< فهرست دروس

درس شرح منظومه - استاد حشمت پور

95/12/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تعریف یقین/ مقدمات برهان باید یقینی باشند/ بیان مقدمات برهان/ صناعات خمس/ منطق/ شرح منظومه.

و حد الیقین و تعریفه و هو القطع و بت ای الیقین مساوقهما انه تصدیق جازم مطابق ثبت[1]

بیان شد مقدمات برهانی باید یقینی باشند الان مصنف می خواهد یقینی بودن را معنا كند. در تعریف یقین 4 امر اعتبار می شود. هر امری چیزی را خارج می كند.

قید اول: یقین باید تصدیق باشد. شك، تخیل و توهم هیچكدام تصدیق نیستند. تخیل و توهم، تصور می باشند یعنی ادراك به وسیله ی خیال و به وسیله ی واهمه است. این ادراك اگر خالی از حكم باشد، تصور است و اگر حكمی هم در كنارش باشد، تصدیق است. شك هم ظاهراً تصدیق است و تصور نیست چون ما شیء را یا تصور می كنیم یا تصور نمی كنیم. معنا ندارد كه در تصور خودمان شك كنیم. اگر حكمی بخواهد برای متصوَّری ثابت شود ممكن است در ثبوت این حكم شك شود مثلا فرض كنید از دور شَبَحی را ببینید. در دیدی شبح شك ندارید چون آن را می بینید. در اینكه این شبح چه می باشد شك هست آیا حكم می شود به اینكه انسان است یا حیوان است یا شجر است؟ در اینها شك می شود. و حكمی نیست. اگر حكم شود، تصدیق می شود. توهم و تخیل هم اگر همراه حكم باشد. تصدیق می شود ولی اگر خالی از حكم باشد تصور می شود چون با خیال می توان امری را بدون حكم، تصور كرد. پس خیال و توهم و شك هر سه می توانند تصدیقی باشند اما تصدیق به چه معناست؟ مراد تصدیقی است كه خلاف اصطلاح می باشد تصدیق به معنای باور كردن است. در شك، باوری وجود ندارد. تخییل هم اینگونه است. تخییل به معنای تحریك قوه ی خیال است. وقتی گفته می شود « العسل مُرٌّ مُهَوِّع » به معنای اینکه عسل یك مایه ی تلخ تهوع آور است. این، یك قضیه است و ظاهرش این است كه تصدیق می باشد ولی وقتی به مخاطب گفته می شود مخاطب آن را تصدیق نمی كند ولی در او تاثیر می گذارد. آن تاثیر را اگر تصدیق بنامید، در تخییل، تصدیق وجود دارد ولی اگر آن تاثیر، تصدیق نباشد و همان باور كردن، تصدیق باشد « كه واقعا تصدیقِ رایج همین باور كردن است » در شك و تخیل و توهم این نوع تصدیق نفی می شود. ولی قرار نیست هر چیزی را تصدیق بنامیم. تصدیق آن چیزی است كه در دل ما تاثیر كند یا دل ما منفعل شود و آرام بگیرد همان چیزی كه اسمش را باور می گذاریم. پس در تخیل و توهم و شك، تصدیق نیست اما چه چیزی هست؟ تصور وجود دارد یعنی یك چیزی بالاخره در ذهن ما آمده ولی تصدیق نیامده است لذا این سه را جزء تصورات حساب می كنیم لذا به دنبال عبارت، مصنف می فرماید « و سائر التصورات ». یعنی این سه، تصور هستند و بقیه تصورات هم حكمشان این است. اگر این سه، تصدیق گرفته می شد لفظ « سائر » به معنای « بقیه » گرفته نمی شد بلكه تعبیر به « جمیع التصورات » می شد. پس با قید « تصدیق » كه در تعریف « یقین » آورده شد، این امور خارج شدند.

قید دوم « جازم »: تصدیق به ظنی و قطعی تقسیم می شود و به راجح « كه احتمال خلاف در آن باشد » و قطعی « كه احتمال خلاف در آن نباشد » تقسیم می شود. با كلمه « جازم » تصدیق ظنی خارج می شود. لفظ « تصدیق » نمی تواند « ظنی » را خارج كند چون « ظنی » یكی از اقسامش است بنابراین نیاز به قید « جازم » است.

نكته: « لا یقین » دارای چهار فرد است كه اگر آن چهار فرد برداشته شود جای آن یقین است. یكی نبودِ تصدیق است. دوم، جایی كه تصدیق همراه جزم نباشد. سوم جایی كه جهل مركب است. چهارم جایی كه تقلید است. با این قیود چهارگانه می خواهیم « لا یقین » ها را خارج كنیم تا آنچه باقی می ماند یقین باشد، با قید تصدیق، تصورات خارج شد چه تصوراتِ خالص چه تصوراتی از قبیل تخیل و توهم و شك باشد كه حكم آنها نشان داده می شود ولی به حكم آنها معتقد نمی شویم. در تصورات خالص فقط تصور است و حكمی وجود ندارد. در تخیل و توهم و شك، حكم نشان داده می شود ولی باور نمی گردد یعنی حكم قبول نمی شود. در ظن، تصدیق وجود دارد چون آن را واقعا قبول می كنیم ولی احتمال خلاف هم داده می شود. این قبول كردن، تصدیق است. احتمالِ خلاف دادن باعث می شود كه این تصدیق، جزمی نباشد بلكه ظنی باشد. با كلمه « جازم » این نوع تصدیق ظنی هم خارج می شود.

قید سوم « مطابق »: یعنی تصدیق باید مطابق با واقع باشد.

اگر تصدیق شده باشد و جزم هم پیدا شده است « یعنی احتمال خلاف داده نمی شود » ولی این جزم باید مطابق با واقع باشد. اگر مخالف واقع باشد جهل مركب می گویند. در جهل مركب،‌تصدیق وجود دارد و این تصدیق، جزمی است اما مطابقت با واقع نیست. این را هم یقین نمی گویند، پس به جهل مركب نمی توان یقین اطلاق كرد اگرچه به آن تصدیق اطلاق می شود اما در اطلاق علم بر جهل مركب اختلاف است. بعضی می گویند از مصادیق علم است و بعضی می گویند نیست. در جلسه قبل اشاره شد كه در علم كلام، علم بر چیزی اطلاق می شود كه جهل مركب نباشد متكلمین جهل مركب را قسیم علم می گیرند نه از مصادیق علم. اما در بعضی نوشته ها علم را توسعه می دهند و شامل جهل مركب هم می شود.

قید چهارم « ثبت »: این تصدیقِ جازمِ مطابقِ با واقع باید ثابت باشد. اگر كسی در آن تشكیك كرد نباید ذهن ما اضطراب پیدا كند. اگر از آن دست برداریم آن تصدیق، یقینی نبوده است مثلا مقلّد كه به یك مطلبی تصدیق دارد و تصدیقش هم جزمی است. اگر بخواهید این تصدیق را از او بگیرید مقاومت می كند. فرض كنید جهل مركب نیست او از یك مجتهدی این مطلب را گرفته و آن مجتهد به واقع رسیده. اما می توان در ذهن مقلد شك ایجاد كرد چون این حكم از طریق علت و عاملی كه برایش یقین بیاورد،‌گرفته نشده است بلكه به خاطر خوش بینی به مجتهد این حكم را گرفته است اگر مقلد را نسبت به مجتهد بدبین كنید در او شك تولید می شود و حالت اضطراب به او دست می دهد. پس معلوم می شود كه به یقین نرسیده است. اما اگر به خود مجتهد كه استنباط كرده و تمام جوانب قضیه را ملاحظه كرده است هر چقدر شك تولید كنید گوش نمی دهد چون به یقین رسیده است یعنی آن تصدیق برایش ثابت است.

نكته: یقین برای هر كسی پیدا نمی شود مردم فكر می كنند یقین دارند ولی یقین ندارند. در دعاها می بینید كه می فرمایند «حتی یاتیك الیقین» اینجا یقین به معنای مرگ است چون با مرگ تمام جهل مركب ها برطرف می شود زیرا همه چیز را به انسان نشان می دهند. برای همه انسانها در وقت مرگ یقین حاصل می شود و برای بعضی ها در زمان حیاتش هم یقین پیدا می شود ولی اینكه ما بتوانیم ادعا كنیم یقین داریم خیلی سخت است مگر اینكه علمی بدیهی باشد كه در آن شك نیست یا معصوم در علوم نظریه ادعای یقین كند. ما هم در علوم بدیهی می توانیم ادعای یقین كنیم همچنین در علوم نظریه كه واقعاً مستند به علوم بدیهی باشد به طوری كه در این میان هیچ شك و خللی وجود ندارد نیز می توانیم ادعای یقین کنیم.

نكته: در علوم متداول، یقین خیلی زیاد نیست لذا گاهی طرف مقابل دلیل می آورد بر مطلب ما كه آن را یقینی و صد درصد می دانیم و آن را نقض می كند و ما هم آن را باور می كنیم و می گوییم فكر می كردیم یقین داشتیم.

اما در حساسیت یقین وجود دارد. البته بعضی ها در حساسیت هم تشكیك كردند. این تشكیكیات در جلد اول شرح مواقف كه بحث منطقی دارد آمده است. مثلا قاشق در آب می اندازیم می بینیم شكست. در اینجا از طریق حس یقین دارم كه قاشق شكسته است ولی عقل ما می گوید نشكسته است و این به خاطر شكست نور است. یا می بینیم هوا ابر است و ما از زیر ابر در آمد و ماه به این طرف حركت می كند ولی عقل ما می گوید ماه حركت نمی كند بلکه ابر است كه حركت می كند. یا شخصی دستِ خودش را در آب ولرم می گذارد و می گوید این آب نه سرد است و نه گرم است در حالی كه گرم است.

در اینگونه موارد تا عقل نیامد و تایید نكند یقین حاصل نمی شود. البته یقین كارِ حس نیست. حس كار خودش را به عقل می دهد و عقل است كه یقین می كند وقتی كار حس به دست عقل می رسد گاهی از همان اول عقل،‌حس را تخطئه می كند و یقین پیدا نمی كند گاهی هم می سنجد و بررسی می كند و می بیند عاملِ خطائی نیست لذا آن را قبول كند. در جایی هم كه قبول می كند اطمینان صددرصدی نیست ممكن است شخصِ قوی پیدا شود و تشكیك كند اما نوعا در حسیات، یقین پیدا می شود به همین بیانی كه گفته شد.

توضیح عبارت

و حد الیقین و تعریفه و هو القطع و بت ای الیقین مساوقهما انه تصدیق جازم مطابق ثبت

در شعر، مصنف « حد الیقین » را مبتدی و « تصدیق جازم مطابق ثبت » را خبر قرار داده است اما در شرح، كلمه « انه » را اضافه كرده تا عبارت روانتر گردد و بهتر فهمیده شود.

ترجمه: حد یقین این است كه یقین، تصدیق است اولاً و جازم است ثانیا و مطابق با واقع باشد ثالثا و ثابت باشد رابعا.

فباعتبار التصدیق لم یشمل الشك و التخیل و التوهم و سائر التصورات

مصنف با هر قیدی اموری را خارج می كند. با اعتبار كردن تصدیق، یقین شامل اموری نمی شود كه عبارتند از شك و تخیل و توهم و سائر تصورات.

و باعتبار الجزم خرج التصدیق الظنی

و با اعتبار كردن قید « جزم »، تصدیق ظنی خارج شد. چون در تصدیق ظنی، تصدیق وجود دارد ولی جزم وجود ندارد.

و باعتبار المطابقه خرج الجهل المركب

و چون در تعریفِ یقین، مطابقت با واقع اعتبار شد، جهل مركب خارج شد.

و باعتبار الثبات التقلید

به اعتبار اینكه در تعریف یقین، ثبات اعتبار شد لذا تقلید خارج شد.

نكته: همانطور كه مطابقت با واقع با توجه به نظر خود شخص نیست بلكه مطابقتِ واقعی لازم دارد همچنین در ثبات می گوییم كه به نظر خود شخص كاری ندارد ممكن است این شخص خیلی متعصب باشد و هر كاری كه بكنید شك نكند ولی تقلیدش قابلیتِ شك دارد ولو قابلیت در این شخص بالفعل نشده باشد. این، اشكالی ندارد در اینصورت هم تقلید، یقین نیست چون قابلیت شك را دارد.

شخصی به خاطر اینكه مریض است چیزی را تصدیق می كند ولی دیگران تصدیق نمی كنند اینجا هم یقین نمی گویند چون باید چیزی باشد كه قابل یقین باشد. همینطور اگر قطعِ قطاع را ملاحظه كنید ما آن را یقین نمی دانیم « اما در اصول به آن قطع می گویند و در آنجا بحث از موضوع آن نمی شود بلكه بحث از حجیت آن می شود ».

خلاصه: بیان شد مقدمات برهانی باید یقینی باشند الان مصنف می خواهد یقینی بودن را معنا كند. در تعریف یقین 4 امر اعتبار می شود.

قید اول: یقین باید تصدیق باشد. شك، تخیل و توهم هیچكدام تصدیق نیستند. تخیل و توهم، تصور می باشند یعنی ادراك به وسیله ی خیال و به وسیله ی واهمه است. این ادراك اگر خالی از حكم باشد، تصور است و اگر حكمی هم در كنارش باشد، تصدیق است. شك هم ظاهراً تصدیق است و تصور نیست چون ما شیء را یا تصور می كنیم یا تصور نمی كنیم. معنا ندارد كه در تصور خودمان شك كنیم. پس خیال و توهم و شك هر سه می توانند تصدیقی باشند اما تصدیق به چه معناست؟ مراد تصدیقی است كه خلاف اصطلاح می باشد. وقتی گفته می شود « العسل مُرٌّ مُهَوِّع » ظاهرش این است كه تصدیق می باشد ولی وقتی به مخاطب گفته می شود مخاطب آن را تصدیق نمی كند ولی در او تاثیر می گذارد. آن تاثیر را اگر تصدیق بنامید، در تخییل، تصدیق وجود دارد ولی اگر آن تاثیر، تصدیق نباشد و همان باور كردن، تصدیق باشد « كه واقعا تصدیقِ رایج همین باور كردن است » در شك و تخیل و توهم این نوع تصدیق نفی می شود.

قید دوم « جازم »: تصدیق به ظنی و قطعی تقسیم می شود و به راجح « كه احتمال خلاف در آن باشد » و قطعی « كه احتمال خلاف در آن نباشد » تقسیم می شود. با كلمه « جازم » تصدیق ظنی خارج می شود.

قید سوم « مطابق »: یعنی تصدیق باید مطابق با واقع باشد. اگر مخالف واقع باشد جهل مركب می گویند. در جهل مركب،‌تصدیق وجود دارد و این تصدیق، جزمی است اما مطابقت با واقع نیست. این را هم یقین نمی گویند.

قید چهارم « ثبت »: این تصدیقِ جازمِ مطابقِ با واقع باید ثابت باشد. اگر كسی در آن تشكیك كرد نباید ذهن ما اضطراب پیدا كند. اگر از آن دست برداریم آن تصدیق، یقینی نبوده است مثلا مقلّد كه به یك مطلبی تصدیق دارد و تصدیقش هم جزمی است. اگر بخواهید این تصدیق را از او بگیرید مقاومت می كند. فرض كنید جهل مركب نیست او از یك مجتهدی این مطلب را گرفته و آن مجتهد به واقع رسیده. اما می توان در ذهن مقلد شك ایجاد كرد به اینکه مقلد را نسبت به مجتهد بدبین كنید در او شك تولید می شود.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo