حدی از حدود خودش باشد که این صحیح نیست.

و اگر این دو، اشتراک ذاتی داشتند، این حقیقت وجود که مطلق است و مقابل جمیع مراتبش است به صورت تقابل اطلاق (اصل حقیقت وجود) و تحدد (مراتب وجود که متعین هستند)، لازم می آمد که خودش نیز محدود و معین باشد و در نتیجه خود حقیقت که در مقابل جمیع مراتب است، باید که از جمله مراتب باشد یعنی خودش در مقابل خودش واقع شود و این محال است.

پس وجود رابطی که محدود و متعین است با وجود محمولی که مطلق است اشتراک ذاتی دارند.

علي ان حد الوجود فقده، و الفقد عدم في نفسه، و الاشتراك ذاتي بين العدم والوجود والحدّ بمعني فعليّة وجودية خاصّة تستتبع فقدا مخصوصا او بمعني المركّب من فعليّة خاصّة و فقد مخصوص تابع لها يشبه النوع قياسا الي اصل حقيقة الوجود، و هي بالقياس اليه يشبه الجنس،

بحثمان در این بود که بین حقیقت وجود رابطی و وجود محمولی اختلاف ذاتی یعنی اختلاف نوعی حاصل است و یا حاصل نیست؟

مصنف مدعی هستند که بین این دو اختلاف ذاتی حاصل است و بر آن دلیل اقامه کردند که آن را خواندیم.

حال می خواهیم دلیل دیگری را بیان کنیم:

دلیل دوم بر اختلاف ذاتی حقیقت وجود رابطی و محمولی:

بیان اول: در دلیل اول گفتیم که وجود محمولی مطلق است و وجود رابطی حد است و متعین است و در اینجا نیز از همین مقدمه استفاده می کنیم و می گوییم که وجود رابطی حد است و وجود محمولی مطلق است.

حَدّ: حد شیء عبارت است از فقد آن شیء یعنی مثلا اگر وجودی محدود است وقتی به آن حد رسیدیم دیگر آن وجود امتداد و ادامه ندارد لذا حد هر شیئی عدم آن شیء است بنابر این وجود رابط به اعتبار اینکه حد است، عدم می شود ولی وجود محمولی خالی از هر گونه عدم است.

و مشخص است که هیچ اشتراک ذاتی بین وجود و عدم نیست در نتیجه بین وجود رابطی و وجود محمولی هیچ اشتراکی نیست پس اختلاف ذاتی حاصل است.

البته به این دلیل می شود اشکال کرد چون به هر حال خود وجود رابطی که عدم نمی شود بلکه از آن حد به بعد عدم وجود رابطی حاصل است و این دخلی در عدم بودن وجود رابطی ندارد بلکه وجود رابطی وجودی است محدود و درون حدش وجود است نه عدم و بیرون حد نیز که وجود رابطی نیست تا بگوییم که وجود رابطی مرکب است از وجود و عدم.

پس نمی توان گفت که وجود رابط عدم است حتی به اعتبار حدش.

بیان دوم: لذا مصنف به نحو دیگری وارد بحث می شوند و می گویند که حد را به معنای فقدان نگیرید بلکه حد را به معنای فعلیت خاص بدانید و این فعلیت خاص به اعتبار این قید خاصش به دنبال دارد عدم را یعنی وقتی که این حد تمام شد عدم آن شیء حاصل می شود و یا بگویید که حد مرکب است از فعلیت خاص و فقدی که تابع است.

در اینجا اختلاف بین عدم و وجود پیش نمی آید چون بنا بر این تفسیر و توضیح هم وجود رابطی و هم وجود محمولی هر دو امری وجودی هستند ولی آن اشکالی که در دلیل قبل گفتیم لازم می آید چون فعلیت خاص مقید است و وجود محمولی که اصل وجود است مطلق است در نتیجه اگر این دو اشتراک ذاتی داشته باشند لازم می آید که در عرض هم باشند و مطلقی که در مقابل مراتب بود، چون در عرض مراتبش واقع شده است باید که مرتبه ای از مراتبش باشد و این محال است.

پس اگر حد را به معنای عدم گرفتیم بین این دو وجود رابطی اشتراکی در ذات نیست و اگر حد را به معنای وجود خاص و فعلیت خاص گرفتیم باز نمی توانیم بین وجود رابطی که محدود است با وجود محمولی که مطلق است اشتراک ذاتی حاصل کنیم چون مطلق در مقابل تمام مراتبش است نه اینکه در عرض مراتبش باشد چون اشتراک در ذاتی باعث این می شود که که هر دو شیء در عرض یکدیگر باشند در حالی که وجود محمولی نمی تواند در عرض یکی از مراتب خودش باشد پس بین وجود محمولی و وجود رابطی نمی تواند اشتراک ذاتی باشد.

ترجمه و شرح متن:

و تحقیق بر این است که حدِ وجود، فقد اوست و فقد، عدم است فی نفسه.

«و الاشتراک ذاتی بین العدم و الوجود» غلط است و «لا اشتراکَ ذاتی...» صحیح است.

و اشتراک ذاتی بین عدم و وجود نیست.

«الحد» مبتدا است و «یشبه» خبر است و ما بین آن دو، صفت مبتدا است.

مصنف برای حد وجودی که به عدم برگردانده نشود (معنای مذکور در بیان دوم) دو معنا ذکر می کنند یک معنای بسیط و یک معنای مرکب.

و حد به معنای فعلیت وجودی خاص که به دنبال دارد فقد مخصوصی را (یعنی فقد لازمه چنین وجود خاص و محدودی است) و یا اینکه حد به معنای مرکبی که ترکیب شده باشد از فعلیت خاص و فقدی مخصوص که تابع این فعلیت است در هر دو صورت حد شبیه است به نوع (به عبارت دقیق تر شبیه است به فصل) اگر قیاس شود این حد با اصل حقیقت وجود و اصل حقیقت وجود با قیاس به آن حد خاص، جنس است.

و كما ان الاشتراك في ذاتي للنوع مع الجنس في الماهيات و الا لوقع الجنس في جملة الانواع و ينزل من مقام اطلاقه و لا بشرطيته و عمومه بالنسبة الي الفصول و الانواع، بل هو تمام جهة اشتراك النوع مع ساير الانواع، كذلك حد الوجود باي معني من المعنيين لا يشارك اصل حقيقته في ذاتي، و الا لكانت اصل الحقيقة من جملة المراتب، بل هو من تمام جهة اشتراك المراتب من جهة فعليتها. و كل منها من هذه الجهة مرتبة من مراتب سريانها و درجة من درجات ظهورها.

مصنف می فرمایند که اگر شما بین نوع و جنس اشتراک ذاتی قائل شوید در این صورت جنس را در مرتبه نوع قرار داده اید یعنی جنس را یک نوع قرار داده اید در حالی که این صحیح نیست و جنس در مقابل انواع است یعنی جنس مطلق است و انواع مقید هستند.

پس اگر بخواهیم حد یعنی وجود رابطی را با وجود مطلق یعنی وجود محمولی مشترک در ذات کنیم، لازم می آید که مطلق در مرتبه مقید قرار گیرد یعنی در مرتبه مقیداتِ خودش قرار گیرد.

ترجمه و شرح متن:

«الاشتراک» صحیح نیست و «لا اشتراکَ» صحیح است.

و همانطور که در ماهیات اشتراکی بین نوع و جنس نیست در وجود هم اشتراکی بین شبیه به نوع و شبیه به جنس نیست.

و اگر بین نوع و جنس اشتراکی ذاتی بود، جنس واقع می شد در ضمن یکی از انواع و از مقام اطلاقش و لابشرطیتش و عمومیتش نسبت به فصول و انواع تنزل پیدا می کرد و اینکه جنس از مقام اطلاقش تنزل پیدا کند و در مرتبه انواع قرار گیرد باطل است لذا مقدم یعنی اینکه جنس و نوع در ذاتیات مشترک باشند نیز باطل است.

همچنین حد وجود به هر یک از آن دو معنایی که گفته شد (مفرد یا مرکب) مشارکت نمی کند حقیقت وجود را در ذاتی و الا اگر اشتراک ذاتی داشته باشند، لازم می آید اصل حقیقت از جمله مراتب باشد در حالی که این صحیح نیست و اصل حقیقت وجود یکی از حیثیات تمامیه اشتراک مراتب است یعنی این مطلق مشترک بین مراتب است.

و هر کدام از مراتب از جهت فعلیت داشتنشان مرتبه ای از مراتب سریان حقیقت وجود هستند و درجه ای از درجات حقیقت وجود هستند.

خلاصه اینکه مطلق را نمی توان در مرتبه مقید قرار داد یعنی حقیقت وجود نمی تواند با مراتب وجود در ذاتیات مشترک باشد.

والوجود الرابطي اذا نظر اليه بهذا النظر رجع الي الوجود المحمولي واتحد معه، اذ كل درجة من درجات حقيقة الوجود متّحد معها بل هو نفسها بوجه من الاعتبار فاعتبروا يا اولي الابصار.

حال مصنف بیان می کنند که چگونه وجود رابطی مرتبه ای از مراتب وجود محمولی و حقیقت وجود است.

مصنف می گویند که اگر وجود رابطی را به صورت ما ینظر فیه در نظر بگیرید، مرتبه ای است از وجود مطلق و وجودی از وجودات است یعنی اگر آن را به صورت ربط بین موضوع و محمول نگاه نکنید، مرتبه ای از وجود مطلق می شود.

ترجمه و شرح متن:

و وجود رابطی اگر نظر شود به او به این نظر (به اعتبار اینکه مرتبه فعلیه ای از مراتب باشد) رجوع می کند به وجود محمولی و متحد می شود با آن چون هر درجه ای از درجات حقیقت وجود متحد است با حقیقت وجود بلکه این درجه به یک اعتبار خود آن حقیقت است منتها حقیقتی است که مقید شده است فاعتبروا یا اولی الالباب.

و خلاصة القول ان حقيقة الوجود الرابطي اذا لوحظت بوجه ينتزع منها عنوان الوجود رجع الي الوجود المحمولي، و اذا لوحظت بوجه ينتزع منها الاتحاد الجزوي الآلي المأخوذ لتعرف حال الموضوع مع المحمول فقد لوحظت فيه فقد خاص، والفقد هو العدم بعينه، و هو لا يشارك الوجود في ذاتي، و كذا الفعليّة الّتي تستتبعه و قد علمت هذا،

سؤال: مصنف هم وجود رابطی را در مقابل وجود محمولی قرار می دهند و هم از طرفی آن دو را با هم متحد می کنند این چگونه ممکن است؟

جواب: اگر وجود رابط را به عنوان یک امر بالفعل در نظر بگیریم، مرتبه ای از وجود محمولی و عین وجود محمولی است ولی اگر وجود رابط را به صورت آلت ربط بین موضوع و محمول در نظر بگیریم، در مقابل وجود محمولی است.

ترجمه و شرح متن:

و خلاصه قول این است که وجود رابطی اگر ملاحظه شود به وجهی که از این حقیقت وجود رابطی، عنوان وجود انتزاع شود در این صورت رجوع به وجود محمولی می کند ولی اگر همین حقیقت وجود رابطی ملاحظه شود به گونه ای که منتزع شود از این حقیقت، اتحادِ جزئیِ آلی که لحاظ شده است برای شناخت حال موضوع با محمول پس در این صورت در آن فقدی خاص ملاحظه شده است و فقد بعینه عدم است و عدم مشارک نیست با وجود در ذاتی.

دقت شود که مصنف این دلیل دوم را به نحوی به دلیل اول بر می گردانند.

و همچنین فعلیتی که عدم را به دنبال دارد نیز مشترک با وجود نیست در ذاتیات و تو این را از قبل دانستی.

و نفي الاشتراك الذاتي يلازم نفي الاشتراك العرضي، اذ الاشتراك فيه يتوقف علي الاشتراك في الذاتي و الا صدق المفهوم الواحد علي الامور المتباينة من كل جهة او من جهة انها متباينة و يلزم من ذلك انقلاب جهة التباين الي جهة الاتّحاد، و هو كما تري. فقد بان اطلاق الوجود علي حقيقة الوجود الرابطي و حقيقة الوجود المحمولي ليس الاّ باشتراك في مجرد اللفظ

سؤال: آیا حالا که این دو، ذاتِ مشترک ندارند آیا در عوارض شریک هستند و یا نیستند؟

جواب: مصنف می فرمایند که هر چند این دو حقیقت اشتراک در بعضی عوارض دور دارند مثل اشتراک در شیئیت و ... ولی اینها به درد اتحاد نمی خوردند و همچنین وقتی ذاتشان مشترک نیست، در اعراض خاص نیز مشترک نیستند و عرض عام نیز به درد نمی خورد.

ترجمه و شرح متن:

و نفی اشتراک ذاتی مستلزم نفی اشتراک عرضی است (اشتراک در عرضی عام نیز به درد نمی خورد) چون اشتراک در عرضی خاص متوقف است بر اشتراک در ذاتی و الا اگر متوقف نباشد (و بتوانیم اموری که در ذات مشترک نیستند را در عرضی خاص مشترک کنیم) لازم می آید که اموری متباینه را در مفهومی واحد مشترک کنیم چه اینکه این امور متباینه در جمیع جهات متباین باشند (مانند اجناس عالیه) و چه اینکه در یک یا چند جهت متباین باشند (مانند غیر اجناس عالیه) و از همان جهت تباین مفهومی واحد بر آنها صدق کند و از این کار لازم می آید که متباینات به خاطر حمل این مفهوم واحد متفاوت باشند و در نتیجه جهتِ تباین، منقلب به جهتِ اتحاد شود.

پس روشن شد که اطلاق وجود بر حقیقت وجود رابطی و حقیقت وجود محمولی نیست مگر به صورت اشتراک لفظی.


[1] مجموعه مصنفات حکیم مؤسس آقا علی مدرس طهرانی، علی بن عبدالله زنوزی، ج2، ص170.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo