< فهرست دروس

درس شرح منظومه - استاد حشمت پور

95/09/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان عکس نقیض/ موجهات/ منطق/ شرح منظومه

فی عکس النقیض نقیضی الجزءین[1]

بعد از اینکه عکس مستوی تمام شد مصنف وارد بحث در عکس نقیض می شوند. عکس نقیض دو تفسیر دارد. یکی تفسیر قدما است و دیگری تفسیر متاخرین است. مصنف به هر دو تفسیر می پردازد و هر دو را هم می پذیرد ولی بیان می کند که با تفسیر قدما از تفسیر متاخرین بی نیاز می شوید لذا تفسیر قدما را انتخاب می کند.

بیان تفسیر قدما: قضیه ای که اصل نامیده می شود به موضوع و محمولش توجه می شود. نقیض موضوع و نقیض محمولش بدست می آید سپس این دو نقیض ها جابجا می شوند. نقیض موضوع، محمول می شود و نقیض محمول، موضوع می شود. البته فرقی نمی کند که ابتدا موضوع و محمول را نقیض کنید بعداً آنها را جابجا کنید. یا ابتدا جابجا کنید بعداً نقیض کنید.

بیان تفسیر متاخرین: نقیضِ محمول، موضوع می شود و خود موضوع، محمول می شود بدون اینکه موضوع، نقیض شود.

در بنای متقدمین در کیف قضیه تصرف نمی شود یعنی اگر قضیه، موجبه بود عکس نقیض هم موجبه می شود و اگر قضیه، سالبه بود عکس نقیض هم سالبه می شود یعنی سعی می شود که کیف قضیه باقی بماند اما طبق مبنای متاخرین کیف قضیه عوض می شود یعنی اگر قضیه، موجبه بود عکس نقیض آن، سالبه می شود و اگر قضیه، سالبه بود عکس نقیض آن، موجبه می شود. در هر دو مبنا توجه کنید که باید دو سلب آورده شود. در مبنای متقدمین دو سلب در جزء قضیه می آید یعنی محمول، سلب می شود که نقیض می گردد. موضوع هم سلب می شود که این هم نقیض می شود.

در مبنای متاخرین هم دو سلب آورده می شود یکی بر محمول وارد می شود ولی دیگر بر موضوع وارد نمی شود بلکه بر خود قضیه وارد می شود.

پس در عکس نقیض در هر دو مبنا دو سلب می آید ولی در مبنای متقدمین، دو سلب در اجزاء قضیه می آید و بر مبنای متاخرین این دو سلب به اینصورت است که یکی در اجزاء قضیه می آید و دیگری در کل قضیه می آید.

پس تفاوت بین مبنای متقدمین و متاخرین معلوم شد که فقط تفاوت در وارد کردن سلب است. طبق هر دو مبنا عوض کردن موضوع و محمول و مسلوب کردن محمول مشترک بین هر دو مبناست. همچنین وارد کردن سلبِ دیگر هم مشترک بین هر دو مبنا است ولی تفاوت در اینجاست که سلب دوم طبق مبنای اول بر موضوع وارد می شود و در مبنای دوم بر نسبت قضیه وارد می شود.

در مبنای اول اگر قضیه ی اصل صادق است باید عکس نقیض هم صادق باشد. در مبنای دوم هم اگر قضیه ی اصل صادق است باید عکس نقیض هم صادق باشد. پس بقاء صدق مشترک بین هر دو مبناست. توجه کنید از نظر معنا، طبق هر دو مبنا یک معنا دارد. پس فرق بین این دو ظاهری است.

مصنف می گوید ما با کاری که قدما کردند از کار متاخرین بی نیاز می شویم شما ممکن است بر عکس این مطلب را بگویید که کار متاخرین ما را از کار قدما بی نیاز می کند ولی این را نمی گوییم چون قدما جلوتر از متاخرین هستند یعنی ابتدا قدما مطلبی را بیان کردند و ما با توجه به آن مطلب، احتیاجی به مطلب متاخرین نداریم.

توضیح عبارت

فی عکس النقیض

این بخش درباره عکس نقیض است.

نقیضی الجزئین ای جزئی القضیه بدِّل جزاء الشرط قدم کمفعول الجزاء ان تشأ عکس النقیض للقضیه

عبارت « ان تشأ عکس النقیض القضیه » حرف شرط با فعل شرط است. لفظ « بدّل » که مقدم شده، جزاء شرط می باشد. « بدّل » دارای مفعول است که « نقیضی الجزئین » می باشد و بر آن مقدم شده است. یعنی عبارت به اینصورت است « ان تشأ عکس النقیض بدّل نقیضی الجزئین ».

لفظ « الجزئین » دارای الف و لام است که بدل از مضاف الیه می باشد لذا مصنف، الف و لام را بر می دارد و مضاف الیه را ظاهر می کند و می گوید « جزئی القضیه ». مصنف، متعلق نقیض را با عبارت « للقضیه » نقل می کند.

ترجمه: نقیض دو جزء قضیه « که مراد موضوع و محمول است » را جابجا کن « توجه کن که مصنف می فرماید نقیض دو جزء قضیه را جابجا کن نه اینکه موضوع و محمول را جابجا کن چنانچه در عکس مستوی، موضوع و محمول جابجا می شد » لفظ « بدل » جزاء شرط است که این جزاء شرط بر خود شرط مقدم شده مثل مفعول جزاء که بر خود جزاء مقدم شده است. اگر عکس نقیض قضیه را خواستی.

و فیه کالمستوی الصدق و الکیف بقا بالهمزه ای کل منهما باق

تا اینجا تبیین خود عکس نقیض بود که چگونه حاصل می شود از اینجا می خواهد شرائط عکس نقیض را بیان کند که دارای دو شرط است.

شرائط عکس نقیض:

شرط اول: بقاء صدق. یعنی اگر اصل، صادق است عکس نقیض هم باید صادق باشد و نمی تواند کاذب باشد.

شرط دوم: بقاء کیف. یعنی اگر اصل، موجبه است عکس نقیض هم باید موجبه باشد و اگر اصل، سالبه است عکس نقیض هم باید سالبه باشد. پس کیف که سلب و ایجاب است باید باقی بماند.

ترجمه: و در عکس نقیض، مثل عکس مستوی صدق و کیف بقاء دارد.

« بقاء » مصدر است که به معنای « باقی می باشد » است لذا تفسیر می کند که « بقاء » را به همزه بخوان و مصدر به معنای اسم فاعل است.

توجه کنید ما باید « بقاء » بخوانیم ولی در کتاب به صورت « بقأ » نوشته که با « تشأ » هماهنگ شود.

فقولنا: « کل ج ب » ینعکس بعکس النقیض الی قولنا « کلّ ما لیس ب لیس ج »

مصنف از اینجا می خواهد مثال بزند.

بیان مثال: « کل ج ب » که به اینصورت می گوییم « کل انسان حیوان » مصنف مثال را با حرف « ج » و « ب » می زند تا بتوان لفظ را بر هر معنایی تطبیق کرد مثلا به جای « ج »، « انسان » و به جای « ب »، « حیوان » گذاشته شود یا هر چیز دیگری که موجبه کلیه در آن صدق کند. اگر این قضیه را بخواهید عکس کنید به اینصورت می شود « کل ما لیس ب لیس ج » یعنی « کل ما لیس بحیوان لیس انسان » ملاحظه می کنید لفظ « ج » که موضوع بود نقیض کردیم و محمول قرار داده شد و « لیس ج » شد و لفظ « ب » که محمول بود نقیض کردیم موضوع قرار داده شد و « لیس ب » شد. در هر دو قضیه ی اصل و عکس نقیض، هم صدق قضیه و هم کیف قضیه باقی ماند. در هر دو، لفظ « کل » آمده است و صدق هم حاصل است.

توجه کنید در چاپ سنگی شرح منظومه به اینصورت نوشته « کلّما لیس ... » که صحیح نیست و نباید لفظ « کل » به « ما » متصل شود بلکه باید جدا نوشته شود زیرا در اینجا قضیه شرطیه نداریم بلکه سورِ قضیه می باشد. لذا صحیح به اینصورت است « کلّ ما لیس ... ».

هذا علی مذهب القدماء

اینچنین عکس نقیضی که تشریح شد و شرطش گفته شد بر مذهب قدما بود.

و لاحقوهم ای اللاحقون من المنطقیین جاعلوا المبدَّل فی عکس النقیض نقیض ثانیها ای نقیض الجزء الثانی من القضیه فیقدم و عین الجزء الاول فیوخر مع اختلاف الکیف

« لاحقوهم »: اگر مراد لاحقین قدما باشد خیلی راحت تر فهمیده می شود یعنی مراد از لاحقِ قدما، متاخرین است. اما اگر مراد لاحقِ منطقیین باشد این هم به معنای متاخرین است ولی مقداری زحمت دارد. چرا مصنف می فرماید « ای اللاحقون من المنطقیین » و تعبیر به « اللاحقون من القدما » نمی کند؟ جواب این است که لفظ « قدماء » در شرح آمده اما در متن شعر نیامده است لذا نمی توان ضمیر آن را به « قدماء » برگرداند ممکن است کسی اشکال کند که لفظ « منطقیین » هم در متن کتاب نیست چطور ضمیر آن به « منطقیین » برگردانده شده است؟ جواب این سوال روشن است چون بحث ما بحث منطقی است و لذا ضمیرهایی که می آید مرجعش معلوم است و احتیاج ندارد که مرجع آن ذکر شود. خیلی از جاها ضمیرها به خداوند ـ تبارک ـ برگردانده می شود در حالی که لفظ « الله » در آن عبارات ذکر نشده، مفاد کلام نشان می دهد که ضمیر باید به خداوند ـ تبارک ـ برگردد. یعنی ضمیر برگردانده می شود به آنچه که مفاد کلام آن را نشان می دهد در اینجا هم همینطور است که بحث ما بحث منطقی است بنابراین وقتی که درباره افراد این علم بحث می شود یعنی درباره منطقیین بحث شده است لذا ضمیر به « منطقیین » بر می گردد که از محتوای کلام بدست می آید اما لفظ « قدماء » از محتوای کلام بدست نمی آید لذا نمی توان ضمیر را به « قدماء » برگرداند. بله اگر لفظ « لاحقوهم » جزء شرح بود ضمیر آن به « قدماء » برگردانده می شد.

ترجمه: و لاحقون از منطقیین « که همان متاخرین منطقیین هستند » مبدَّل را در عکس نقیض، نقیضِ ثانیِ قضیه و عینِ اول قضیه قرار دادند « یعنی ملاحظه کنید جزء اول موضوع است و جزء دوم، محمول است. مصنف می فرماید عینِ جزء دوم را نقل نداده و مبدَّل نکرده است بلکه نقیض جزء دوم و عین جزء اول را مبدَّل کرده است. یعنی آنچه که جابجا شده دو نقیض ها نیست بلکه یک نقیض و یک عین است یعنی نقیضِ جزء دوم و عینِ جزء اول، مبدَّل و جابجا شدند ».

مراد از « ثانیها » ثانیِ دو جزء قضیه است و مراد از « عین الاول » یعنی عین جزء اول است.

توجه می کنید که لفظ « جزء » را در هر دو تقدیر گرفتیم. یعنی ضمیر « ثانیها » به « قضیه » بر می گردد ولی لفظ « جزء » را در تقدیر می گیریم.

مطلب دیگری که در این جا هست اینکه مصنف تعبیر به « جزء » کرده تا مقدم و تالی را هم شامل شود و لذا تعبیر به موضوع و محمول نکرده است.

« ای نقیض الجز الثانی من القضیه فیُقدَّم »: نقیض جزء ثانی از قضیه را جابجا می کنی، وقتی جابجا کردی مقدم می شود. لفظ « فیقدم » تفریع بر « المبدّل » است یعنی چون جزء ثانی تبدیل شد پس از ثانی بودن در می آید و اول می شود یعنی مقدم می شود.

و عین الجزء الاول فیوخّر

و عین خود جزء اول « نه نقیض » را هم جابجا می کنید وقتی جابجا شد پس موخر می شود.

مع اختلاف الکیف

با این عبارت می خواهد یک چیزی از ذاتیات عکس نقیض را بیان کند یعنی عکس نقیض متوقف بر دو چیز است یکی جابجا کردن نقیض ثانی و عین اول است. دیگری، عوض کردن کیف است. با این دو تا عکس نقیض تحقق پیدا می کند. اما شرط این عکس نقیض، این است که صدق اصل، در عکس نقیض محفوظ بماند.

بقاء کیف در مبنای متقدمین شرط شده بود و جزء ذاتیاتِ عکس نقیض نبود اما بنابر نظر متاخرین، تبدیل کیف، جزء ذاتیات عکس نقیض است نه اینکه جزء شرائط باشد یعنی تا تبدیل کیف، واقع نشود اصل عکس نقیض حاصل نشده است.

فعکس نقیض « کل ج ب »، « لا شیء مما لیس ب ج »

عکس نقیض « کل ج ب » می شود « لا شیء مما لیس ب ج ». توجه کنید که « ب » محمول است و « لیس ب » موضوع می شود. و « ج » موضوع است و در عکس نقیض همین خود « ج » محمول می شود. در قضیه اصل، قضیه به صورت موجبه کلیه بود. در عکس نقیض، سالبه کلیه می شود که کیف یعنی نسبت که ایجابی بود، سلبی شد.

به جای « کل ج ب » می توان گفت « کل انسان حیوان » عکس نقیض می شود « لاشی مما لیس ب ج » یعنی « لاشیء من الحیوان بانسان ».

ترجمه: عکس نقیض طبق نظر متاخرین رد می شود « هیچ یک از چیزهایی که حیوان نیستند انسان هم نخواهند بود » که مثل عکس نقیض طبق نظر متقدمین است.

لکن ابتنا علی القدیم ای علی طریقه القدماء حکم عکس ای عکس النقیض حسبنا

« حکم عکس النقیض » مضاف الیه « ابتنا » است. لفظ « ابتنا » مبتدی است و « حسبنا » خبر است. می توان گفت اسم و خبر برای « لکن » است ولی « لکن » در اینجا از عمل کردن افتاده است.

اما از بین این دو مبنا، کدام یک مورد قبول است؟ مصنف می فرماید من مبنای اول را قبول دارم. مبنای اول، ما را از مبنای دوم بی نیاز می کند.

ترجمه: لکن مبتنی کردن حکم عکس نقیض بر طریقه قدیم « یعنی قدما » کافی است ما را.

فالموجبات ههنا ای فی عکس النقیض یا مُرتوی طالب الری المعنون فی الحکم کالسوالب فی العکس المستوی

« فاء » در « فالموجبات » به اینصورت معنا می شود: حال که ما به طریق قدیم عمل می کنیم پس موجبات در عکس نقیض مثل سوالب در عکس مستوی هستند و الا اگر به طریق متاخرین عمل می کردیم وقتی اصل، موجبه بود عکس نقیض، سالبه می شد. در طریق قدما اگر اصل، موجبه است عکس نقیض هم موجبه است همانطور که در عکس مستوی اینگونه بود که اگر اصل، موجبه بود عکس نقیض، هم موجبه بود و اگر اصل، سالبه بود عکس نقیض هم سالبه می شد. در اینجا هم اگر اصل، سالبه است عکس نقیض، هم سالبه می شود. چون ما به طریق قدما عمل می کنیم حکم عکس نقیض مثل حکم عکس مستوی است از نظر کیف.

پس اگر ما به طریق متاخرین عمل می کردیم عکس نقیض در کیف مثل عکس مستوی نبود چون در عکس مستوی اصل با عکس، مخالفت نمی کرد ولی در عکس نقیض مخالفت می کرد اما چون طریق قدما گرفته شده است عکس نقیض مثل عکس مستوی است همانطور که موجبه در عکس مستوی به موجبه عکس می شود در عکس نقیض هم به موجبه عکس می شود همانطور که سالبه در عکس مستوی به سالبه عکس می شد در عکس نقیض هم به سالبه عکس می شد در حالی که اگر طریق متاخرین را می گرفتیم اینگونه نبود. تا اینجا معلوم شد که چرا مصنف تعبیر به « فالموجبات » کرد چون طریق قدما را اخذ کرده است.

توضیح عبارت این است: در عکس نقیض، موجبات مثل موجبه ی عکس مستوی است یعنی در عکس مستوی موجبه به موجبه عکس می شد سالبه هم به سالبه عکس می شد. در اینجا یعنی عکس نقیض هم به همین صورت است ولی در آنجا موجبه کلیه و موجبه جزئیه هر دو به موجبه جزئیه عکس می شدند در اینجا سالبه کلیه و جزئیه هر دو به سالبه جزئیه عکس می شوند. در آنجا سالبه ی کلیه عکس داشت و سالبه ی جزئیه عکس نداشت اما در اینجا موجبه ی کلیه عکس دارد و موجبه ی جزئیه عکس نداشت. در آنجا، سالبه کلیه، کنفسها « یعنی به سالبه کلیه » عکس می شد در اینجا موجبه ی کلیه، کنفسها « یعنی به موجبه کلیه » عکس می شود و موجبه جزئیه هم عکس ندارد. دلایل و مآخذ همان است که در آنجا بیان شده است.

مطلب دیگری که باقی مانده این است: موجهاتِ موجبه در عکس نقیض، مانند موجهاتِ سالبه در عکس نقیض اند. در سالبه، 6 مورد عکس مستوی وجود داشت سالبه ی در اینجا حکم موجبه ی در آنجا را دارد و موجبات در اینجا « یعنی عکس نقیض » حکم سوالب در آنجا « یعنی عکس مستوی » را دارد یعنی در عکس مستوی در 6 موجبه، دائمتان « که ضروریه و دائمه بود » و عامتان « که مشروطه عامه و عرفیه عامه بود » و خاصتان « که مشروطه خاصه و عرفیه خاصه بود » عکس داشتیم در اینجا یعنی در عکس نقیض گفته می شود که همین 6 قضیه در صورتی که سالبه باشند « یعنی ضروریه سالبه، دائمه سالبه، مشروطه عامه و عرفیه عامه ی سالبه و مشروطه خاصه و عرفیه ی خاصه ی سالبه عکس وجود دارد. در آنجا در 6 سالبه عکس بود در اینجا در 6 موجبه عکس وجود دارد.

توجه کنید وجودیه لا دوام و وجودیه لا ضروریه و وقتیه، در صورتی که موجبه باشند عکس مستوی داشتند در اینجا اینها دارای عکس هستند در صورتی که سالبه باشند در ممکنتان اختلاف بود.

الان مصنف می خواهد بیان کند هر موجهه ای که موجبه اش در عکس مستوی، عکس داشت سالبه اش در عکس نقیض، دارای عکس است و هر موجهه ای که موجبه اش در عکس مستوی، عکس نداشت سالبه اش در عکس نقیض، دارای عکس نیست.

ترجمه: موجبات در عکس نقیض ای که طالب سیراب شدن معنون « یعنی طالب علم » هستی موجبات در اینجا، در حکم مانند سوالب در عکس مستوی هستند « یعنی هر حکمی که در سوالب، در عکس مستوی داشتی همان حکم را در عکس نقیض در موجبات بیاور ».

« یا مرتوی »: برای تمام کردن شعر آمده است چون در مصرع بعدی فرموده « فی المستوی ». « مرتوی » به معنای « طالب الرَّیّ المعنون » است و مراد از « الری » سیراب شدن معنون است. سیراب شدن معنون با بدست آوردن علم حاصل می شود و سیراب شدن ظاهری با شرب ماء حاصل می شود. مصنف می فرماید تو که طالب سیراب شدن معنون یعنی طالب علم هستی.

ای کما انه السالبه الکلیه تنعکس فی العکس المستوی کنفسها و الجزئیه لا تنعکس اصلا کذلک الموجبه الکلیه فی عکس النقیض تنعکس کنفسها و الجزئیه لا تنعکس اصلا

ترجمه: « مصنف عبارت قبلی را توضیح می دهد و می فرماید » همانطور که سالبه ی کلیه در عکس مستوی، کنفسها عکس می شد و جزئیه اصلا عکس نداشت همچنین موجبه کلیه در عکس نقیض، کنفسها عکس می شود و موجبه جزئیه اصلا عکس ندارد.

و کذلک الحکم بحسب الجهه

مطلب بعدی این است که حکم به حسب جهت همین است. یعنی آن قضایای موجهه ای که موجبات آنها دارای عکس مستوی بودند سوالبشان عکس نقیض خواهند داشت. پس موجبه ی عکس نقیض مثل سالبه ی عکس مستوی شد. عکس این مطلب هم صادق است یعنی سالبه ی عکس نقیض، حکمِ موجباتِ عکس مستوی دارد یعنی همانطور که در عکس مستوی، موجبه کلیه و موجبه جزئیه، هر دو به کلیه عکس می شدند در عکس نقیض، سالبه کلیه و سالبه جزئیه، هر دو به جزئیه عکس می شوند و همچنین در موجهات.

و السالب کالموجب فی العکس ذا

« فی العکس » متعلق به « السالب » است لذا در ترجمه بعد از لفظ « السالب »، کلمه « فی العکس » را می آوریم و ترجمه می کنیم.

لفظ « ذا » اشاره به عکس دارد یعنی همین عکس نقیض.

ترجمه: سالبه در همین عکس « یعنی عکس نقیض مثل موجَب در عکس مستوی است » در عکس مستوی، موجبه چه کلی باشد چه جزئی باشد به کلی عکس می شود در عکس نقیض، سالبه چه کلی باشد چه جزئی باشد به جزئی عکس می شود ».

بدل من العکس ای عکس النقیض

یعنی کلمه « ذا » که اسم اشاره می باشد بدل از کلمه « العکس » است و اشاره به همین عکس دارد و مراد از عکس هم عکس نقیض است چون تعبیر به « ذا » کرده یعنی مراد همین عکس است که مورد بحث می باشد و آن، عکس نقیض است.

فالظرف متعلق بالسالب

مراد از ظرف، « فی العکس » است که متعلق به کلمه « السالب » است یعنی این عبارت، به اینصورت است « و السالب فی العکس النقیض کالموجب فی العکس المستوی » یعنی سالبِ در عکس نقیض، مثل موجَبِ در عکس مستوی است.

و المعنی انه کما ان الموجبه کلیه کانت او جزئیه تنعکس بالعکس المستوی الی الجزئیه کذلک السالبه مطلقا تنعکس بعکس النقیض الی الجزئیه

ترجمه: و معنا این است: کما اینکه موجبه « چه کلیه باشد چه جزئیه باشد » به عکس مستوی عکس می شود به جزئیه، همچنین سالبه مطلقا « یعنی چه کلیه باشد چه جزئیه باشد » به عکس نقیض به جزئیه عکس می شود.

و کذلک بحسب الجهه

به حسب جهت هم همینطور است یعنی هر سالبه ای که در عکس مستوی دارای عکس بود موجبه اش در عکس نقیض، عکس دارد.

و ذا ای عکس النقیض و ذاک ای العکس المستوی استویا مأخذا ای مناطاً و دلیلاً

تا اینجا مصنف ادعا کرد اما دلیل چیست؟ می فرماید در عکس مستوی دلیل آورده شد که چرا عکس موجبه کلیه، موجبه جزئیه است و چرا عکس سالبه کلیه، کنفسها است و چرا سالبه جزئیه عکس ندارد؟ مصنف می فرماید دلیل بر این مطلب که الان بیان شد همان دلیلی است که در عکس مستوی بیان شد.

ترجمه: و این یعنی عکس نقیض و آن یعنی عکس مستوی از نظر ماخذ مساوی اند. مراد از ماخذ، مناط و دلیل می باشد « یعنی هر دلیلی که آنجا، در موجبات آورده شد در اینجا، در سوالب آورده می شود و هر دلیلی که آنجا، در سوالب آورده شد در اینجا، در موجبات آورده می شود ».

خلاصه: بعد از اینکه عکس مستوی تمام شد مصنف وارد بحث در عکس نقیض می شوند. عکس نقیض دو تفسیر دارد. یکی تفسیر قدما است و دیگری تفسیر متاخرین است. مصنف به هر دو تفسیر می پردازد و هر دو را هم می پذیرد ولی بیان می کند که با تفسیر قدما از تفسیر متاخرین بی نیاز می شوید لذا تفسیر قدما را انتخاب می کند.

بیان تفسیر قدما: قضیه ای که اصل نامیده می شود، نقیض موضوع و نقیض محمولش بدست می آید سپس این دو نقیض ها جابجا می شوند. نقیض موضوع، محمول می شود و نقیض محمول، موضوع می شود.

بیان تفسیر متاخرین: نقیضِ محمول، موضوع می شود و خود موضوع، محمول می شود بدون اینکه موضوع، نقیض شود و کیف قضیه عوض می شود یعنی اگر قضیه، موجبه بود عکس نقیض آن، سالبه می شود و اگر قضیه، سالبه بود عکس نقیض آن، موجبه می شود.

شرائط عکس نقیض:

شرط اول: بقاء صدق. یعنی اگر اصل، صادق است عکس نقیض هم باید صادق باشد و نمی تواند کاذب باشد.

شرط دوم: بقاء کیف. یعنی اگر اصل، موجبه است عکس نقیض هم باید موجبه باشد و اگر اصل، سالبه است عکس نقیض هم باید سالبه باشد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo