< فهرست دروس

درس رساله وجود - استاد حشمت پور

استاد حشمت پور

95/02/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : بررسی نسب و اضافات/ 11. النسب و الاضافات/ رسالة فی الوجود الرابط.

خلاصه و تکمیل مباحث جلسه قبل: در صفحات قبل ما بحث کردیم در اینکه کجا می توانیم محمولی را بر موضوعی حمل کنیم و گفتیم که محمولی که مبدأش قیام اعتباری یا انضمامی و یا انتزعی به موضوع داشته باشد قابل حمل بر موضوع است یعنی از محمول مبدأش را به دست می آوریم و اگر این مبدأ به موضوع قیام اعتباری و یا انضمامی و یا انتزاعی داشت حمل را انجام می دهیم.

مثلا «الانسان انسان» حمل صحیحی است چون انسانیت که مبدأ محمول است به انسان قیام دارد و این نحو از قیام، قیام اعتباری است چون محمول و موضوع یک چیز هستند.

و همچنین مثل «الجسم ابیض» و یا «الجدار ابیض» که بیاض که مبدأ محمول است به الجدار و یا الجسم که موضوع است قیام انضمامی دارد لذا می توانیم حمل را انجام دهیم و این نحو از قیام، قیام انضمامی است.

و یا مثل «السماء فوق الارض» که درست است که در خارج فوقیت را نداریم ولی با توجه به رابطه بین سماء و ارض فوقیت انتزاع می شود که این نحو از قیام، قیام انتزاعی است.

در این نحو سوم اشکال شد و به اشکال جواب دادیم و در لابلای جواب توضیح دادیم که چه چیزهایی در خارج موجود نیستند و چه چیزهایی در خارج موجودند و اموری را بررسی کردیم و بعد به مناسبت وارد بحثهای دیگری شدیم و گفتیم که سلوب و اعدام و ملکات و نسب آیا در خارج موجود هستند و یا موجود نیستند؟

در بحث قبل سلوب و اعدام را مطرح کردیم و آنها را دو قسم کردیم.

گفته شده که قسم اول تبیین کامل نشده است لذا آن را دوباره تبیین می کنیم.

در صفحه 159 آخرین پاراگراف در مورد سلوب و اعدام صحبت شده بود.

در آنجا گفته شده بود که اگر سلوب را بسیط بگیریم وجودی در خارج ندارند و اگر سلوب ملکات بودند در خارج موجود اند.

اعدام ملکات اعدامی هستند که به امری وجودی اضافه شده اند لذا حظی از وجود دارند.

معنای سلب به نقل از خواجه:

خواجه در نقد المحصل در آن بخشی که خواص واجب را ذکر می کنند تقریبا در صفحه 100 بعد از بیان خواص واجب در همان اوائل حرفی را از فخر نقل می کنند و بعد در رد فخر سلب را معنا می کنند.

ایشان می فرمایند که سلب با عدم متفاوت است.

سلب یعنی چیزی را از چیزی جدا کردن ولی عدم یعنی موجود نبودن.

مثلا در قضیه ای سالبه قیام را از زید جدا می کنیم و می گوییم که «زید قائم نیست» در این حالت اصلًا قیامی در خارج نیست که بخواهیم آن را از زید جدا کنیم ولی ما در ذهن زیدی که نشتسه است را تصور می کنیم و بعد اختلاف بین قعود و قیام را نیز تصور می کنیم و چون زید قاعد است لذا قیام را از او نفی و سلب می کنیم و این سلب محصل است یعنی سلب قیام از زید که این سلب اصلا در خارج موجود نیست و ظرفش فقط ذهن است و این سلب نه در خارج موجود است مستقلا و نه موجود است به تبع چیزی دیگر بر خلاف عدم ملکه که به تبع موضوعش موجود است و وجودش همان وجود موضوعش است.

پس سلب محصل در خارج موجود نیست بلکه فقط در ذهن به آن وجود می دهیم و فقط وجود ذهنی دارد و این عقل و ذهن هستند که به او وجود می دهند.

[11] و اما النسب و الاضافات، فان كانت نسبة حكمية فهي بما هي آلة لاحكم عليها و لا بها، و ظرف تحقّقها الذهن علي انه ظرف لوجودها، و لا يتسلسل بنفسها بل بالاعتبار فينقطع بانقطاعه، و لا بما هي آلة هي نفس مفهوم اتحاد الحاشيتين، علي انه مفهوم مستقل [1]

مصنف چون اضافات را عطف بر نسب گرفته اند مشخص می شود که منظور ایشان از اضافات نیز همان نسب است و بحث مصنف در اینجا در مورد نسب است و اضافات را در اینجا به معنای نسب به کار می برند و منظورشان اضافات اصطلاحی چون فوقیت و تحتیت نیست.

در مورد نسب مصنف می گویند که اول باید بررسی شود که نسبت حکمیه است یا نسبت دیگری است.

مثلا نسبت متمکن به مکان «أین» نام دارد و نسبت شخص به زمان «متی» نام دارد.

هر چند این امور نسبت هستند ولی ما فعلا با این امور کاری نداریم و بحث ما در مورد نسبت حکمیه است.

پس بحث ما در این فصل در مورد نسبت حکمیه است و نسبت حکمیه نسبتی است که در قضیه ایجابیه می آید و بین موضوع و محمول ارتباط برقرار می کند.

مصنف این نسبت را به دو قسم تقسیم می کنند البته نسبت حکیمه دو قسم نیست بلکه یک قسم است که به دو نحو لحاظ می شود و سپس مصنف می فرمایند که نسبت حکمیه با این لحاظ اینچنین است و با لحاظ دیگر به صورت دیگری است.

گاهی نسبت حکمیه را به صورت آلت وصل و اتحاد محمول به موضوع ملاحظه می کنیم.

گاهی نیز نسبت حکمیه را به صورت آلت لحاظ نمی کنیم بلکه آن را به این صورت لحاظ می کنیم که چیزی است که دو حاشیه نسبت یعنی منسوب و منسوب الیه را به هم وصل کرده است یعنی وجودی است برای این دو امر یعنی عبارت است از اتحاد این دو حاشیه نه آلت وصل این دو.

به عبارت دیگر این منسوب و منسوب الیه اختلافی دارند که سبب مغایرت این دو شده است و اتحادی دارند که سبب متحد شدن آنها شده است که آن اتحاد را نسبت حکمیه می گوییم.

پس گاهی آلت اتحاد را نسبت حکمیه می گوییم و گاهی خود اتحاد را نسبت حکمیه می گوییم.

حال می خواهیم این دو لحاظ از نسبت را بررسی کنیم که آیا وجود دارند و یا خیر؟

لحاظ اول: نسبت بما هی آلة

اگر نسبت آلت اتصال باشد یعنی وسیله اتحاد بین موضوع و محمول باشد، چنین نسبتی وجود خارجی ندارد بلکه فقط در ذهن موجود است و نمی توان چنین نسبتی را مستقل کرد به نحوی که موضوع و یا محمول قرار بگیرد یعنی اگر این نسبت را به همین نحو آلیت لحاظ کنیم، قابلیت این را ندارد که موضوع و یا محمول واقع شود یعنی نه محکوم علیه است و نه محکوم به و ظرف تحققش نیز فقط ذهن است.

سؤال: آیا این نسبت خود به خود تکرار می شود؟

پاسخ: مثلا ما بین زید و قیام نسبت برقرار کردیم. اگر این نسبت را موجودی اسمی یعنی مستقل لحاظ کنیم، باید بین این نسبت و موضوع نسبت دگیری لحاظ شود و بین همین نسبت و محمول نیز نسبت دیگری ایجاد شود در نتیجه سه نسبت حاصل می شود و بعد باید بین این نِسَب با یکدیگر و بین این نسب با موضوع و محمول نیز نسب دیگری موجود شوند که تا بی نهایت ادامه پیدا خواهند کرد.

این در صورتی است که نسبت را به نحو مستقل لحاظ کنیم ولی اگر نسبت را به نحو آلیت لحاظ کنیم بدون لحاظ ما این نسبت تکرار نمی شود هر چند اگر این نسبت را دوباره لحاظ کنیم، می توانیم بین این نسبت و موضوع و بین این نسبت و محمول نسب دیگری را اعتبار کنیم ولی این نسبت سازی ها چون به اعتبار شخص بستگی دارد و با خسته شدن شخص این اعتبارها قطع می شوند، این نسبت ها بی نهایت نمی شوند به عبارت دیگر هر چند می توان نسب دیگری را فرض کرد ولی بنابر اینکه نسبت آلت باشد، این نسبتها به خودی خود و بذاته بی نهایت و متکرر نمی شوند.

ترجمه و شرح متن:

و اگر این نسبت ها نسبت حکمیه باشند پس این نسبتها از این جهت که آلت هستند حکمی برای آنها و بر آنها نیست (یعنی نه موضوع واقع می شوند و نه محمول) و ظرف تحقق چنین نسبتی نیز ذهن است به این نحو که ذهن ظرف وجود این نسبت است.

«نسبته» صحیح نیست و «نسبة» صحیح است.

در اینجا بحثی وجود دارد که آیا خارج که ظرف ماهیت است، ظرف وجود وجود ماهیت نیز هست و یا خیر؟

اصالة الماهوی ها اینگونه می گویند که خارج ظرف وجود ماهیت است یعنی ماهیت موجود است یعنی خارج ظرف ماهیت است ولی وجود ماهیت در خارج موجود نیست و وجود در خارج وجود ندارد چون اگر وجود ماهیت در خارج موجود باشد، لازم می آید که وجود آن نیز وجودی داشته باشد و همچنین آن وجود نیز وجود دیگری داشته باشد تا بی نهایت و این تسلسل است.

و این نسبت (آلت) به نفسه و بدون اعبتار معتبر تسلسل پیدا نمی کند و متکرر نمی شود بلکه تکرار و تسلسلش با اعتبار است و این تسلسل و تکرر نیز با قطع اعتبار، قطع می شود.

پس این نسبت فی نفسه تسلسل ندارد و هر چند با اعتبار ما رو به تسلسل می رود ولی چون اعتبار قطع می شود، این تسلسل نیز قطع می شود.

تا اینجا مصنف فرض اول را گفتند یعنی فرضی که در آن نسبت را بما هی آلة لحاظ کنیم.

لحاظ دوم: نسبت لا بما هی آلة

و همین نسبت اگر لا بما هی آلة لحاظ شود در این صورت این نسبت خود مفهوم اتحاد حاشیتین یعنی منسوب و منسوب الیه است یعنی خود این نسبت، مفهومِ اتحاد است نه اینکه متحد کننده باشد البته این فرض بنابر این است که این نسبت مفهومی مستقل باشد نه مفهومی آلی و دیگر وابسته به طرفین نیست بلکه اتحاد طرفین است.

تا اینجا مصنف دو لحاظ را مطرح کردند و در جلسه بعد به بیان حکم آنها می پردازیم.


[1] مجموعه مصنفات حکیم مؤسس آقا علی مدرس طهرانی، علی بن عبدالله زنوزی، ج2، ص161.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo