< فهرست دروس

درس شرح منظومه - استاد حشمت پور

94/02/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان نسب اربع/ کلی و جزئی/ مباحث الفاظ/ منطق/ شرح منظومه.
« وجه حصر النسب فی الاربع ان کل کلیین فاما ان یصدق احدهما علی کل ما یصدق علیه الآخر او لا یصدق »[1]
بیان شد که بین دو کلی یکی از چهار نسبت برقرار است آن چهار نسبت عبارتند از نسبت تساوی، نسبت تباین، نسبت عموم و خصوص مطلق، نسبت عموم و خصوص من وجه.
تعریف تساوی: در تساوی، یک کلی بر تمام مصادیق کلی دیگر صدق می کند و کلی دیگر هم بر تمام مصادیق این کلی صدق می کند.
مثال: مثل « انسان » و « ناطق » که دو کلی هستند و انسان بر تمام مصادیق ناطق صدق می کند به طوری که گفته می شود « کل ناطق انسان » و ناطق هم بر تمام مصادیق انسان صدق می کند به طوری که گفته می شود « کل انسان ناطق ». وقتی که گفته می شود « کل انسان ناطق » در اینصورت « ناطق » بر تمام افراد و مصادیق « انسان » صادق است و وقتی گفته می شود « کل ناطق انسان » در اینصورت « انسان » بر تمام مصادیق « ناطق » صادق است.
علامت تساوی: علامت تساوی، صدقِ دو موجبه کلیه است به طوری که در یک موجبه کلیه، این کلی موضوع قرار بگیرد و در یک موجبه کلیه ی دیگر، کلی دیگر موضوع قرار بگیرد مثلا انسان و ناطق را لحاظ کنید که می توان گفت « کل انسان ناطق »، در اینجا یکی از آن کلی ها که انسان است موضوع قرار گرفته است. در قضیه دیگر گفته می شود « کل ناطق انسان ».
تعریف عموم و خصوص مطلق: در عموم و خصوص مطلق، دو کلی هست که اولی بر تمام مصادیق دومی صدق می کند ولی دومی بر تمام مصادیق اولی صدق نمی کند بلکه بر بعض مصادیق اولی صدق کند.
مثال: مثل « انسان » و « حیوان » که یکی از این دو کلی که حیوان است بر تمام افراد دیگری که انسان است صدق می کند و گفته شد « کل انسان حیوان ». اما کلی دیگر که انسان بود نمی تواند بر تمام مصادیق حیوان صدق کند بلکه بر بعض مصادیق حیوان صدق می کند یعنی نمی توان گفت « کل حیوان انسان » بلکه باید گفت « بعض الحیوان انسان ». در چنین حالتی نسبت عموم و خصوص مطلق است. آن کلی که بر تمام مصادیق دیگری صدق می کند به آن اعم گفته می شود و آن کلی که بر بعض مصادیق دیگری صدق می کند به آن اخص گفته می شود. یکی اعم است و یکی اخص است اما نسبت، عموم و خصوص است. ولی این نسبت مقید به مطلق می شود. همینطور به خود اعم و اخص هم مطلق گفته می شود یعنی تعبیر به « اعم مطلق » و « اخص مطلق » می شود. علت اینکه قید « مطلق » آورده می شود در عموم و خصوص من وجه توضیح داده می شود.
علامت عموم و خصوص مطلق: علامت عموم و خصوص مطلق، صدق یک موجبه کلیه و یک موجبه جزئیه است. « کل انسان حیوان » موجبه کلیه است و « بعض الحیوان انسان » موجبه جزئیه است. یعنی اعم، موضوعِ قضیه جزیئه قرار می گیرد و اخص، موضوع قضیه کلیه قرار می گیرد و هردو قضیه صادق می شود. پس علامت عموم و خصوص مطلق، صدق دو قضیه است اما بعضی گفتند علامت عموم و خصوص مطلق، صدق سه قضیه است که یکی موجبه کلیه است و یکی موجبه جزئیه در مواردی که اخص صادق است مثل « بعض الحیوان انسان » و یکی سالبه جزئیه در مواردی که اخص صادق نیست. مثل « بعض الحیوان لیس بانسان ».
تعریف عموم و خصوص من وجه: کلی اول بر بعض مصادیقِ کلی دوم صدق کند و کلی دوم هم بر بعض مصادیق کلی اولی صدق کند. یعنی صدق از هر کدام از دو کلی، جزئی باشد.
مثال: مثل « حیوان « و « ابیض » که ابیض بر تمام حیوانات صدق نمی کند بلکه بر بعض مصادیق حیوانات صدق می کند حیوان هم بر تمام ابیض ها صدق نمی کند بلکه بر بعض مصادیق ابیض صدق می کند مثلا بر پارچه سفید، حیوان صدق نمی کند با اینکه ابیض است.
علامت عموم و خصوص من وجه: علامت عموم و خصوص من وجه، صدق دو موجبه جزئیه است و می توان گفت صدق دو موجبه جزئیه و صدق دو سالبه جزئیه است. مثلا گفته شود « بعض الحیوان ابیض » و « بعض الابیض حیوان » که این دو، موجبه جزئیه هستند و می توان به این صورت گفت « بعض الحیوان ابیض » و « بعض الحیوان لیس بابیض» و « بعض الابیض حیوان » و « بعض الابیض لیس بحیوان » که هم سالبه آورده شود و هم موجبه آورده شود.
نکته: چرا در عموم و خصوص مطلق، لفظ « مطلق » آورده می شود و در عموم و خصوص من وجه لفظ « من وجه » آورده می شود؟ به ابیض، اعم من وجه و اخص من وجه گفته می شود. به حیوان هم اعم من وجه و اخص من وجه گفته می شود. به رابطه بین آنها هم عموم و خصوص من وجه گفته می شود. علت این است که حیوان من وجهٍ اعم است یعنی از این جهت که غیر ابیض را هم دارد اعم است و وسعتش از ابیض بیشتر است ولی از جهت دیگر، اخص است چون همه افراد ابیض را شامل نمی شود لذا اخص است. ابیض هم به همین صورت است که من وجهٍ اعم است زیرا هم مصادیقِ حیوان ابیض را شامل است هم مصادیقی که حیوان نیستند را شامل است لذا اعم می شود اما من وجهٍ اخص است یعنی از این جهت که شامل حیواناتِ غیر ابیض نمی شود اخص است. پس در باب عموم و خصوص من وجه هر کدام از کلی ها اعم هستند من وجهٍ و اخص هستند من وجهٍ آخر. اما در عموم و خصوص مطلق به این صورت نیست زیرا آن کلی که عام است، مطلقا عام است نه اینکه به وجهی عام باشد و به وجهی خاص باشد بلکه به هیچ وجه خاص نیست. انسان هم مطلقا خاص است نه اینکه به وجهی خاص باشد .
تعریف تباین: دو کلی را ملاحظه می کنیم و می بینیم هیچ کدام از این دو کلی بر مصادیق دیگری صدق نمی کند نه بر تمام مصادیقش صدق می کند نه بر بعض مصادیقش صدق می کند. در اینصورت گفته می شود این دو کلی با هم تباین دارند.
مثال: مثل « حجر » و « شجر » که حجر بر هیچ یک از افراد شجر صدق نمی کند و شجر هم بر هیچ یک از افراد حجر صدق نمی کند.
علامت تباین: علامت تباین، صدق دو قضیه سالبه کلیه است. « لا شی من الحجر بشجر » و « لا شی من الشجر بحجر »
نکته: در تباین می توان حکم کرد که صدق یک قضیه سالبه کلیه کافی است ولی خوب است که بعداً درباره تباین جزئی بحث شود و فرق آن با تباین کلی روشن شود آن وقت در تباین کلی گفته می شود که فقط به یک سالبه ی کلیه نیاز است.
وجه انحصار نسبت بین دو کلی، به 4 نسبت: انحصار در صورتی واقع می شود که تقسیم، دائر مدار نفی و اثبات شود. در اینصورت تقسیم، تقسیم عقلی و دائر مدار نفی و اثبات و مفید حصر عقلی می شود یعنی به ما می فهماند که عقلا این مقسم منحصر در این اقسام است. اما گاهی از اوقات تقسیم، دائر مدار نفی و اثبات نمی شود مثل اینکه گفته می شود « کلمه یا اسم است یا فعل است یا حرف است ». البته وقتی تقسیم اصلی را بخواهید بیان کنید، دائر مدار نفی و اثبات می شد به اینصورت که یا دارای معنای مستقل است یا دارای معنای مستقل نیست. اگر دارای معنای مستقل نیست، حرف می باشد اما اگر دارای معنای مستقل است یا مقرون با زمان است که به آن فعل گفته می شود یا مقرون با زمان نیست که به آن اسم گفته می شود.
در اصطلاح گفته می شود تقسیمی، تقسیم عقلی است و حصرِ مقسم در اقسام، حصر عقلی است که دائر بین نفی و اثبات باشد. و به تعبیر دیگر تقسیمی باشد که با منفصله حقیقیه بیان شده باشد زیرا تقسیمی که با منفصله حقیقیه بیان می شود تقسیم عقلی و دائر بین نفی و اثبات است. در منفصله حقیقیه، دو طرف نقیض آورده می شود و دو طرف نقیض، طرف سوم ندارد. اما می توان یکی از دو قسم را مقسم قرار داد و با منفصله حقیقیه دیگری تقسیم را ادامه داد.
در ما نحن فیه هم باید از منفصله حقیقیه استفاده کرد تا بتوان گفت این حصر، حصر عقلی است.
بیان انحصار: یا اینچنین است که کلی اول بر تمام مصادیق کلی دوم صدق می کند و یا کلی اول بر تمام مصادیق کلی دوم صدق نمی کند. در صورتی که کلی اول بر تمام مصادیق کلی دوم صدق می کند یا کلی دوم هم بر تمام مصادیق کلی اول صدق می کند که به آن تساوی گفته می شود. یا بر تمام مصادیق کلی اول صدق نمی کند « مراد از اینکه گفته شد ـ صدق نمی کند ـ یعنی صدق بر کل نمی کند. در اینجا سوالی پیش می آید و آن اینکه اگر صدق بر کل نکرد آیا می توان گفت ـ بر بعض صدق می کند ـ و آیا می توان گفت ـ بر هیچ چیز صدق نمی کند؟ ـ جواب این است که می توان گفت ـ بر بعض صدق می کند ـ چون وقتی بر همه صدق نکرد مفهومش این است که بر بعض صدق کرد. اما اگر گفته شود ـ بر هیچ چیز صدق نمی کند ـ صحیح نیست زیرا عبارتِ ـ بر هیچ چیز صدق نمی کند ـ مفهوم برای این جمله ـ بر همه صدق می کند ـ نیست زیرا وقتی گفته می شود ـ بر همه صدق نمی کند ـ معنایش این نیست که ـ بر هیچ چیز صدق نمی کند ـ بلکه معنایش این است که بر همه صدق نمی کند پس بر بعضی صدق می کند». این، عموم و خصوص مطلق است.
اما در صورتی که کلی اول بر تمام مصادیق کلی دوم صدق نمی کند یا بر بعض مصادیق صدق می کند در اینصورت عموم و خصوص من وجه است. یا بر بعض مصادیق هم صدق نمی کند در اینصورت تباین است.
نکته: این بیانی که بنده « استاد » کردم عین کلام مرحوم سبزواری نیست و تفاوت مختصری دارد اما طوری توضیح داده شد که کلام مرحوم سبزواری روشن شود و بنده « استاد » چون می خواستم کلام مرحوم سبزواری روشن شود اینگونه توضیح دادم.
توضیح عبارت
« وجه حصر النسب فی الاربع ان کل کلیین فاما ان یصدق احدهما علی کل ما یصدق علیه الآخر او لا یصدق »
نکته: در نسخه ای که در دست بنده « استاد » وجود دارد « یعنی نسخه ای که چاپ سنگی است » عبارت به این صورت آمده « کلما یصدق » یعنی لفظ « کل » به « ما » چسبیده است در حالی که باید جدا باشد زیرا در رسم الخط رایج است که اگر « کل ما » چسبیده باشد باید « کُلَّما » به نصب لام خوانده شود و سور قضیه شرطیه موجبه کلیه باشد. در اینجا معنا ندارد که به معنای سور قضیه باشد لذا باید جدا نوشته شود و لفظ لام در « کل » را مکسور بخواند.
وجه حصر نسب در چهار، این است که دو کلی را ملاحظه کنید هر دو کلی که باشد یا یکی از این دو کلی بر تمام مصادیق کلی دیگری صدق می کند یا صدق نمی کند.
« فان صدق فاما مع العکس و هما المتساویان او لا مع العکس »
از اینجا ادامه تقسیم برای عبارت « فاما ان یصدق احدهما .... الآخر » است. اگر کلی اولی بر کلی دومی صدق کرد یا با عکس صدق می کند « یعنی اگر اولی بر دومی صدق کرد عکسش این است که دومی هم بر اولی صدق کند » یا با عکس صدق نمی کند « یعنی کلی اولی بر تمام مصادیق دیگری صدق می کند اما عکس آن، که دومی بر تمام افراد اولی صدق کند وجود ندارد ».
ترجمه: اگر یکی از دو کلی بر دیگری صدق کرد یا با عکس هم هست « یعنی دومی بر اولی صدق می کند به این دو کلی، متساویان گفته می شود » یا با عکس نیست « یعنی عکس، صدق نمی کند. آن که بر کل مصادیق صدق کرده اعم است که به آن اعم مطلق گفته می شود اما آنکه بر بعض مصادیق صدق کرده اخص است که به آن اخص مطلق گفته می شود ».
« فالذی صدق هو الاعم مطلقا و الآخر اخص مطلقا »
آن که صدق کلی کرده اعم است مطلقا و دیگر که صدق کلی نکرده بلکه صدق جزئی کرده اخص است مطلقا.
« و ان لم یصدق علی کله فان صدق علی بعض فکل منهما اعم و اخص من وجه »
عبارت « ان لم یصدق علی کله » به معنای این است: « و ان لم یصدق احدهما علی کل ما یصدق علیه الآخر ».
« اعم و اخص من وجه » به معنای « اعم من وجه و اخص من وجه » است.
اگر یکی از این دو کلی بر کل مصادیق دیگر صدق نکرد در این صورت اگر صدق بر بعض کرد عموم و خصوص من وجه می شود و اگر صدق بر بعض نکرد تباین می شود.
ترجمه: اگر آن کلی، بر کل مصادیق کلی دوم صدق نکرد، در اینصورت اگر صدق کند که کلی دوم بر بعض مصادیق کلی اول صدق می کند هر یک از این دو کلی اعم و اخص من وجه هستند یعنی من وجهٍ اعم است و من وجهٍ اخص است.
« و الا فهما المتباینان کما قلنا »
و اگر صدق بر بعض هم نکرد یعنی این کلی بر هیچ یک از مصادیق کلی دوم صدق نمی کند همینطور کلی دوم بر کلی اول صدق نمی کند در اینصورت بین این دو کلی، تباین می شود که از هیچ طرف صدق وجود ندارد.



BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo