< فهرست دروس

درس رساله وجود - استاد حشمت پور

استاد حشمت پور

94/11/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : ادامه نقل کلام مرحوم میرداماد در تأیید مستشکل/ 9.روایة و تأیید و درایة و تسدید/ رسالة فی الوجود الرابط.

خلاصه جلسه قبل : قبلا گفتیم که اگر بخواهیم محمولی را بر موضوعی حمل کنیم باید مبدأ آن محمول به موضوع قیام داشته باشد تا مجوِّز این شود که محمول را بر موضوع حمل کنیم و سپس توضیح دادیم که قیام سه قسم است اعتباری و انضمامی و انتزاعی.

به نظر ما هر سه قسم از این قیام ها مصحِّح و مجوِّز حمل هستند ولی مستشکلی اشکال کرد که قیام انتزاعی مصحِّح حمل نیست.

سپس به مستشکل جواب دادیم و اکنون در حال نقل کلامی از میرداماد هستیم که این کلام موافق با نظر مستشکل است.

«ان الفوقية لما كانت معدومة في الاعيان لم يصح عقد خارجي و ذلك لا ينافي كون السماء المتحقق في الاعيان بحيث يصح للعقل الحكاية عن حالها في الاعيان بالفوقية المنتزعة عنها بحسب ذلك الاعتبار، و هذا ايضا ضرب من ثبوت الصفة للموصوف في الاعيان بحسب حال الموصوف في الاعيان، و ان لم يكن من ضروب ثبوت الصفة للموصوف في الاعيان بحسب حال الصفة في الاعيان.[1]

مرحوم میرداماد می فرمایند چون فوقیت در خارج معدوم است نمی توانیم این فوقیت را بر سماء حمل کنیم و نمی توانیم بگوییم که در خارج سماء متصف به فوقیت است چون در خارج فوقیت نداریم (ایشان اضافه را در خارج موجود نمی دانند) البته می توانیم سماءِ خارجی را به فوقیت ذهنی متصف کنیم و به عبارت دیگر عقد خارجی نداریم و عقد خارجی قضیه ای است که هم موضوع و هم محمولش در خارج هستند ولی در مثال ما مصنف این را عقد خارجی نمی دانند ولی به هر حال قبول دارند که ما از مشاهده سماء و مقایسه آن با زمین می توانیم فوقیت را انتزاع کنیم و این فوقیت انتزاع شده را بر سماء حمل کنیم.

مرحوم میرداماد دو مطلب را ذکر می کنند و آن دو را با هم مقایسه می کنند.

مطلب اول این است که ما حال صفت را ملاحظه می کنیم و امری را با توجه به حال صفت انتزاع می کنیم.

مطلب دوم این است که حال موصوف را لحاظ کینم و با توجه به حال موصوف صفتی را انتزاع می کنیم.

سپس این دو را مقایسه می کنند و می فرمایند که با رد یا قبول یکی، دیگری رد و یا قبول نمی شود و ملازم یکدیگر نیستند.

ایشان می خواهند ثبوت فوقیت برای سماء را بررسی کنند.

اگر به صفت نگاه کنیم این صفت را در خارج نمی یابیم لذا نمی توانیم از این صفت چیزی را انتزاع کنیم و به موصوف نسبت دهیم.

ولی اگر بخواهیم از حالت موصوف، فوقیت را انتزاع کنیم این اشکالی ندارد و می توان صفت را از موصوف انتزاع کرد.

پس دو نحو انتزاع داریم. انتزاع با لحاظ صفت و انتزاع با لحاظ موصوف و بین این دو نحو انتزاع تلازم نیست یعنی می توان گفت که منتزع از موصوف برای موصوف ثابت است ولی منتزع از صفت برای موصوف ثابت نیست.

ترجمه و شرح متن :

چون فوقیت در خارج معدوم است عقد و قضیه خارجی صحیح نخواهد بود (یعنی نمی توان قضیه ای را در ذهن بسازیم که اجزایش در خارج محکی داشته باشند) و این منافات ندارد با اینکه سماء در خارج است و فوقیت را از آن انتزاع کنیم چون فوقیت بما اینکه وصف است در خارج نیست ولی بما اینکه از موصوف انتزاع می شود در خارج موجود است و عقل می تواند از این سمائی که در خارج است فوقیت را انتزاع کند آن فوقیتی که از سماء منتزع می شود به اعتبار مقایسه سماء با زمین و این ثبوت فوقیت برای سماء (که با توجه به حال موصوف امری را انتزاع می کنیم و به موصوف نسبت می دهیم) نیز نوعی از اثبات صفت برای موصوف است اما بحسب حالِ موصوف در اعیان نه بحسب حال صفت در اعیان.

بعبارت دیگر حال صفت به دو گونه است یا خودش در خارج موجود است و یا منشأ انتزاعش در خارج موجود است.

فان الامرين غير متلازمين، و ليس اذا لم يكن ثبوت الصفة للموصوف لما ينتزع من حال الصفة في الاعيان وجب ان يكون ایضا ليس لما ينتزع من حال الموصوف في الاعيان،

اگر صفتی در خارج نبود و موصوفش در خارج بود، در این حالت با توجه به حال صفت اگر نتوانستیم حمل کینم این طور نیست که با توجه به حال موصوف نیز نتوانیم حمل را انجام دهیم. یعنی آنچه را که از حال صفت انتزاع می شود را نمی توانیم برای موصوف اثبات کنیم ولی آنچه را که از موصوف انتزاع شده را می شود برای موصوف اثبات کرد.

ترجمه و شرح متن :

و این دو امر لازمه هم نیستند و اینگونه نیست که اگر ثبوت صفت برای موصوف با توجه به آنچه که انتزاع می شود از حال صفت در خارج ممکن نبود، واجب باشد که نتوانیم وجود صفت برای موصوف را بحسب حال موصوف اثبات کنیم.

عبارات میرداماد خیلی سنگین است و خلاصه منظورشان دراینجا این است که با توجه به حال صفت نمی توان فوقیت را بر موصوف حمل کرد ولی با توجه به حال موصوف می توان چنین کاری را کرد.

فان الممتنع حيث لا يوجد الصفة في الاعيان هو الاتصاف الانضمامي لا غير، فاذن لا تصادم بين السماء فوق الارض او السماء متصفة بالفوقية في الاعيان خارجية علي ان يكون موضوعها السماء، و بين ليست الفوقية ثابتة للسماء في الاعيان خارجية علي ان يكون موضوعها الفوقية،

تا اینجا نتیجه این شد که ما می توانیم صفتی را با توجه به حال موصوف در خارج به دست بیاوریم و این صفت را بر موصوف حمل کنیم. حال مرحوم میرداماد می خواهند علت را بیان کنند.

مشخص است که در مثالِ ما نمی توان صفت را به موصوف منضم کرد چون صفت در خارج موجود نیست پس این صفت (فوقیت) را ممتنع است که برای موصوف اثبات کرد به نحو انضمامی ولی به طور مطلق ممتنع نیست.

ترجمه و شرح متن :

پس همانا آنچه که ممتنع است در آنجا که صفت در خارج نیست، اتصاف موصوف به صفتِ انضمامی است و اتصاف انضمامی آنجا ممتنع است که صفت در خارج موجود نباشد.

پس بنابراین تصادمی بین این دو جمله که «سماء فوق ارض است» و «فوقیت در خارج برای سماء ثابت نیست» نمی باشد. در جمله اول سماء را موضوع قرار داده و فوقیتی را که از آن انتزاع کرده ایم به آن نسبت می دهیم ولی در جمله دوم اینگونه می گوییم که این وصف در خارج برای موصوف موجود نیست (بلکه انتزاع می شود).

پس بنابراین تصادمی بین این دو جمله نیست بین «سماء فوق ارض است یا سماء متصف به فوقیت است در اعیان و خارج» بنابر این که موصوف که سماء است موضوع باشد و بین «فوقیت برای سماء در خارج موجود نیست» بنابر اینکه صفت که فوقیت است موضوع باشد.

پس در جمله اول به حال موصوف نظر می کنیم و فوقیت را از آن انتزاع می کنیم ولی در جمله دوم به صفت نگاه می کنیم و چون در خارج موجود نیست می گوییم که این صفت برای موصوف ثابت نیست.

نعم لو صدقت ليست الفوقية ثابتة للسماء في الخارج علي ان يكون موضوعها الفوقية خارجية و ذهنية مطلقا لزم ان يكذب ايضا السماء فوق الارض في الخارج خارجية، لان اتصاف السماء بالفوقية في الخارج و ثبوت الفوقية لها في الاعيان انما يتحقق في الذهن بحسب حال السماء في الوجود العيني. و ذلك احد ضربي الاتصاف الخارجي.

پس تا اینجا گفتیم که فوقیت امری ذهنی است و خارجی نیست.

حال اگر کسی اینگونه بگوید که نه فوقیت ذهنی برای سماء حاصل است و نه فوقیت خارجی، مشخص است که این جمله کاذب می شود چون برای سماء فوقیت انتزاعی و ذهنی را داریم.

مصنف به این بیان می گویند که اگر ثابت شود که فوقیت نه در ذهن است و نه در خاج جمله سماء فوق ارض است نیز کاذب می شود.

ترجمه و شرح متن :

بلکه اگر ثابت شود که «فوقیت برای سماء در خارج موجود نیست» و این قضیه صادق باشد و موضوعش عام باشد به این صورت که سماء نه فوقیت ذهنی داشته باشد و نه فوقیت خارجی، از این جمله لازم می آید که جمله «فوقیتب برای سماء در خارج موجود است» نیز کاذب باشد.

به عبارت ساده تر اگر قبول کنیم که سماء نه فوقیت ذهنی دارد و نه فوقیت خارجی لازم می آید که جمله ما که سماء فوق ارض است کاذب شود چون اتصاف فوقیت به سماء در خارج لازمه اش این است که این فوقیت را برای سماء یا در خارج داشته باشیم و یا در ذهن و طبق جمله اول ما هر دو حالت را نفی کردیم.


[1] مجموعه مصنفات حکیم مؤسس آقا علی مدرس طهرانی، علی بن عبدالله زنوزی، ج2، ص157.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo