< فهرست دروس

آرشیو سال جاری درس نهایة درایة(مرحوم کمپانی)

91/07/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: سه بیان در توضیح جواب ملاصدرا به اشکال وارد شده در تفسیر عرض ذاتی/ الاول : موضوع العلم و مسائله/ مقدّمه/ نهایة الدرایة.

خلاصه جلسه قبل: گفته شد که هر علمی درباره عوارض ذاتی موضوعش بحث می کند و عوارض ذاتی نیز عوارضی هستند که بواسطه اعم یا اخص بر موضوع حمل نشوند و عوارضی که بواسطه اعم یا اخص بر موضوع حمل می شوند، عوارض غریب بوده و در آن علم نباید از آنها بحث شود. اما وقتی عوارض موجود در علوم رایج را بررسی نمودیم مشاهده نمودیم که اکثر اینها بواسطه امر اخص بر موضوع حمل می شوند و از این رو می بایست عرض غریب بوده و نباید در آن علم مورد بحث قرار بگیرند در حالیکه در آن علم مورد بحث قرار می گیرند پس عرض ذاتی به حساب آمده اند و از طرف دیگر وقتی عوارض موجود در علم اصول فقه را بررسی نمودیم مشاهده نمودیم که واسطه اعم دخالت دارد و از این رو می بایست عرض غریب بوده و نباید در علم اصول فقه مورد بحث قرار بگیرند در حالیکه در علم اصول فقه مورد بحث قرار می گیرند پس عرض ذاتی به حساب آمده اند.

عبارت اخری این اشکال این است که اگر عرضی بر نوعی وارد شود و از طریق نوع بر جنس وارد شود در این صورت نوع که واسطه اخص محسوب می شود، دخالت نموده و عرض را به جنس رسانده است یعنی عرض اولاً بر خاص که نوع است، وارد شده و سپس به توسط نوع بر جنس وارد شده و در این حالت عرض، واسطه خاص گرفته است و باید عرض غریب باشد در حالیکه شما عرض ذاتی محسوب می کنید.

مرحوم ملاصدرا در پاسخ به این اشکال فرمودند که بعض اعراض نوع، اعراض ذاتی جنس و بعض اعراض نوع، اعراض غریب جنس هستند؛ البته ایشان در تفکیک این دو قسم توضیحی ارائه ننموده اند و لذا مرحوم سبزواری توضیحی ارائه نمودند که مورد قبول واقع نشد پس خود مرحوم اصفهانی به ارائه توضیح به کمک سایر کتب ملا صدرا می پردازند.

بل الوجه فيه ما أفاده المجيب في مواضع عديدة من كتبه‌، و هو: أنّ‌ أن لا يتوقف لحوقه لموضوع العلم على صيرورة الموضوع نوعا متهيّئ الاستعداد لقبوله، لا أن لا يتوقف لحوقه له على سبق اتصافه بوصف‌ مطلقا، و لو كان سبقا ذاتيا رتبيا [1]

مثال اول: برای تبیین این توضیح، مثالی بیان می کنیم مبنی بر اینکه موجود تقسیم می شود: 1. جسم2. غیر جسم

جسم نیز عوارضی دارد که این عوارض را می توان بر موجود حمل نمود و در همین جاست که باید بررسی نماییم که این عوارض برای موجود، ذاتی محسوب می شوند یا غریب؟! البته همانطور که مشاهده می کنیم در عروض این عوارض برای موجود، جسم که امری اخص است، واسطه شده است یعنی عرض ابتداء بر جسم که اخص است، بار می شود و سپس از طریق جسم بر موجود که اعم است، بار می شود.

مثال دوم: همچنین موجود تقسیم می شود: 1. واجب 2. ممکن

موجود ممکن نیز تقسیم می شود: 1. جوهر2. عرض

جوهر نیز تقسیم می شود: 1. عقلی2. مادی

جوهر نیز عوارضی دارد که این عوارض را می توان بر موجود حمل نمود و البته همانطور که مشاهده می کنیم در عروض این عوارض برای موجود، جوهر که امری اخص است، واسطه شده است.

 

جوهر مادی یا جوهر عقلی نیز عوارضی دارد که این عوارض را می توان بر جوهر حمل نمود و البته همانطور که مشاهده می کنیم در عروض این عوارض بر جوهر، جوهر مادی یا جوهر عقلی که امری اخص است، واسطه شده است یعنی عرض ابتدا بر امر اخص بار می شود و سپس بواسطه امر اخص بر امر اعم یا همان جوهر، بار می شود.

این دو مثال در ظاهر یکی هستند اما توجه به تفاوت این دو مثال سبب فهم جواب ارائه شده توسط مرحوم ملاصدرا می شود چه اینکه در مثال اول حرکت در صورتی بر موجود عارض می شود که قبلاً موجود را جسمانی نموده باشیم یعنی موجود را که حالت جنسی دارد به نوع تبدیل نماییم و با نوع شدن، آماده پذیرش عرض می شود و اگر این نوع آورده نشود، نمی توان بصورت مستقیم، حرکت را بر موجود عارض نمود.

و در مثال دوم اگر بخواهیم عرضی را بر جوهر عقلی حمل نماییم آیا می توان بصورت مستقیم بر جوهر حمل نمود؟! اگر توانستیم این عرض را بصورت مستقیم بر جوهر حمل نماییم در این صورت واسطه شدن جوهر عقلی لازم نیست یعنی این عرض همانطور که بر جوهر عقلی بلاواسطه حمل می شود بر جوهر هم بلاواسطه حمل می شود. اما اگر جوهر ابتداء باید نوع بشود یعنی تبدیل به جوهر عقلی بشود تا بعداً آن عرض را بپذیرد در این صورت این عرض دیگر بر جنس حمل نمی شود مگر به توسط نوع در این صورت همانند مثال اول خواهد بود لکن اثبات خواهد شد که همانند مثال اول نیست.

در مثال اول و امثال آن ابتداء باید موجود را تنویع کنیم تا یک نوع آن که جسم است، حاصل شود و بعداً عرض را بر این نوع حمل نماییم چه اینکه موجودیت عین جسمیت نبوده و به یک وجود، موجود نیستند لذا موجودیت را باید به جسمیت تبدیل نماییم تا حرکت بتواند بر آن عارض بشود.

در مثال دوم جوهریت و عقلیت عین هم هستند یعنی این موجود، جوهریت است نه کل جوهریت بلکه جوهریت او و جوهریتش با عقلیتش یکی است و اینچنین نیست که جوهر شود و بعد ا جوهر شدن، عقل شود بلکه وقتی جوهر شد عقلیت هم با آن همراه است پس جوهریت و عقلیت دو چیز نیستند.

اما وجود با جسم دو چیزند چه اینکه جسم، ماهیت است اما وجود، ماهیت نیست و هنگامی که می خواهیم وجود را معروض حرکت قرار دهیم ابتداء باید نوع جسم را آورده و وجود را نوع خاص قرار دهیم تا حرکت بتواند وارد شود.

و اگر می خواهیم چیزی بر جوهر بار نماییم که بر عقلیت این جوهر هم حمل شده است در این صورت لازم نیست این جوهر را به عقلیت متصف نماییم تا بعداً به توسط عقلیت، بر جوهر هم حمل بشود چون عقلیت همان جوهریت است.

به عبارت بهتر که عبارات پیشین را هم روشن می سازد، می گوییم: موجود در زمان دیگر باید جسم شود یعنی موجود ابتداء موجود است و در زمانی دیگر جسم می شود و می توان گفت که جسمیت مسبوق است به موجودیت و این سبق، سبق زمانی است به این صورت که در زمان اول، جسمیت بر این موجود و در زمان دوم، حرکت بر این موجود عارض می شود و نتیجه این می شود که در چنین حالتی عرض عارض بر جسم به توسط جسم بر موجود هم عارض می شود پس این عرض، عرض ذاتیِ جسم و عرض غریبِ موجود خواهد بود چون واسطه اخص دارد.

اما در مورد عقل و جوهر اینچنین نیست که ابتداء باید این جوهر را عقل نماییم و سپس فلان عارض بر آن عارض شود چه اینکه این جوهری که آمده از همان اول عقل بوده است هر چند از جهت رتبه، جوهر مقدم بر عقلیت است چه اینکه جوهر، مقسم و عقل، قسم محسوب می شود اما مهم آن است که به یک وجود، موجود هستند و نتیجه این می شود که در چنین حالتی عرض عارض بر عقل به توسط عقل بر جوهر هم عارض می شود پس این عرض، عرض ذاتی عقل و جوهر خواهد بود.

بیان دیگر: عروضی که مشروط به عروض قبلی است یا عارضی که مشروط به عارض قبلی است، عرض غریب خواهد بود و عارضی که مشروط به عارض قبلی نیست، عرض ذاتی خواهد بود؛ یعنی آنجایی که دو عروض وجود دارد، عرض، عرض غریب خواهد بود و آنجایی که یک عروض وجود دارد، عرض، عرض ذاتی خواهد بود.

مثال اول: اولاً باید بر موجود که مقسم است، جسم را عارض نماییم چه اینکه اقسام نسبت به مقسم، عارض محسوب می شوند نه ذاتی و ثانیاً باید بر جسم، حرکت را عارض نماییم.

مثال دوم: اولاً لازم نیست بر جوهر، عقلیت را عارض نماییم چه اینکه عقلیت این جوهر، خود این جوهر است یعنی این جوهر خاص هم جوهر است و هم عقل است و در نتیجه عارض بر عقل، عارض بر جوهر و عارض اول محسوب می شود.

بیان دیگر: -که فقط در کلمات مرحوم ملاصدرا آمده است و روشنگر دو بیان قبلی است- باید توجه نمود که فرق است بین عرض اخص و عرض لِاَمرٍ اخص چه اینکه در بعض موارد امر اخص واسطه می شود و در بعض موارد امر اخص بر امر اعم وارد می شود تا آن خصوصیت را بپذیرد و خاص و حصه تشکیل بشود همانند فصلی که بر حیوان عارض می شود که می گوییم فصل، عارض خاص است نه عارض لِامرٍ خاص یعنی عارضی است که خاص است و می آید تا معروض را نیز خاص نماید و در نتیجه عرض ذاتی است چه اینکه خودش وارد می شود و زمینه را هموار می کند پس می توان گفت که عارض بلاواسطه است.

اما وقتی ضحک بر حیوان عارض می شود، آن را خاص نمی کند بلکه باید به توسط انسان بر حیوان عارض شود و در این عروض انسان واسطه محسوب می شود پس ضحک لامرٍ اخص بر حیوان عارض می شود و در نتیجه عرض غریب خواهد بود چه اینکه عارض لامر اخص، عارض ثانی بوده و عارضی قبل از این عارض، وارد شده و معروض را خاص نموده است پس می توان گفت که عارض با واسطه است.

باید توجه نمود که اینچنین نیست که ضحک بعد از عروض، حیوان را خاص می کند بلکه قبل از اینکه ضحک عارض بر حیوان شود باید انسان، حیوان را خاص نموده باشد همچنانکه قبل از اینکه حرکت بر موجود عارض شود، باید جسم، موجود را خاص نموده باشد.

عرض غریب چند اصطلاح دارد و در ما نحن فیه عبارت است از عرضی که عروضش متوقف است بر اینکه قبلاً موضوع خاص شود و آماده پذیرش شود همانند حرکت که عرض غریب برای موجود است چه اینکه عروض حرکت برای موجود، متوقف بر این است که موجود قبل از عروض، خاص به خصوصیت جسمیت شود.

عرض ذاتی نیز چند اصطلاح دارد و در ما نحن فیه عبارت است از عرضی که عروضش متوقف بر این نیست که موضوع قبلاً خاص شود بلکه با عروضش نیز مکن است، موضوع خاص شود.

ترجمه و شرح متن:

صيرورة الموضوع نوعا ... عرض ذاتی نمی گوید معروض و موضوع من را به نوع و خاص تبدیل کن تا من عارض شوم بر خلاف عرض غریب.

لا أن لا يتوقف لحوقه ... نوع شدن یعنی متصف شدن به صفت نوعیت که این صفت نوعیت، سبقت دارد بر عروض ضحک هم سبقت زمانی و هم سبقت رتبی پس عرض غریب آنی است که عروضش بر موضوع سبقت دارد به دو چیز یکی اینکه موضوع متصف به نوعیت بشود و دوم اینکه این سبقت هم سبقت زمانی است و هم سبقت رتبی ولی عروض یک عرض ذاتی بر یک موضوع همانند عروض تجرد بر جوهر متوقف بر این نیست که جوهر، متصف به عقلیت بشود از حیث زمانی و رتبی بلکه تنها از جهت رتبه است که جوهر مقید به عقلیت می شود و از حیث زمانی با هم هستند؛ پس سبق رتبی باعث نمی شود که عارض، عرض غریب بشود هر چند متوقف بر اتصاف موضوع و معروض به وصفی است اما چون این توقف از حیث رتبی است نه زمانی پس باعث عرض غریب شدن نمی شود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo