< فهرست دروس

درس شرح منظومه - استاد حشمت پور

95/08/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان قضایای سوالبی که دارای عکس نیستند/ بیان عکس سوالب/ بیان نحوه تبدیل جهت در عکس مستوی/ بیان قوانین عکس/ عکس مستوی/ موجهات/ منطق/ شرح منظومه.

و ما لها اللیسیه ای لیس لها عکس[1]

بحث در عکس سوالب بود. شش سالبه بیان شدند که دارای عکس می باشند و عکس آنها هم ذکر شد. الان مصنف ادعا می کند 7 سالبه وجود دارد که عکس نمی شوند. ابتدا آن 7 مورد شمرده می شود بعداً دلیل بر آن اقامه می شود اما دلیل برای 7 مورد جداگانه نمی آید بلکه برای یک مورد آورده می شود و به بقیه سرایت داده می شود. آن 7 سالبه عبارتند از:

1 ـ وجودیه لا ضروریه.

2 ـ وجودیه لا دائمه.

3 ـ وقتیه.

4 ـ منتشره.

5 ـ مطلقه عامه.

6 ـ ممکنه عامه.

7 ـ ممکنه خاصه.

از بین این 7 تا بیان می شود که وقتیه عکس ندارد و برای آن دلیل آورده می شود. سپس بیان می کند که اگر وقتیه عکس نداشت بقیه هم عکس ندارند زیرا وقتیه در بین این 7 تا اخص از همه است و وقتی اخص، عکس نداشت اعم هم عکس ندارد. دلیل بر این مطلب، در توضیح عبارت بیان می شود. بحث امروز نیاز به توضیح ندارد وبه بیان عبارت می پردازیم.

توضیح عبارت

و ما لها اللیسیه ای لیس لها عکس

« ما » مبتدی است و کنایه از « قضیه » می باشد. خبر آن لفظ « سُبِّعت » است ضمیر « لها » به « ما » برمی گردد ولی چون « ما » کنایه از قضیه است یعنی معنایش مونث است ضمیر را مونث آورده است. اگرچه می توان به اعتبار لفظ ضمیر را مذکر آورد.

ترجمه: قضیه ای که برای آن قضیه، « لیس لها العکس » صادق است 7 تا می باشد.

منها ای من السوالب الکلیه الموجهه کجزئیات سَلبٍ ای کما ان السوالب الجزئیه لا عکس لها کما مرّ سُبِّعت ای سبع

« منها »: یعنی «من السوالب الکلیه الموجهه ». ما در فارسی وقتی می خواهیم اضافه کنیم لفظ « من » نمی آوریم بلکه به صورت اضافه می آوریم و می گوییم « قضایایِ سالبه یِ کلیه یِ موجهه ». در عربی اگر مضاف دارای الف و لام باشد از « من » استفاده می شود. اما در اینجا مضاف دارای لام است لذا « منها » گفته است. یعنی قضیه ای که عکس ندارد و سالبه ی کلیه موجهه است. می توان « من » را تبعیضیه گرفت و به اینصورت معنا کرد « از قضایای سوالبِ کلیه موجهه، بعضی از آنها عکس ندارد آنهایی که عکس ندارند 7 تا هستند ».

« کجزئیات سلبٍ »: این لفظ، اضافه صفت به موصوف است یعنی مثل سالبه های جزئیه. یعنی همانطور که سالبه های جزئیه عکس ندارند اینها هم عکس ندارند.

« سُبِّعت ای سبع »: قضایایی که عکس ندارند از بین سوالب کلیه موجهه، 7 تا شمرده شدند.

و هی صنفا الوجودیه و اللاتی تَلَت ای تبعت الوجودیتین فی الذکر آنفا

ترجمه: آن هفت تا عبارتند از دو صفت وجودیه « که وجودیه لا ضروریه و وجودیه لا دائمه است » و قضایای دیگری که به دنبال وجودیتین آمدند در ذکر « نه در رتبه و عموم و خصوص، یعنی وقتی مصنف قضایا را ذکر می کرد 5 قضیه را بعد از وجودیتین آورده ».

« آنفا »: یعنی در صفحه 277 چون بیان کرد « صنفا الوجودیه » و بعداً فرمود « صنفا الوقتیه » و سپس فرمود « و ذی لنفسها » و بعداً فرمود « لیس ینعکس ممکنتک عند شیخ ».

و الدلیل علی ان السَّبع لا عکس لها قولنا: اذ خصها

دلیل بر اینکه این 7 تا عکس ندارند این است که وقتیه عکس ندارد اما چرا وقتیه عکس ندارد بعداً بیان می شود. الان مصنف می خواهد بیان کند که چون وقتیه عکس ندارد 6 مورد دیگر هم عکس ندارند. پس در اینجا دو ادعا داریم:

مدعای اول: وقتیه عکس ندارد. این را در پایان فصل ذکر می کند.

مدعای دوم: وقتی وقتیه عکس ندارد آن 6 مورد دیگر هم وقت ندارند. مصنف ابتدا به ادعای دوم می پردازد.

دلیل بر مدعای دوم: چرا اگر وقتیه عکس نداشت آن 6 مورد دیگر هم عکس ندارد؟ مصنف می فرماید در بین تمام این قضایا، وقتیه از همه اخص است چون اولاً مقید به ضرورت است ثانیا در وقت معین است. « ضرورت » از بین جهات اخص است چون « فعلیه » یعنی در یک زمان باشد. « یک زمان » توسعه دارد می تواند الان باشد می تواند بعداً باشد. « دائمه » یک زمانِ مستمر است. پس « دائمه » اخص از « فعلیه » شد. « ضروریه » شرط دیگری هم دارد. « ضروریه »، هم دوام را دارد هم شرطِ عدم جواز انفکاک را دارد. ممکنه از همه اینها عامتر است. و ضروریه از همه اینها خاص تر است. « ضروریه » در « وقتیه » و « منتشره » هر دو آمد، است ولی « منتشره »، وقتش معین نیست لذا خیلی خاص نیست و مقداری توسعه دارد اما « وقتیه » وقتش هم معین است. پس « وقتیه »، هم به لحاظ « ضرورت »، اخص از بقیه است هم به لحاظ تعیّنِ وقتش اخص از بقیه مثل منتشره است.

اما علت اینکه وقتیه، عکس ندارد بعداً بیان می شود. مصنف می فرماید اگر وقتیه عکس نداشت بقیه هم عکس ندارند به این دلیل که وقتیه اخص از همه است اگر اخص عکس نداشته باشد اعم، عکس ندارد این حرف، یک ادعا است و باید بیان شود.

توجه کنید دو مطلب باید بیان شود:

1 ـ عکس، لازم اصل است. اگر اصل صادق شد صدقِ آن مستلزم این است که عکس هم صادق شود. پس اصل، مستلزم می شود و عکس، لازم می شود. هر جا اصل صدق کرد لازمِ آن هم صدق می کند همانطور که هر جا اربعه آمد زوجیت هم می آید.

2 ـ اعم لازمِ اخص است هر گاه اخص صدق کند اعم هم صدق می کند. پس اخص، ملزوم است و اعم، لازم است ولی عکس آن صحیح نیست یعنی اینطور نیست که هر جا اعم صدق کرد صدق اخص هم باشد. اگر برای وقتیه عکس نداشتیم برای بقیه که عام اند عکس نخواهیم داشت. زیرا اگر برای یکی از آنها عکس داشتیم مثلا برای « منتشره » عکس بود، عکس « منتشره » لازمِ خود « منتشره » می شود چون هر عکسی لازمِ اصل است. « منتشره » چون اعم است لازمِ وقتیه می شود « چون بنا شد که اعم لازمِ اخص باشد پس عکسِ منتشره، لازمِ منتشره می شود و خود منتشره چون اعم است لازمِ وقتیه می شود چون وقتیه اخص است سپس کبرای کلیِ « لازم اللازم لازمٌ » را ضمیمه می کنیم و می گوییم عکسی که لازم اعم است لازم اخص هم می شود در اینصورت لازم می آید که عکس برای « وقتیه » داشته باشیم در حالی که ثابت کردیم « وقتیه » عکس ندارد.

قیاس به اینصورت تشکیل می شود: اگر « وقتیه » عکس ندارد باید « منتشره » هم عکس نداشته باشد « توجه کنید که منتشره به عنوان مثال آورده می شود ». لکن « وقتیه » عکس ندارد پس « منتشره » هم عکس ندارد. تا اینجا حرف مصنف بود خصم می گوید بله وقتیه عکس ندارد اما « منتشره » دارای عکس است به عبارت دیگر قبول نمی کند این مطلب را که اگر اخص عکس نداشت اعم هم عکس ندارد. مصنف الان می خواهد حرف خصم را رد کند به اینصورت می گوید: اگر منتشره که اعم است عکس داشته باشد لازم می آید وقتیه هم که اخص است عکس داشته باشد لکن تالی باطل است یعنی وقتیه عکس ندارد چنانچه بعداً ثابت می شود پس مقدم « یعنی منتشره عکس دارد » باطل است.

اذ خصها ای اخص السبع الوقتیه و لا عکس له

ترجمه: زیرا اخصِ آن 7 تا، وقتیه است و عکسی برایش نیست.

فذو العموم ای الباقیات التی هی اعم منها لللزوم ای لزوم العکس للقضیه و لزوم الاعم للاخص ما ثَلَه ای ماثل ذلک الخص فی عدم الانعکاس

« ماثله » خبر « ذوالعموم » است و « لللزوم » دلیل بر عکس نداشتن است.

ترجمه: پس ذو العموم، یعنی قضایایی که دارای عموم هستند « به عبارت دیگر نسبت به وقتیه، اعم اند که 6 قضیه ی دیگر می شوند » یعنی باقی قضایا که اعم از وقتیه اند شبیه این خاص است در عدم انعکاس « یعنی اگر خاص، عکس ندارد آن عام ها هم شبیه خاص اند در عکس نداشتن « یعنی آن عام ها هم عکس ندارند » و عکس نداشتن آنها به خاطر دو لزوم است یکی اینکه عکس، لازم دارد قضیه را « یعنی عکس، لازم اصل است » دوم اینکه اعم برای اخص لازم می باشد « پس عکس، لازمِ قضیه است و آن قضیه اگر عام باشد خود آن قضیه، لازمِ خاص است پس عکس برای آن خاص، لازم اللازم می شود لذا اگر اخص، عکس نداشت اعم هم مماثل می شود یعنی باید عکس نداشته باشد و الا اگر اعم، عکس داشت لزوم اقتضا می کند که اخص هم عکس داشته باشد در حالی که اخص، عکس نداشت پس باید اعم هم عکس نداشته باشد ».

« لزوم العکس للقضیه و لزوم الاعم للاخص » : عکس، لازم نمی باشد « به صورت ـ لازم دارد ـ معنا نکنید » برای قضیه و اعم هم لازم می باشد برای اخص. در اینصورت گفته می شود عکس اگر برای اعم باشد یعنی لازم برای اعم حاصل است خود اعم هم که لازم اخص است پس آن لازمِ اعم برای اخص، حاصل است یعنی آن عکسی که برای منتشره بود برای وقتیه هم هست در حالی که فرض کردیم وقتیه عکس ندارد پس باید گفت منتشره هم عکس ندارد.

دو مطلب باقی مانده:

1 ـ به چه دلیل وقتیه عکس ندارد. این را خود مصنف بیان می کند.

2 ـ اشکال شد که دربین آن سوالبِ ششگانه ای که عکس داشتند اعم از وقتیه پیدا می شد اگر آنها عکس داشته باشند همین بیان می آید و ثابت می کند که وقتیه عکس دارد.

خلاصه: بحث در عکس سوالب بود. شش سالبه بیان شدند که دارای عکس می باشند. الان مصنف ادعا می کند 7 سالبه وجود دارد که عکس نمی شوند. آن 7 سالبه عبارتند از:

1 ـ وجودیه لا ضروریه.

2 ـ وجودیه لا دائمه.

3 ـ وقتیه.

4 ـ منتشره.

5 ـ مطلقه عامه.

6 ـ ممکنه عامه.

7 ـ ممکنه خاصه.

دلیل بر اینکه این 7 تا عکس ندارند این است که وقتیه عکس ندارد اما چرا وقتیه عکس ندارد بعداً بیان می شود. الان مصنف می خواهد بیان کند که چون وقتیه عکس ندارد 6 مورد دیگر هم عکس ندارند. مصنف می فرماید اگر وقتیه عکس نداشت بقیه هم عکس ندارند به این دلیل که وقتیه اخص از همه است اگر اخص عکس نداشته باشد اعم، عکس ندارد.

توجه کنید دو مطلب باید بیان شود:

1 ـ عکس، لازم اصل است. اگر اصل صادق شد صدقِ آن مستلزم این است که عکس هم صادق شود.

2 ـ اعم لازمِ اخص است هر گاه اخص صدق کند اعم هم صدق می کند. ولی عکس آن صحیح نیست. اگر برای وقتیه عکس نداشتیم برای بقیه که عام اند عکس نخواهیم داشت. زیرا اگر برای یکی از آنها عکس داشتیم مثلا برای « منتشره » عکس بود، عکس « منتشره » لازمِ خود « منتشره » می شود چون هر عکسی لازمِ اصل است. « منتشره » چون اعم است لازمِ وقتیه می شود. سپس کبرای کلیِ « لازم اللازم لازمٌ » را ضمیمه می کنیم و می گوییم عکسی که لازم اعم است لازم اخص هم می شود در اینصورت لازم می آید که عکس برای « وقتیه » داشته باشیم در حالی که ثابت کردیم « وقتیه » عکس ندارد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo