< فهرست دروس

درس شرح منظومه - استاد حشمت پور

95/06/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: 1 ـ ادامه بیان اضافه کردن وحدت حمل به وحدات 8 گانه/ بیان وحدات در تناقض/ بیان تناقض منطق/ بیان تناقض و احکام آن/ 2 ـ بیان تضاد بین دو قضیه/ بیان تضاد/ موجهات/ منطق/ شرح منظومه.

و العدم عدم بالاولی و لیس بعدم بالشائع[1]

بحث در این بود که در تناقض علاوه بر وحدات 8 گانه، وحدت حمل نیز لازم است یعنی باید هر دو قضیه نحوه ی حملشان یکسان باشد به اینکه حمل در هر دو قضیه اولی باشد یا شایع باشد و الا اگر یکی اولی باشد و دیگری شایع باشد تناقض بین آنها نیست اگر چه باقی وحدات رعایت شوند.

بیان مثال برای وحدت در حمل:

مثال اول: « الجزئی جزئی » و « لیس الجزئی بجزئی ». بیان کردیم این دو قضیه تناقض ندارند چون حملشان مختلف است ولی اگر حملشان واحد باشد و به اینصورت بگوید « مفهوم جزئی، جزئی است » و دوباره بگوید « مفهوم جزئی، جزئی نیست » تناقض درست می شود. یا به اینصورت بگوید « مصداق جزئی، جزئی است » و دوباره بگوید « مصداق جزئی، جزئی نیست » در اینجا هر دو حمل، شایع است و باز هم تناقض درست می شود. ولی اگر به اینصورت بگوید « مفهوم جزئی، جزئی است » و « مصداق جزئی، جزئی نیست » تناقض ندارد. توضیح این مثال در جلسه قبل بیان شد الان چند مثال دیگر مصنف می زند که باید تطبیق شود.

توضیح عبارت

و العدم عدم بالاولی و لیس بعدم بالشائع

مثال دوم: « العدم عدم » و « العدم لیس بعدم ». این دو قضیه با هم تناقض ندارند. در قضیه اول یعنی « العدم عدم » حمل در آن، اولی است یعنی مفهوم عدم، مفهوم عدم است به عبارت دیگر عدم، خودش، خودش است که این قضیه، صادق است. در قضیه دوم یعنی « العدم لیس بعدم » حمل در آن، شایع است یعنی عدمی را که مصداق عدم فرض می کنید یعنی آنچه که در ذهن خودتان می آورید و به آن، اطلاق عنوان عدم می کنید عدم نیست بلکه وجود ذهنی است.

بله اگر هر دو قضیه، حمل اولی یا هر دو حمل شایع باشند تناقض درست می شود مثلا گفته شود « مفهوم عدم، مفهوم عدم است » و « مفهوم عدم، مفهوم عدم نیست » یا گفته شود « مصداق عدم، مصداق عدم است » و « مصداق عدم، مصداق عدم نیست ».

نکته: شما یک مصداق از مصادیق عدم در ذهن می آورید بر این، عنوان عدم و مفهوم عدم صدق می کند یعنی صدق می کند که شما عدم را در ذهن خودتان احضار کردید و یک فرد عدم را الان تصور می کنید که عنوان عدم مطلق بر آن حمل می شود. اما این فرد از عدم آیا عدم است یا وجود ذهنی دارد؟ می گوییم چون در ذهن خودتان تصور می کنید پس وجود ذهنی دارد لذا عدم، فردی برای عدم نیست بلکه این عدم، فردی برای وجود ذهنی است. پس به خاطر اینکه مفهوم عدم بر آن صدق می کند عدم است و به لحاظ اینکه در ذهن ما وجود گرفته عدم نیست. همین که گفته می شود « مفهوم عدم بر آن صادق است » یعنی حمل اولی است و همین که گفته می شود « عدم نیست ولی وجود گرفته است » یعنی حمل شایع است. به عبارت دیگر وقتی به صورت فرد ملاحظه می شود می بینیم در ذهن موجود شده و وقتی عنوانش را نگاه می کنیم می بینیم عنوانش همان عنوان عدم است. وقتی عنوان را نگاه کردیم حمل اولی می شود و وقتی مصداق را نگاه کردیم حمل شایع می شود.

و کذا المحال و اللاثابت فی الذهن و اللاممکن العام و اللاشیء و نحوها

مثال سوم: « المحال محال » و « المحال لیس بمحال ». این دو قضیه به ظاهر با هم تناقض دارند ولی تناقضی بین آنها نیست چون قضیه اول یعنی « المحال محال » به این معناست که عنوان محال بر آن مترتب است به حمل اولی ولی آن محالی که ما در ذهن خودمان آوردیم محال نیست بلکه وجود گرفته است و آنچه وجود گرفته نمی تواند محال باشد. پس مفهوم محال مراد است که موجود شده است اما خود محال نمی تواند وجود بگیرد.

محالِ خارجی نمی تواند موجود شود. مفهوم « محال » بر آن حمل می شود و وجود هم ندارد اما محالِ در ذهن یعنی محالی که در ذهن می آوریم یعنی آن را موجود کردیم ولی عنوان محال بر آن صادق است و ما ادعا می کنیم این، محال است. مثلا اجتماع نقیضین محال است. این اجتماع نقیضینی که در ذهنم آوردم مفهومِ آن است که محال نمی باشد. توجه کنید آن اجتماع نقیضینی که در ذهنم آمده خود اجتماع نقیضین واقعی نیست چون حاضر نیست تا در ذهن ما بیاید بلکه مفهوم آن در ذهن ما آمده و این هم محال نیست.

مثال چهارم: « لا ممکنِ عام، لا ممکن است به حمل اولی ولی لا ممکنِ عام، واجب است به حمل شایع یا لا ممکنِ عام، ممتنع است به حمل شایع ». « لا ممکنِ خاص » را اراده نکردیم. « لا ممکنِ خاص » طرفینش مساوی است و نمی توان گفت « موجود و معدوم » چون نه « موجود » بر آن حمل می شود نه « معدوم » بر آن حمل می شود. اما در اینجا دو قضیه داریم « لا ممکنِ عام، لا ممکن است » و « لا ممکنِ عام، ممکن است » هر دو قضیه صحیح است. قضیه اول یعنی « لا ممکنِ عام، لا ممکن است » به حمل اولی صحیح است چون لا ممکن، خودش است. اما قضیه دوم یعنی « لا ممکنِ عام، ممکن است » به حمل شایع صحیح است یعنی وقتی در ذهن می آید یک امر ممکن می شود.

نکته: در « لا ممکن عام » نفی بر « ممکن عام » داخل شده اما « لا ممکن خاص » ممکن است موجود باشد. « لا ممکن عام » اصل امکان را برمی دارد ولی « لا ممکن خاص » فقط تساوی طرفین را برمی دارد. در اینجا « لا ممکن عام » را گفته که آیا ممکن است یا ممکن نیست.

مثال پنجم: « لا شیء، لا شیء است » و « لا شیء، لا شیء نیست بلکه شیء است ». در قضیه ی اول که « لا شیء، لا شیء است » یعنی لا شیء، خودش است و در قضیه دوم یعنی « لا شیء، لا شیء نیست بلکه شیء است »، « لا شیئی » که در ذهن ما آمده « لا شیء » نیست بلکه « شیء » است.

صفحه 268 سطر 5 قوله « بدل »

تا اینجا بحث در تناقض موقتاً تمام شد سپس بحث در نقائض موجهات آورده می شود و بعداً بحث در تناقض ادامه داده می شود. در اینجا مصنف به مناسبت بحث در تناقض، بحث در تضاد را مطرح می کند و می فرماید دو قضیه با هم تضاد دارند. تضاد دو قضیه به چه معناست؟ تناقض روشن شد که در دو قضیه ای است که اگر صدق آنها ممکن نباشد و کذب آنها هم ممکن نباشد فقط یکی صادق و یکی کاذب بود. شرطش این بود که این دو قضیه، هم اختلاف در کیف هم اختلاف در کم داشته باشند و بعضی ها اضافه کرده بودند که اختلاف در جهت هم داشته باشند.

بیان معنای تضاد: دو قضیه ی متضاد به دو قضیه ای گفته می شود که هر دو کلی باشند و در کمیت اختلاف نداشته باشند ولی یکی موجبه بود و یکی سالبه بود این دو قضیه، در صدق با هم جمع نمی شوند ولی ممکن است هر دو کاذب باشند. پس متناقض نیستند. اما چون هر دو با هم صدق نمی کنند معلوم می شود که مقابل هم هستند. پس تقابل قبول می شود ولی تناقض قبول نمی شود. به سراغ یک تقابلی می رویم که از سنخ تناقض نباشد و آن، تقابل تضاد است. چنین دو قضیه ای را متضاد می نامیم. چون با هم صدق نمی کنند لذا تقابل دارند ولی تقابل آنها به این صورت نیست که یکی صادق و یکی کاذب باشد بلکه هر دو ممکن است کاذب باشند لذا تناقض ندارند بلکه تضاد دارند.

اگر همین دو قضیه که یکی موجبه ی کلیه و دیگری سالبه ی کلیه بود را جزئیه کنیم به طوری که یکی موجبه ی جزئیه و دیگری سالبه جزئیه شود به این، متضاد گفته نمی شود بلکه تحت التضاد گفته می شود چون جزئی است و جزئی در تحت کلی است و کلی را متضاد نامیدند جزئی را هم که در تحت کلی است تحت التضاد نامیدند.

مثال اول: « کل حیوان انسان » و « لا شیء من الحیوان بانسان ». این دو قضیه را ملاحظه کنید که موضوع و محمولشان شبیه به هم هست. از نظر کمیت هر دو کلی اند. از نظر کیفیت مختلفند چون یکی موجبه و دیگری سالبه است. هر دو قضیه کاذبند. یعنی در کذب، اجتماع دارند در حالی که متناقضان، در کذب اجتماع ندارند بلکه یکی کاذب است.

مثال دوم: « بعض الحیوان انسان » و « بعض الحیوان لیس بانسان ». این دو قضیه در کمیت اختلاف ندارند و هر دو جزئی اند اما در کیفیت اختلاف دارند چون یکی موجبه و یکی سالبه است و هر دو هم صادق اند. این دو قضیه را داخلان تحت التضاد گویند.

توضیح عبارت

بَدِّل لفظ التناقض فی اصطلاح المنطقی بالتضاد او ما تحت التضاد متی کانت القضیتان فی الکیف لا فی الکم قد خالفتا

ترجمه: لفظ « تناقض » در اصطلاح منطقی را تبدیل به « تضاد » یا « تحت التضاد » کن زمانی که اینچنین اتفاقی بیفتد که دو قضیه در کم متفق بودند و در کیف، مختلف بودند.

مثل: « کل حیوان انسان و لا شیء من الحیوان بانسان » فکلتاهما کاذبه

این دو قضیه کاذبند و لذا متناقض نیستند.

و مثل: « بعض الحیوان انسان و بعض الحیوان لیس بانسان » و کلتاهما صادقه

این دو قضیه صادقند و لذا متناقض نیستند.

فالاول تضاد و الثانی ما تحت التضاد

چون جزئی در تحت کلی است و اسم کلی، تضاد است.

پس جزئی باید تحت کلی یعنی تحت تضاد باشد.

قال الشیخ الرئیس فی الشفا[2]

مصنف برای تایید مطلب خودش شاهدی از کلام ابن سینا می آورد. ایشان می فرماید دو قضیه را نگاه می کنیم می بینیم با هم اجتماع در صدق ندارند می فهمیم بین اینها تقابل است ولی خاصیتِ تقابلِ تناقض یافت نمی شود چون تقابل به این معناست که این دو با هم جمع نمی شوند و خاصیت تناقض این است که یکی صادق و یکی کاذب است. این خاصیت یافت نمی شود چون می بینیم هر دو صادق یا هر دو کاذبند اینجا را متضاد بنام نه متناقض.

توجه کنید در این عبارتی که از ابن سینا نقل می شود فقط تضاد آمده و به تحت التضاد اشاره نشده است.

نکته: مرحوم خواجه می فرماید ممکن است از طریق جهت هر دو قضیه کاذب شوند به اینصورت « بعض الانسان کاتب بالضروره » و « بعض الانسان لیس بکاتب بالضروره » که هر دو کاذب است چون نه وجود کتابت برای انسان ضروری است نه سلب کتابت ضروری است. مرحوم خواجه می فرماید با جهت می توان هر دو قضیه ی داخل تحت التضاد را کاذب کرد و الا در ماده ی امکان صادق اند.

لیس الکلیُّ السالب یقابلُ الکلیَّ الموجَب مقابلةً بالتناقض بل هو مقابل له من حیث هو سالب لمحموله مقابله اخری

ترجمه: کلی سالب با کلی موجب، تقابل دارند ولی تقابلش، تقابل بالتناقض نیست بلکه کلی سالب مقابلِ با کلی موجب است اما یک نوع مقابله ی دیگری است.

« من حیث هو سالب لمحموله »: مصنف با این عبارت، نحوه ی مقابله را بیان می کند. هر دو قضیه کلی اند چگونه مقابله دارند؟ مصنف می فرماید چون این قضیه، سالب است و محمول آن موجبه را سلب می کند مقابله درست شده است و الا به لحاظ کمیت همانطور که ملاحظه کنید مقابله بین آنها نیست.

فلنُسَمِّ هذه المقابله تضاداً اذ کان المتقابلان مما لا یجتمعان صدقاً اصلا

باید این مقابله را تضاد بنامیم چون خصوصیت تضاد در آن است و آن خصوصیت تضاد این بود که با هم جمع نمی شوند ولی رفع دو متضاد بنا بر نظر قدما جایز است یعنی شرط نمی کنند که بین متضادین غایت الخلاف باشد. اما متاخرین شرط می کنند که بین متضادین غایت الخلاف باشد. مثل سفیدی و سیاهی که متضاد اند ولی رنگهایی که بین این دو قرار دارند تضاد ندارند مثلا زردی، بهره ای از سفیدی و بهره ای از سیاهی دارد لذا غایت الخلاف ندارد نه با سفیدی و نه با سیاهی.

نکته: دو ضدی که لا ثالث لهما باشد مثل متناقضان می باشد که نه جمع و نه رفع می شود ولی دو ضدی که لهما ثالث است مثل سیاهی و سفیدی بنابر نظر قدما که غایت الخلاف را شرط نمی کردند، سفیدی و سیاهی را دو ضد می گرفتند که ثالث دارند. مصنف بر طبق نظر قدما می فرماید چون این دو با هم جمع نمی شوند پس تناقض ندارند بلکه مقابله ی دیگر دارند و گاهی هر دو رفع می شوند.

ترجمه: باید این مقابله را تضاد بنامیم چون با هم جمع نمی شوند « همه اقسام متناقض اینگونه هستند که با هم جمع نمی شوند چه تناقض باشد چه تضاد باشد چه عدم و ملکه باشد.

و لکن قد یجتمعان کذبا

گاهی این دو متقابل، کذباً جمع می شوند یعنی هم این کاذب است هم آن کاذب است یعنی رفع هر دو جایز است.

کالاضداد فی اعیان الامور

مثل اضداد در خارج که اینگونه اند یعنی دو ضد را در خارج نمی توانید با هم جمع کنید ولی دو ضد را بنابر تعریف قدما می توان رفع کرد « اما بنا بر تعریف متاخرین نمی توان رد کرد » چون در تعریف قدما غایت الخلاف شرط نمی شود.

 


[2] الشفاء، ابن سینا، المنطق، ج1 کتاب العباره، الفصل السابع، ص46، طبع مصر.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo