< فهرست دروس

درس شرح منظومه - استاد حشمت پور

95/08/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: به چه علت قضیه وقتیه دارای عکس نیست/ بیان قضایای سوالبی که دارای عکس نیستند/ بیان عکس سوالب/ بیان نحوه تبدیل جهت در عکس مستوی/ بیان قوانین عکس/ عکس مستوی/ موجهات/ منطق/ شرح منظومه.

فی قمر سمعک ذو تقریع من کتب المنطق مثاله اللاخسف فی التربیع[1]

بحث در عکسِ موجهات سالبه بود. بیان شد که 6 تا از سالبه های کلیه عکس می شوند و 7 تا عکس نمی شوند. آن 6 مورد بیان شد. به سوالبی که عکس نمی شدند رسیدیم. در بین آنها وقتیه را انتخاب کردیم و گفته شد که اخص از همه است و می خواهیم ثابت کنیم وقتیه عکس ندارد و بعداً گفته شود که اگر این اخص عکس ندارد آن اعم ها هم که 6 مورد هستند عکس ندارند. عکس، لازمِ شیء است و اگر این لازم برای خاص موجود نباشد برای عام هم موجود نیست و اگر برای عام موجود باشد برای خاص موجود است. به این مطلب توجه کنید که لازمِ عام، لازمِ خاص هست من دون عکس. مثلا « ماشی » لازم « حیوان » است و « حیوان » اعم از « انسان » است. این « ماشی » که لازم عام یعنی « حیوان » است لازم خاص یعنی لازم « انسان » نیز هست. ولی عکس این صحیح نیست مثلا « ضاحک » لازم خاص یعنی « انسان » هست و از آن منفک نمی شود ولی لازم عام یعنی « حیوان » نیست. حیوانهایی داریم که ضاحک نیستند. نتیجه این می شود که آنچه لازم عام است لازم خاص نیز هست من دون عکس.

مطلب بعدی این است که اگر لازم بودن شیئی را برای خاص نفی کردید، لازم بودن آن برای عام هم نفی می شود. در نفی کردن، بر عکسِ اثبات است. مثلا « بیاض » لازم « انسان » نیست پس لازم « حیوان » هم نیست. اما اگر لازمی را از عام نفی کردید از خاص نفی نمی شود مثلا « ضاحک » را لازم عام ندیدید. اگر نفی لازم بودنِ ضاحک از « حیوان » بشود نفی لازم بودن از « انسان » یعنی خاص نمی شود.

بحث ما در این است که می گوییم عکس، لازمِ وقتیه « یعنی خاص » نیست نتیجه می گیریم که پس لازمِ بقیه قضایا که اعم از وقتیه هستند نیز نیست. با نفیِ لازم بودن از خاص، نفیِ لازم بودن از عام، نتیجه گرفته شد. ولی اگر اثبات می شد که « وقتیه » عکس دارد و این لازم که اسمش عکس است را واجد می باشد نمی توان گفت بقیه « یعنی عامها » هم عکس دارند.

بیان دلیل بر اینکه وقتیه عکس ندارد: ابتدا وقتیه را عکس می کنیم. سپس آن عکس را تقیض می کنیم می بینیم نقیضِ عکس، صادق است می فهمیم که خود عکس باطل است پس وقتیه عکس ندارد

بیان مثال: « لا شی من القمر بمنخسف وقت التربیع لا دائما » جز اول قضیه « یعنی لا شیء من القمر بمنخسف وقت التربیع » را ملاحظه کنید که مطلب صحیحی است زیرا ماه از ابتدا که حرکت می کند و ظاهر می شود به صورت هلال است. یک هفته که می گذرد به حالت تربیع در می آید یعنی ربع ماه به سمت ماه است و ما آن را می بینیم. ربع دیگرش تاریک است و نصف دیگرش هم پشت به ما هست و اصلا دیده نمی شود. دوباره یک هفته دیگر که می گذرد تمام این قسمت ماه که به سمت ما هست روشن می شود و به آن بدر گفته می شود دوباره سه هفته که می گذرد تربیعِ دوم می شود یعنی دوباره ربعِ ماه روشن است. هفته چهارم که بگذرد محاق می شود و ماه کاملا تاریک است و دیده نمی شود. مصنف می فرماید ماه هیچ وقت در حالت تربیع خسوف پیدا نمی کند. همیشه باید زمین بین ماه و خورشید فاصله شود یعنی خورشید و زمین و ماه در امتداد یک خط قرار بگیرند تا ماه در سایه زمین برود و خسوف اتفاق بیفتد و این همیشه در حالتی است که بین ماه و خورشید، 6 برج فاصله باشد. مثلا یک صفحه ساعت فرض کنید و خورشید را در ساعت 12 قرار دهید و زمین را در مرکز صفحه ساعت قرار دهید ماه وقتی در ساعت 6 قرار بگیرد ماه گرفتگی واقع می شود. بین خورشید و ماه، 6 ساعت فاصله است که در واقع همان 6 برج است. اگر خورشید را در ساعت 3 قرار دهید و زمین را در همان مرکز و وسطِ ساعت قرار دهید ماه در ساعت 9 باشد باز هم خسوف اتفاق می افتد. اگر خورشید در ساعت 12 و قمر در ساعت 3 بود خسوف اتفاق نمی افتد چون سایه زمین بر قمر نمی افتد. اگر خورشید در ساعت 12 و قمر در ساعت 6 باشد خسوف اتفاق می افتد. لذا خسوف قمر فقط در شب 14 اتفاق می افتد استثناهای خیلی کمی وجود دارد که در شب 15 اتفاق بیفتد ولی بعضی ها این استثنا را قبول ندارند و می گویند اول ماه را اشتباه دیدید که در شب 15 خسوف دیدید.

تربیع یعنی ماه سه برج از خورشید فاصله گرفته یا سه برج مانده که به خورشید برسد. و در تربیع، ماه نمی گیرد و لذا بالضروره منخسف نیست.

اما بخش دوم قضیه یعنی قید « لا دائما » که آمده اشاره دارد به قضیه ای دارد که موضوع و محمولش مثل قضیه ی اصل است و کیفِ آن تغییر می کند اما کمِّ آن تغییر نمی کند یعنی اگر قضیه ی اصل، سالبه است این قضیه، موجبه می شود ولی اگر آن، کلی است این هم کلی است. جهت هم عوض می شود یعنی اگر جهت قضیه، ضروریه است قضیه ی لا دائمه، بالفعل می شود. همیشه قضیه ی لا دائمه، جهتش بالفعل است و عبارت به اینصورت می شود: « کل قمر منخسف بالفعل » توجه کنید لفظ « وقت التربیع » نمی آید چون اگر بیاید غلط است زیرا « وقت تربیع » قید وقتیه است. قضیه ای که در تفسیر « لا دائما » آورده می شود قضیه مطلقه است نه وقتیه. پس « وقت التربیع » باید برداشته شود همانطور که « بالضروره » برداشته می شود.

حال می خواهیم این قضیه را عکس کنیم ابتدا جز اول این قضیه را عکس می کنیم. « لا شی » باید به « لا شیء » عکس شود چون سالبه کلیه به سالبه کلیه عکس می شود ولی مصنف به صورت سالبه جزئیه می آورد و علت آن بعداً بیان می شود. سپس جای « قمر » و « منخسف » عوض می شود. و قضیه به اینصورت در می آید « بعض المنخسف لیس بقمر بالامکان العام ». این، غلط است چون نقیض آن می شود « کل منخسف قمر بالضروره » که صحیح است. وقتی نقیض صادق است می فهمیم که عکس کاذب است.

اما چرا مصنف سالبه کلیه را به سالبه جزئیه عکس کرد اولا و چرا در عکس، قید « بالامکان العام » را آورده ثانیاً؟ علت اینکه عکس سالبه کلیه را سالبه جزئیه می آورد به این خاطر است که اگر سالبه جزئیه باطل باشد سالبه کلیه به طریق اولی باطل است. مصنف نمی خواهد حقّی را اثبات کند بلکه می خواهد اثبات کند که این مطلب باطل است. اما علت اینکه در عکس، قید « بالامکان العام » آورده شد این است که در بین تمام جهات قضایا، « امکان عام » از همه اعم است اگر بگوییم این، نیست بقیه هم نیست. یعنی اگر عام نباشد خاص هم نیست مثلا اگر در اتاق، حیوان نباشد انسان هم نیست.

خلاصه: بحث در عکسِ موجهات سالبه بود. بیان شد که 6 تا از سالبه های کلیه عکس می شوند و 7 تا عکس نمی شوند. آن 6 مورد بیان شد. به سوالبی که عکس نمی شدند رسیدیم. در بین آنها وقتیه را انتخاب کردیم و گفته شد که اخص از همه است و می خواهیم ثابت کنیم وقتیه عکس ندارد و بعداً گفته شود که اگر این اخص عکس ندارد آن اعم ها هم که 6 مورد هستند عکس ندارند.

بیان دلیل : ابتدا وقتیه را عکس می کنیم. سپس آن عکس را تقیض می کنیم می بینیم نقیضِ عکس، صادق است می فهمیم که خود عکس باطل است پس وقتیه عکس ندارد

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo