< فهرست دروس

درس شرح منظومه - استاد حشمت پور

95/12/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: عمده در صناعات خمس، برهان و مغالطه است/ بیان صناعات خمس/ منطق/ شرح منظومه.

و العمده فی الحكمه البرهان و المغالطی من الاقیسه[1]

بیان شد كه قیاس به لحاظ ماده به 5 قسم تقسیم می شود. آن 5 تا را صناعات خمس می نامند.

وجه ضبط آنها توضیح داده شد. این 5 تا عبارت از برهان و سفسطه و جدل و خطابه و شعر بودند.

الان مصنف می خواهد بررسی كند از این 5 تا كدامیك برای منطقی و حكیم مهمتر است.

برای منطقی هر 5 تا مهم است چون بحث منطقی است و باید مطرح شود ولی برای حكیم دو تا از آنها مهم است یكی برهان است و دیگری مغالطه یا سفسطه است. سفسطه عام است و شامل مغالطه و مشاغبه می شود. لذا مقصود اصلی حكیم همین دو مورد است.

منطقی اگر حكیم باشد « یعنی به اعتبار حكیم بودنش وارد این بحث بشود » به آن سه صنعت دیگر كه خطابه و شعر و جدل است توجه اساسی و اصلی ندارد یعنی آن سه را به خاطر خودشان نمی خواهد بلكه به خاطر امر دیگر می خواهد. به همین جهت حكمت دو تا از این 5 تا اهمیت پیدا می كند و بیشتر به آنها پرداخته می شود. الان مرحوم سبزواری ذهن ها را آماده می كند تا توقع بحث در خطابه و جدل و شعر را به صورت بحث در برهان و مغالطه نداشته باشند. در باقیمانده ی بحث منطقی، بیشتر به برهان و سفسطه پرداخته می شود.

برهان به خاطر فایده اش مطرح می شود تا این فایده تحصیل شود سفسطه به خاطر ضررش مطرح می شود تا از ضررش پرهیز شود. سپس مصنف مثال می زند به اینكه انسان دنبال تشخیص شَهد از سمّ است یعنی آیا این چیز شهد است تا از آن استفاده كند و آن چیز سم است تا از آن پرهیز كند. همانطور كه در اغذیه جستجو می كنیم چه چیزی نافع است و چه چیزی مضر است در غذای فكری هم باید جستجو كرد كه چه چیزی نافع است « یعنی برهان » و چه چیزی مضر است « یعنی سفسطه » تا از نافع استفاده شود و از آن مضر پرهیز شود. سپس مصنف وارد سه صنعت دیگر می شود و ثابت می كند آنها اگر مورد استفاده ی حكیم قرار می گیرند نه به خاطر حكیم بودنِ حكیم است بلكه به خاطر جهات دیگر است حكیم در استفاده از خطابه و جدل و شعر باید شأن و سِمَتِ دیگری برای خودش قائل شود و الا شان حكمت فقط برهان و سفسطه را اقتضا می كند.

نكته: از بین جدل و خطابه و شعر، جدل دارای اهمیت بیشتری است چون جدل را به عنوان تمرین برای برهان در منطق می آورند. ابتدا شخص را با جدل آشنا می كنند تا ذهنش برای آشنایی با برهان آماده شود. به این جهت زیادتر از برهان و سفسطه برای حكیم مفید است اما آنطور نیست كه مستقیما مورد استفاده ی حكیم باشد.

پس استفاده ی جدل، استفاده ی مقدمی است نه استفاده ی اصلی و اساسی. جدل وقتی بخواهد مورد استفاده قرار بگیرد حتی تمریناً، لازم است ما از مشاغبه كه جدل نما است دوری كنیم. همانطور كه از مغالطه كه برهان نما است دوری می كنیم. جدل به خصوص در كتب كلامی یا در وقت درگیر با متكلمین خیلی مورد استفاده قرار می گیرد.

توضیح عبارت

و العمده فی الحكمه البرهان و المغالطی من الاقیسه

بیان شد كه در منطق هر 5 صنعت، مهم و عمده است چون اینها مباحث منطقی اند و منطقی موظف است تمام مباحث مربوط به خودش را مطرح كند و رسیدگی كند. بنابراین این سه صنعت كه عبارت از خطابه و جدل و شعر است رسیدگی كند اما در حكمت اینگونه نیست. در حكمت دو تا از این 5 تا استفاده بیشتری دارند لذا از آنها تعبیر به عمده می شود.

ترجمه: عمده در حكمت، برهان و مغالطی است.

« من الاقیسه »: متعلق به « العمده » است یعنی عمده از بین قیاسها، برهان و مغالطه است. ولی مرحوم سبزواری « من الاقیسه » را مربوط به « العمده » نكرده است بلكه مربوط به « مغالطی » كرده است. «‌ مغالطه » بر قیاس گفته می شود. « مغالِط » به قائس « یعنی كسی كه اقامه ی قیاس می كند » گفته می شود. « مغالطی » به هر دو گفته می شود. مراد از « مغالطی » در اینجا « قائس » نیست بلكه خود قیاس است لذا بدنبال آن لفظ « من الاقیسه » را می آورد و آن را مربوط به مغالطی می كند. شخص قائس در حكمت مطرح نیست آنچه در حکمت مطرح می باشد، قیاس است كه منسوب به مغالطه است.

فالنفع الحقیقی و هو اصابه الحق و الضر ای الاحتراز عن الضرّ الحقیقی بذین ای البرهان و المغالطه استنبط

نفع حقیقی كه اصابه و رسیدن به حق است و ضرر یعنی احتراز از ضرر حقیقی « با مغالطه خواندن انسان دچار ضرر نمی شود بلكه پرهیز از ضرر می كند لذا مصنف قید احتراز را آورد » به وسیله ی برهان و مغالطه استنباط كن « نفع و پرهیز از ضرر را به كمك این دو استنباط كن و بدست بیاور یعنی اگر بخواهی نفعی تحصیل كنی باید برهان بخوانی و اگر بخواهی از ضرر پرهیز كنی باید با سفسطه آشنا شوی.

كلاهما فی غرض القائس امّ ای قصد لنفسه

ضمیر « لنفسه » به « كلاهما » بر می گردد.

ترجمه: هر دو « یعنی برهان و مغالطه » در غرضِ شخصِ اقامه كننده ی قیاس، مقصودِ لنفسه است.

« أمٌّ ای قَصدٌ »: لفظ « ام » مصدر است و به معنای قصد می باشد. البته اگر « قُصِدَ » بخوانید معنا تمام می شود ولی « قُصِدَ » تفسیر برای « أمّ » نیست. چون « أمّ » معلوم است و « قُصِدَ » مجهول است. نمی توان لفظ « أَمّ » را به صورت « أُمّ » بخواهید چون شعر شاعر خراب می شود. زیرا در مصرع بعدی لفظ « سَمّ » می آورد كه « سَمَّ » با « أَمَّ » مناسب است نه « أُمّ ».

كالعلم بِالشَّهد لیطلب، هذا ناظر الی البرهان و سَمّ‌ ای و كالعلم بالسم لیجتنب، هذا ناظر الی المغالطه

ترجمه: « علم به برهان پیدا كن تا منفعت ببری و علم به سفسطه پیدا كن تا پرهیز كنی » مثل اینكه علم به شهد پیدا می كنی تا این شهد طلب شود این، مثالی ناظر به برهان است » و مانند اینكه علم به سم پیدا می كنی تا از آن اجتناب شود این، مثالی ناظر به مغالطه است.

بخلاف الصناعات الثلاث الاخر فانها مقصوده لغیره

« بخلاف الصناعات الثلاث » مربوط به « كلاهما فی غرض القائس ام لنفسه » است یعنی برهان و مغالطه در غرضِ قائس، مقصود لنفسه است به خلاف صناعات ثلاثه ی دیگر كه آنها مقصود لغیره هستند.

عبارتِ « فانها مقصوده لغیره » ما را وادار می كند تا عبارتِ « بخلاف الصناعات الثلاث الاخر » را مربوط به « كلاهما فی غرض ... » كنیم. اگر عبارتِ « فانها مقصوده لغیره » نمی بود ما این عبارتِ « بخلاف الصناعات الثلاث » را مربوط به « العمده » می كردیم یعنی « و العمده فی الحكمه البرهان و المغالطی بخلاف الصناعات الثلاث ».

فان الجدل للإفحام و حفظ النظام

مصنف از اینجا می خواهد بیان كند این سه صنعت، مقصود لغیره هستند. ابتدا جدل را بیان می كند. جدل برای رسیدن به حق نیست برای ساكت كردن و خاموش كردن خصم است. برای رسیدن به حق از برهان استفاده می شود حتی در جایی هم كه جدل قابل استفاده باشد از برهان استفاده می شود. در جایی كه خصم برهان را نمی پذیرد ولی به مقبولِ خودش اهمیت می دهد از مقبول او استفاده شود و جدل تشكیل می شود تا او را وادار به اعتراف كنیم. پس جدل برای خاموش كردن خصم است نه برای تفهیم حق. پس جدل مقصود لنفسه نیست بلكه مقصود لغیره است.

ترجمه: جدل برای افحام « یعنی ساكت كردن و خاموش كردن خصم به كمك حجت و دلیل » و حفظ نظام است « مراد از نظام، نظام اجتماعی یا نظام علمی است. مراد از نظام احتمالی هر چه می خواهد باشد فرق نمی كند. چه اسلامی باشد چه غیر اسلامی باشد. بعضی ها هستند كه شاید بعضی قوانین را قبول نكنند ما از مسلمات آنها استفاده می كنیم و آنها را قانع می كنیم تا نظام را حفظ كنند. فرض كنید مثلا معتقد است به اینكه باید زندگی كند می گوییم اگر بخواهد زندگی كنی نمی توانی در هرج و مرج زندگی كنی.

و الخطابه التخطی فی الطریق و ارشاد من هو بالحق القراح لا یلیق

« التخطی فی الطریق »: خطابه برای این است كه مخاطب را وادار كنیم به اینكه در راه گام بردارد. « تخطی » از ماده ی « خطوه » است كه به معنای گام برداشتن است. خطابه برای گام برداشتن در طریق است یعنی ما خطابه را القا می كنیم تا مخاطب در طریق وارد شود آن طریقی كه می خواهیم. نمی خواهیم حق را به او بفهمانیم.

« ارشاد من هو بالحق القراح لا یلیق»: ارشاد كنیم كسی را كه به حق قراح لایق نیست. اگر لایق بود كه از حق خالص استفاده كند ما به او برهان القا می كردیم ولی او دنبال حق نیست یا قابلیت درك حق را ندارد لذا از خطابه استفاده می شود. بعضی افراد طوری هستند كه وقتی برهان عقلی برای آنها بیاورند نه اینكه عناد داشته باشد بلكه به خاطر اینكه برهان عقلی را نمی فهمد. ولی اگر خطابه بیاورید و ظن او را تحریك كنید می بینید تحت تاثیر قرار می گیرد. مثلا مثال و تشبیهات پسندیده برای مخاطب آورده شود و او قبول می كند.

و بها یُشَبَّث من الخُلق بأجوده و أمتنه و هی المدعوه بلسان القرآن بالموعظه الحسنه كما عبرّ عن اشرفها و هو البرهان بالحكمه

ضمیر « بأجوده و أمتنه » به « خلق » بر می گردد.

به خطابه تشبّث می شود « یعنی شخص به سمت خطابه می رود » اما از طریق خُلق،‌ اگر كسی بخواهد خُلقِ اجود و امتن بكار ببرد از خطابه استفاده می كند و به آن متشبّث می شود. یعنی خطابه هم دو قسم است. خطابه ای داریم كه همراه با خُلقِ اجود و امتن است و خطابه ای داریم كه اجود و امتن نیست. آن خطابه ای كه با حسن خلق همراه باشد به آن، خطابه و حس گفته می شود ﴿ و جادلهم بالتی هی احسن ﴾ لفظ « جادلهم » به معنای « جدل » نیست. لفظ « التی » را توجه كند یعنی خطابه ای كه احسن است یعنی خطابه را با خلق احسن همراه كن نه اینكه خطابه را با خشونت همراه كن. اینكه آن را مربوط به خطابه كردیم به خاطر این است كه بحث آیه در خطابه است نه جدل.

ترجمه: به همین خطابه تمسك می شود كه با خُلقِ اجود و امتن همراه است این خطابه در لسان قرآن به موعظه ی حسنه خوانده شده است چنانچه در همان آیه از اشرف موعظه « یا اشرف طرق » كه برهان است به حكمت تعبیر شده است.

و الشعری لكسر سوره الاستبعاد و الترغیب بالتخییل و التعجیب لمن لیس له بَعدُ من العلم الیقینی نصیب

« الشعری » عطف بر « الخطابه » است. لفظ یاء در « الشعری » برای نسبت است یعنی قیاسِ منسوب به شعر. « الترغیب » عطف بر « كسر » است.

شعر برای بیان حق گفته نمی شود بلكه برای این گفته می شود كه آن شدت استبعادی كه خصم دارد در بشكند مثلا یك چیزی را خیلی بعید می شمارد ما از قیاس شعری استفاده می كنیم تا آن بُعدی كه در ذهن مخاطب است گرفته شود یا می خواهیم او را ترغیب كنیم یا به تعجب واداریم. یعنی غرض این نیست كه خود قیاس شعری تنظیم شود بلكه غرض این است كه به توسط قیاس شعری به این اموری كه گفته شد برسیم. پس شعر مقصود لغیره است نه لنفسه.

ترجمه: و شعری مقصود لغیره است یعنی مقصود است تا آن سورت و شدت استبعاد را بشكند. و به خاطر ترغیب كردن مخاطب به تخییل « یعنی ترغیب می شود به اینكه خیالش را فعال كند تا خیال به او دستور دهد كه فلان كار را انجام بده » و به خاطر تعجیب « یعنی شعر آورده می شود تا مخاطب به عجب واداشته شود »، این شعر برای كسی آورده می شود كه هنوز از علم یقینی نصیب و بهره نبرده است « یعنی نتوانسته با براهین خودش را قانع كند و استبعادش را برطرف كند لذا ناچار شدیم از قیاس شعری استفاده كنیم ».

خلاصه: بیان شد كه قیاس به لحاظ ماده به 5 قسم تقسیم می شود. آن 5 تا را صناعات خمس می نامند. برای منطقی هر 5 تا مهم است چون بحث منطقی است و باید مطرح شود ولی برای حكیم دو تا از آنها مهم است یكی برهان است و دیگری مغالطه یا سفسطه است. برهان به خاطر فایده اش مطرح می شود تا این فایده تحصیل شود سفسطه به خاطر ضررش مطرح می شود تا از ضررش پرهیز شود. به خلاف صناعات ثلاثه ی دیگر كه آنها مقصود لغیره هستند.

جدل برای رسیدن به حق نیست برای ساكت كردن و خاموش كردن خصم است. پس جدل مقصود لنفسه نیست بلكه مقصود لغیره است.

خطابه برای این است كه مخاطب را وادار كنیم به اینكه در راه گام بردارد. بعضی افراد طوری هستند كه وقتی برهان عقلی برای آنها بیاورند نه اینكه عناد داشته باشد بلكه به خاطر اینكه برهان عقلی را نمی فهمد. ولی اگر خطابه بیاورید و ظن او را تحریك كنید می بینید تحت تاثیر قرار می گیرد.

شعر برای بیان حق گفته نمی شود بلكه برای این گفته می شود كه آن شدت استبعادی كه خصم دارد در بشكند مثلا یك چیزی را خیلی بعید می شمارد ما از قیاس شعری استفاده می كنیم تا آن بُعدی كه در ذهن مخاطب است گرفته شود یا می خواهیم او را ترغیب كنیم یا به تعجب واداریم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo