< فهرست دروس

درس رساله وجود - استاد حشمت پور

استاد حشمت پور

94/12/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه نقل کلام مرحوم میرداماد در تأیید مستشکل و حمل کلام مرحوم میرداماد بر توضیحات گذشته/ 9. روایة و تأیید و درایة و تسدید/ رسالة فی الوجود الرابط.

خلاصه جلسه قبل: بحثمان در این بود که اگر مبدأِ محمول به موضوع قیام داشت می‌توان محمول را بر موضوع حمل کرد مثلاً محمول اسود است و مبدأش سواد است و موضوع جدار است و مبدأِ محمول یعنی سواد به موضوع که جدار باشد قیام دارد و این مجوِّز این می‌شود که محمول یعنی اسود را بر جدار حمل کنیم. این نوع قیام، قیام انضمامی بود و در قیام اعتباری نیز حال به همین نحو است.

اما در قیام انتزاعی حال فرق می‌کرد و مستشکل به صحت این حمل اشکال کرد و ما به آن جواب دادیم و سپس داشتیم کلامی را از میرداماد نقل می‌کردیم برای تأیید مستشکل و مرحوم میرداماد اینگونه می‌گفتند که خود صفت انتزاعی مثل فوق در خارج موجود نیست ولی اتصاف موصوف به آن صفت در خارج موجود است. پس ما مجوِّز حمل در قیام انتزاعی را نیز داریم.

و اما ما یتمجمج رهط من متأخر المقلدة لاتباع المشائیة من الفرق بین کون الخارج ظرف نفس النسبة کالاتصاف و الثبوت و غیرهما و بین کون الخارج ظرف ثبوت النسبة و کذلک حال الذهن، فاما المصیر الیه الی ما تلی علیک و اما تمجمجه لا تؤوّل الی مدرجة.»[1]

مرحوم میرداماد می‌فرمایند که بعضی از پیروان مشاء از متأخرین فرق گذاشته‌اند بین اتصاف و ثبوت اتصاف هم در خارج و هم در ذهن.

آیا ما اتصاف و نسبت را در خارج داریم به گونه‌ای که خارج ظرف اتصاف باشد و یا اینکه ثبوت اتصاف را در خارج داریم که در نتیجه خارج ظرفی برای ثبوت اتصاف باشد، دو قول است.

مرحوم میرداماد می‌فرمایند که این فرق یا برمی گردد به حرفی که ما گفتیم یا حرف باطلی است و چندان ارزشی ندارد.

مرحوم میرداماد فرمودند که اتصاف در خارج است یعنی خود اتصاف در خارج موجود است.

برای بیان فرق بین اتصاف و ثبوت اتصاف مثال می‌زنیم به امکان.

اگر اتصاف امکان در خارج باشد، خارج ظرف این اتصاف می‌شود و دیگر لازم نیست که امکان را در خارج بیابیم بلکه به وجودِ موصوف، اتصاف حاصل است و همین که اتصافش را در خارج می‌یابیم کافی است. ولی اگر خارج ظرفِ ثبوتِ اتصافِ امکان شد، باید خودِ امکان را در خارج بیابیم.

ترجمه و شرح متن:

اما آنچه که گروهی از متأخرین مقلده اتباع مشاء بدون وضوح گفته‌اند که فرق است بین اینکه خارج ظرف نسبت باشد مانند اتصاف و ثوبت و... و بین اینکه خارج ظرف ثبوت نسبت باشد و همچنین در ذهن نیز فرق است بین اتصاف و ثوبت اتصاف ولی هر دو در ذهن موجود اند، آنچه که کلام این گروه به آن منتهی می‌شود یا همان چیزی است که گفته شد و یا حرف بی ارزشی است.

تمجمج: یعنی حرف غیر واضح گفتن و منظور ین است که گوینده حرفی زده‌اند که منظورشان مشخص نیست.

مشاء: شاگردان ارسطو.

اتباع: تابیعین مشاء مانند ابن سینا و فارابی و خواجه.

مقلده: تقلید کنندان از اتباع مثل سایر فلاسفه هم رأی با مشاء.

دقت شود که ما حرف این گروه را به گونه‌ای معنا کریم که با حرف میراماد یکی شود ولی اینکه منظورشان چه بوده معلوم نیست.

حرف آقا علی این است که در خارج هم موصوف را داریم و هم مبدأ صفت را و هرچند اتصاف به صورت یک موجود مستقل در خارج نیست ولی به تبع موصوف و مبدأِ صفت، در خارج موجود است و به تبع و به عرض موصوف موجود است ولی مرحوم میرداماد گفتند که موصوف است و اتصاف است ولی آقا علی کلام میرداماد را طوری بیان می‌کنند که مطابق با حرف خودشان شود البته ثبوت الاتصاف را هر دو رد می‌کنند و موجود نمی‌دانند.

این مقلده تابعین مشاء می گویند که اتصاف هست و ثبوت اتصاف نیست و میرداماد می گویند که حرف اینها مطابق با حرف من است و آقا علی نیز حرف میرداماد را بر حرف خودشان حمل می‌کنند.

پس حرف اینها این شد که خود صفت و موصوف به صورت مستقل در خارج موجود اند ولی ربط بین اینها به صورت یک موجود مستقل (ثبوت صفت) در خارج موجود نیست بلکه خود اتصاف موجود است.

و آنچه که کلام این گروه به آن منتهی می‌شود یا همان چیزی است که گفته شد و یا حرف بی ارزشی است.

مقداری از متن را در جلسه قبل نخوانده بودیم که اکنون می‌خوانیم:

فالخارج فی الاول ظرف الثبوت و وعائه و فی الثانی جهة الاتصاف و مطابقه و ما به اساسه و بنائه، والمرجع الی کون الخارج ظرف تحقق الموصوف من حیث هو موصوف و علی ذلک یقاس حال الاتصافات بحسب انحاء الوجودات. هذا مستقر عرش التحقیق و مستودع سرّ الحکمة.

مرحوم میرداماد فرموده بودند که اتصاف خارجی دو قسم است:

یکی اتصاف به صفتی که منضم به موصوف می‌شود مثل اتصاف جسم به سواد.

و یکی اتصاف به صفتی که به موصوف منضم نمی‌شود بلکه از آن انتزاع می‌شود مثل اتصاف سماء به فوقیت.

پس خارج در قسم اول که صفت انضمامی است ظرف ثبوت صفت و وعاء ثبوت است ولی در قسم دوم خارج جهت اتصاف و مطابق آن است و اساس و بناء اتصاف ذهنی بر این اتصاف خارجی است.

و مرجع اینکه می گوییم که جهت اتصاف در خارج است این است که موصوف در خارج است و خارج ظرف تحقق موصوف است البته باید موصوف را من حیث هو موصوف نظر کنیم نه من حیث هو ذات.

پس هم باید موصوف را ببینیم و هم از این جهت آن را ببینیم که موصوف است.

پس ما اتصاف را دو قسم کردیم چون وجود صفت دو قسم است پس می‌توان گفت که اتصاف را بر اساس انحاء وجود تقسیم کردیم و حالِ اتصاف تابعِ حالِ وجود است و این مطلب بر عرش تحقیق قرار دارد و خیلی مهم است و این مطلب از باطن حکمت خارج شده و ودیعه‌ی حکمت است.

حال به بحث امروزمان بر می‌گردیم.

هذا کلامه ـ قدّس اللّه نفسه ـ و هو صریح فیان الفوقیة و ما یضاهیها لیست لها وجود، بل انما هی انتزاعیة صرفة و الموجود لیس الا ما یتصف بها من الموضوعات.

و هذا تأئید قوی لکلام السائل،

مرحوم آقا علی می‌فرمایند که این حرف میرداماد صریح در تأیید مستشکل است.

مستشکل گفته بودند که صفت انتزاعی در خارج موجود نیست لذا حمل صحیح نیست ولی ما گفتیم که چون مبدأ صفت انتزاعی در سماء موجود است پس می‌توان فوق را بر سماء حمل کرد و این مبدأ انتزاع را با قاعده سخیت بیان کردیم.

کلام مرحوم میرداماد نیز صریح در این بود که صفت انتزاعی در خارج موجود نیست لذا همانند کلام مستشکل است.

مرحوم آقا علی در ادامه می‌فرمایند که اشکالی بر مرحوم میرداماد وارد شده بوده و مرحوم میرداماد با این بیان می‌خواسته‌اند آن اشکال را جواب دهند و حمل در «السماء فوقنا» را تصحیح کنند و این نشان می‌دهد که ظاهر کلامشان که در تأیید مستشکل است مرادشان نبوده بلکه مرادشان همین بوده که ما گفتیم یعنی درست است که فوقیت در خارج نیست ولی مبدأش در موصوفش (که در خارج است) موجود است.

ترجمه و شرح متن:

و این کلام ایشان است و کلامشان ظاهر در این است که فوقیت و مشابهاتش (امور اضافی) هیچکدام در خارج موجود نیستند و فقط انتزاعی صرف هستند و آنچه که در خارج موجود است فقط موصوفاتی (موضوعاتی) است که در خارج موجود اند.

و این تأییدی قوی است برای کلام مستشکل.

فانه تسلیم لعدم وجدان الموضوع لمبدء المحمول فی ظرف الاتصاف لا فی مرتبة ذاته و لا فی مرتبة متأخرة. و مع عدم ذلک الوجدان کیف یصح الحمل و الا لزم حمل کل مفهوم علی کل موضوع، اذ نهایة الامر عدم ذلک الوجدان مع انه ـ قدّس سرّه ـ بصدد تصحیح حمل الانتزاعیات و دفع شبهة قریبة المأخذ مما قرّرته، فکیف هذا؟

ما گفتیم که موضوع، مبدأ محمول را واجد است یعنی سماء، فوقیت را واجد است ولی مستشکل این وجدان را قبول نداشت و می‌گفت که موضوع، واجدِ مبدأِ محمول نیست و کلام میرداماد نیز ظاهر در تأیید مستشکل است.

ولی غرض مرحوم میرداماد مشخص است و ایشان می‌خواسته‌اند حمل را تصحیح کنند پس ناچاریم بگوییم که درست است که ایشان نگفته‌اند که مبدأ در خارج موجود است ولی این مقصودشان بوده است.

ترجمه و شح متن:

پس همانا کلام مرحوم میرداماد تسلیمی است نسبت به عدمِ وجدانِ موضوع، مبدأ محمول را (یعنی موضوع، مبدأ محمول را دارا نیست) در ظرف اتصاف نه در مرتبه ذاتش و نه در مرتبه متأخر از ذاتش.

و با عدم این وجدان (یعنی در صورتی که موضوع واجد محمول نباشد) پس چگونه حمل صحیح خواهد بود؟ و اگر حمل اقتضا نکند که مبدأ محول در موضوع باشد، پس باید بتوان هر چیزی را بر هر چیزی حمل کرد چون نهایت امر این است که وقتی موضوع واجد مبدأ محمول نیست نیز بتوان حمل کرد پس لازم می‌آید که در هر جا بتوان حمل هر چیزی بر چیز دیگر را انجام داد.

و اگر این وجدان حاصل نباشد و در عین حال حمل جایز باشد، لازم می‌آید حمل در هر چیزی جایز باشد ولی مرحوم میرداماد در حال رد شبهه‌ای هستند که قریب المأخذ است نسبت به شبهه ما. پس چگونه می‌توان کلام ایشان را حمل بر تأیید مستشکل کرد؟(استفهام انکاری)

فنقول: کلامه یجب ان یؤوّل الی ما حقّقناه من وجدان الموضوعات لمبادی المحمولات. فانّ قوله بحسب حال الموصوف یمکن تأویله الی وجدان الموضوع لمبدء المحمول علی النحو الذی قرّرناه،

ترجمه و شرح متن:

پس می گوییم که کلام میرداماد باید تأویل برده شود به آنچه که ما بیان کردیم که بیان باشد از اینکه موضوعات، مبادی محمولات را واجد هستند زیرا قول میرداماد که گفتند «بحسب حال موصوف» ممکن است تأویلش برد به وجدان موضوع برای مبدأ محمول به همانگونه که بیان کردیم.

و ان کان ما قرّرناه انما یتصحّح علی ما هو الحقّ من اصالة الوجود و هو لا یقول به فی الاشیاء ذوات الماهیات اذ وجدان الموضوع لمبدء المحمول علی اصالة الماهیات لیس له معنی محصّل، فان الوجدان من الوجود، و اذ لا وجود فی الاعیان و ینحصر الامر فی مفهومه الانتزاعی فاین الوجدان؟ و تحقیق الامر فی ذلک یفتقر الی بیان مفصل لا یسعه هذه الوجیزه، فلنکتفی بهذا المجمل.

ولی مشکلی که است این است که مرحوم میرداماد اصاله الماهوی هستند و قائل به اصالت وجود نیستند پس نمی‌توانند آن تعابیری را که ما به کار می‌بریم مانند «وجدان» و «وجود» را از ایشان پذیرفت الا اینکه بگوییم که در اینجا به اصاله الماهیه خیلی پایبند نیستند.

ترجمه و شرح متن:

هر چند آنچه که ما تقریر کردیم بنابر مذهب حق که اصاله الوجود باشد، صحیح خواهد بود ولی میرداماد قائل به اصاله الوجود در اشیاء ذو الماهیه نیستند (ولی در مورد خداوند که ماهیت ندارد قائل به اصاله الوجود هستند) و وجدانِ موضوع، مبدأ محمول را بنابر اصاله الماهیه معنای محصلی ندارد زیرا وجدان از وجود است؛ و چون بنابر نظر اینها وجودی در خارج نیست و فقط مفهومِ انتزاعیِ وجود موجود است، پس چگونه می‌تواند بنابر نظر اینها موضوع واجد مبدأ محمول باشد؟(استفهام انکاری) و تحقیق امر در این مطلب احتیاج دارد به بیانی مفصل که این وجیزه وسعت آن را ندارد پس باید به همین مقدار اکتفا کنیم.


[1] مجموعه مصنفات حکیم مؤسس آقا علی مدرس طهرانی، علی بن عبدالله زنوزی، ج2، ص158.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo