< فهرست دروس

درس شرح منظومه - استاد حشمت پور

94/01/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه خلاصه بحث متواطی و مشکک/ غوص فی المتواطی و المشکک/ کلی و جزئی/ مباحث الفاظ/ منطق/ شرح منظومه.
« و ان کان فیه التفاوت فان کان بامور زائده من القوابل و العوارض فهو المشکک بالتشکیک العام »[1]
بعد از اینکه کلی متواطی و کلی مشکک توضیح داده شد و مشکک به دو قسم عامی و خاصی تقسیم شد مصنف خواست دوباره خلاصه مطالب را به بیان دیگر بگوید. در ضمن « و الحاصل ان الکلی » شروع به این مطلب کرد و گفت: در حمل کلی، یا تفاوتی نیست که به آن کلی متواطی می گویند یا در حمل کلی تفاوت هست که در جلسه امروز به این بحث می پردازد.
در جای که در حمل کلی تفاوت باشد یا تفاوت به امور خارج از حقیقت این کلی است که به آن مشکک عامی گفته می شود یا تفاوت به اموری است که داخل در حقیقت این کلی است که به آن مشکک خاصی گفته می شود.
تفاوت به امور خارجه در جلسه قبل اشاره شد که یا به قوابل یا به عوارض است. فرق بین قوابل و عوارض هم بیان شد. الان در ضمن مثالی که زده می شود دوباره فرق بین قوابل و عوارض را بیان می کند.
نکته: فلاسفه اصطلاحی را جعل کردند که آن را از قرآن گرفتند. آن اصطلاح این است: نوری که اصلی باشد و از جایی کسب نشده باشد ضیاء نامیده می شود اما نوری که از جایی کسب شده باشد نور نامیده می شود مثلا روشنی خورشید که از جایی کسب نشده بلکه از ذات خودش است ضیاء گفته می شود اما روشنی قمر که از خورشید کسب شده و خودش ذاتا روشن نیست تعبیر به نور می شود. در قرآن هم بر نورشمس، تعبیر به ضیاء شده و بر نور قمر، تعبیر به نور شده. از شمس تعبیر به مضیء و از قمر تعبیر به مُنیر می شود. البته این اصطلاح، اصطلاحی نیست که موظف به رعایت آن باشیم خود کسانی که این اصطلاح را جعل کردند گفتند این اصطلاح را غالبا رعایت می کنیم ولی گاهی هم تخلف می کنیم و انتظار نداشته باشید که همیشه رعایت شود لذا گاهی فلاسفه نور را بر روشنی خورشید اطلاق می کنند این اصطلاح مثل اصطلاح جرم و جسم است زیرا فلاسفه می گویند جسم را اطلاق بر جسمی که از عنصر ساخته شده بکنید و جرم را اطلاق بر جسمی که از جسم فلک ساخته شده بکنید. اما گاهی بر جسم فلک، تعبیر به جسم می کنند نه جرم. ولی کم است که بر عنصر، اطلاق جرم کنند همانطور که کم است بر نور کسبی، ضیاء اطلاق شود.
بیان مثال در جایی که تفاوت به امر خارج از ذات باشد و عامی باشد: نور شمس بر سه نور صدق می کند:
1 ـ ضیاء.
2 ـ نور.
3 ـ ظل.
ضیاء به معنای شعاع شمس است و نور به معنای نوری است که از قمر ساطع می شود. این دو با هم فرق دارند زیرا یکی کسبی است و یکی ذاتی است. بر هر دو اطلاق نور شمس می شود. بر سایه هم اطلاق نور شمس می شود زیرا گفته می شود که خورشید اینجا را روشن کرده اگر خورشید نبود اینجا ظلمت بود و سایه ای وجود داشت. پس سایه هم به نحوی به نور خورشید نسبت داده می شود ولی نوری که مبتلی به مانع شده است در اینجا « نور شمس » کلی است که بر سه چیز اطلاق می شود اما این سه چیز اختلاف دارند و اختلافشان به قوابلشان است. آنچه که نور شمس را قبول کرده « که همان ضیاء است » خود محل شمس است که این نور را دارد. در نور قمر، محل قمر نور را قبول کرده است و در ظل، محلِ ظل عبارت از جایی است که سایه در آنجا افتاده و آن مکان، سایه را پذیرفته است.
در اینجا هر سه مورد، نور شمس هستند ولی قابل های آن مختلف است ممکن است گفته شود که عوارضان هم مختلف است به اینصورت که نور خورشید شدت دارد و از نور قمر شدیدتر است و نور خورشید و نور قمر نسبت به سایه شدت دارند.
اختلاف را می توان به کیفیت که امر خارج و عارض است مرتبط کرد و می توان به قابل که شمس و قمر و آن محلی که سایه افتاده مرتبط کرد.
علت اینکه به « نور شمس »، تشکیک گفته می شود این است که چون اختلاف در صدق دارد و علت اینکه به « نور شمس » عامی گفته می شود این است که بعضی ممکن است بگویند چون عامه این تشکیک را می فهمند و می پذیرند ولی تشکیک دیگر را شاید عوام نفهمند بلکه خواص بفهمند. اما بعضی گفتند تشکیک عامی به این خاطر گفته شده که چون شمولش عمومیت دارد و شامل این تشکیک که خاصی نیست و شامل تشکیک خاص هر دو می شود.
نکته: طبق این بیانی که شد تشکیک خاصی، قسیم برای تشکیک عامی قرار داده نشد بلکه اخص از تشکیک عامی گرفته شد و بین عام و خاص، تباین نیست.
سوال: چگونه بر سایه اطلاق نور می شود؟
جواب: در سایه، نور وجود دارد ولی بر خورد به مانع کرده. اگر جایی نور نباشد به ان سایه گفته نمی شود بلکه ظلمت گفته می شود که نور خورشید در آن نیست.
توضیح عبارت
« و ان کان فیه التفاوت فان کان بامور زائده من القوابل و العوارض فهو المشکک بالتشکیک العام »
« و ان کان » عطف بر « ان لم یکن فیه التفاوت » در سطر 13 است.
در صورتی که « ان کان فیه التفاوت » باشد دارای دو قسم می شود که یک قسم را با عبارت « فان کان بامور زائده » بیان می کند و قسم دیگر را با عبارت « و ان کان فیه التفاوت » در صفحه 127 سطر اول بیان می کند.
ترجمه: اگر این تفاوت به اموری زائد باشد که آن امور عبارت از قوابل و عوارض است چنین امر تشکیکی، مشکک است ولی تشکیک عام است.
« کنور الشمس الصادق علی الضیاء و نور القمر و الاظلال »
مثل نور شمس که بر سه چیز صدق می کند:
1 ـ ضیاء.
2 ـ نور قمر.
3 ـ سایه ها. ولی صدق نور شمس بر این سه، با تفاوت است زیرا مسلم است که اطلاق نور شمس بر ضیاء به اولویت یا اقدمیت است و بر نور قمر به مقابل اولویت یا آخریت است.
« و هذا یسمی مشککا اذ فیه التفاوت و عاما اذ کون الکلی فیه التفاوت یشمل هذا و الخاصی »
مدعای مصنف مرکب است که یک جزئش این است « هذا یسمی مشککا » و جزء دیگر « عاما » است. مصنف می توانست هر دو جزء را ابتدا بیاورد بعدا برای هر کدام دلیل بیاورد در اینصورت دلیلش یا به نحو لف و نشر مرتب ذکر می شد یا نامرتب ذکر می شد. یعنی اگر دلیل اول برای مدعای اول آورده می شد و دلیل دوم برای مدعای دوم می آورد لف و نشر مرتب می شد. یا بر عکس می کرد که دلیل اول برای مدعای دوم می آورد و دلیل دوم برای مدعای اول می آورد که لف و نشر نامرتب می شد ولی این کار را نکرد بلکه جزء اول از مدعا را آورد و به دنبال آن، دلیلش را آورد سپس جزء دوم مدعا را می گوید و به دنبال آن، دلیلش را می آورد.
« اذ فیه التفاوت »: چون در حمل، تفاوت است لذا تشکیک حاصل است.
« اذ کون الکلی »: این تشکیک، تشکیک عامی نامیده می شود چون این شرط « که در کلی، تفاوت باشد » شامل تشکیک مذکور « یعنی تشکیک عامی » و تشکیک خاصی می شود. توجه کنید که چون تشکیک، شامل هر دو قسم می شود به آن، تشکیک عامی گفته می شود نه اینکه ابتدا به آن، تشکیک عامی گفته شد بعدا بیان گردید که شامل هر دو می شود چون تشکیک عامی شامل تشکیک خاصی نمی شود زیرا عامی و خاصی با هم نمی سازند. وقتی اسم تشکیک بر آن گذاشته شد می بینیم هم شامل این تشکیکی می شود که ما مثال زدیم هم شامل یک نمونه تشکیک دیگر هم می شود به این جهت به آن عامی گفتیم و الا در ابتدا که می خواستیم شامل خاصی و غیر خاصی کنیم اسم آن را تشکیک گذاشتیم و گفتیم این صدق چون تفاوت دارد پس تشکیکی است. این تفاوت، هم در تشکیک عامی است هم در تشکیک خاصی است پس تشکیک در هر دو است. در جایی که تفاوت هست تشکیک عام است که اگر تفاوتش در درون رفت خاص می شود.
مصنف نمی گوید تشکیک عامی شامل خاصی می شود بلکه می گوید « کون الکلی فیه التفاوت » که معنای تشکیک است و شامل عامی و خاصی می شود. یعنی اگر کلی به صورتی باشد که در صدق آن تفاوت باشد مشکک گفته می شود.
در تشکیک های عامی، مصداق کلی در همه جا یک چیز است و اختلاف در بیرون است و چون اختلاف در بیرون است لذا مصداق، اختلافی ندارد و حمل کلی بر مصداق بدون اختلاف است در نتیجه متواطی می شود. تشکیک های عامی به متواطی بر می گردد. بر خلاف جایی که اختلافات داخل حقیقت باشد یعنی مصادیق با هم اختلاف داشته باشند در اینصورت حمل کلی بر این مصادیق با اختلاف است. در جایی که اختلاف در بیرون باشد حمل کلی بر مصادیق، یکسان است و آن اختلافات بیرونی مصادیق را مختلف می کنند مثل قوابل.
مثلا نور بر قوابل و عوارض صدق نمی کند بلکه نور بر نور صدق می کند و همه این سه مورد « نور شمس و قمر و سایه » در نور بودن مساوی اند و اختلافشان در قابلشان یا در عارضشان است که هم قابل و هم عارض هر دو خارج هستند پس خود ذات این مصداق با ذات آن مصداق فرقی ندارد لذا مفهوم بر همه به تواطی صدق می کند. در واقع جایی که مشکک به تشکیک عام است باید گفته شود متواطی است که اختلاف بیرونی در آن تاثیر گذاشته و مشکک به حساب می آید. بر خلاف تشکیک خاصی که یک مصداق آن با مصداق دیگر فرق دارد پس در تشکیک خاصی، تشکیک حفظ می شود اما در تشکیک عامی، تشکیک را ظاهری می گیریم و واقع را متواطی قرار می دهیم.
« و لکن مرجع هذا التشکیک الی التواطؤ اذ التفاوت بالزوائد »
لکن مرجع این تشکیک به تواطو است زیرا تفاوت به زوائد است و اختلاف در مصداق نیست. چون اختلاف در مصداق نیست لذا این کلی بر مصادیقش به تساوی حمل می شود و اختلاف از ناحیه این کلی نیست بلکه از اموری بیرون می آید.
« ففی هذه الانوار یرجع الشده و الضعف و العلیه و المعلولیه الی وجودها لا الی ماهیتها »
مرحوم سبزواری اختلاف را در ذاتِ نورها نبردند. اگر اختلاف در ذات نورها می رفت ماهیت ها تفاوت پیدا می کردند « ذات به معنای ماهیت است » یعنی اگر ذات نور خورشید با ذات نور قمر و با ذات نوری که در سایه است اختلاف داشتند در اینصورت سه ماهیت می شدند یکی، ماهیتی می شد که شدید است و یکی، ماهیتی است که متوسط می باشد و یکی ماهیتی است که ضعیف است. در اینصورت تشکیک در ماهیت راه پیدا می کرد.
مرحوم سبزواری تشکیک را در عوارض و زوائد و امور خارجه بردند یعنی این نور وقتی می خواهد وجود بگیرد با زائد و عارض و قابلش وجود می گیرد پس در وقتی که این سه نور می خواهند وجود بگیرند مختلف هستند زیرا ذات ها وقتی موجود می شوند هر ذاتی با یک عرضی موجود می شود یعنی در ذاتِ موجود شده، آن عوارض داخل هستند اما عوارض در خود ذات داخل نیستند پس اگر ذاتِ موجود شده، اختلاف پیدا می کند در واقع وجود، اختلاف پیدا می کند نه اینکه آن ذات، اختلاف پیدا کند ولی وقتی این ذات، همراه با عارض شد و موجود گردید وجودها مختلف می شوند لذا مرحوم سبزواری اختلافی را که ابتدا در ذات ملاحظه می شود به وجودشان بر می گرداند و می گوید تفاوت این ذات ها در وجودشان است نه اینکه در ذات و ماهیتشان باشد علتش این است که وجود، عبارت از ذاتِ فقط نیست بلکه عبارت از ذات به علاوه عارض یا قابل است. یعنی ذات به همراه عارض و قابل موجود شده است. پس تفاوت اگر چه به ظاهر در ذات است اما در واقع در وجود است لذا مرحوم سبزواری با فاء تفریعیه می فرماید « ففی هذه الانوار .... » یعنی شدت و ضعف و علیت و معلولیت که امر خارجی اند به وجود این انوار و مصادیق رجوع می کنند نه به ماهیات آنها.
مصنف در این مطلبی که بیان کرد به مطلب دیگری هم اشاره کرد و آن این است که اگر تفاوت در ماهیات برده شود و ماهیات، اساس قرار داده شود در اینصورت اشاره می شود به اینکه آنچه در خارج، محقَّق است ماهیت می باشد ولی ماهیت های خارجی متفاوتند اما اگر موجودها متفاوت شدند گفته می شود وجودها متفاوتند.
در صورت اول که ماهیت ها مختلف باشند گفته می شود آنچه در خارج، محقق شده ماهیت ها هستند و با هم سنجیده شدند و مختلف یافت شدند. در صورت دوم که وجودها مختلف شدند گفته می شود وجودها در خارج با هم سنجیده شدند و مخالف یکدیگر دیده شدند. در اینجا سوال این است که آیا ماهیت در خارج محقق است تا با هم سنجیده شود و مخالف دیده شود یا وجود در خارج محقق است تا با هم سنجیده شود و مخالف دیده شود؟ مسلماً بنابر نظر اصالت وجودی، وجود در خارج است پس باید اختلاف هم به وجود نسبت داده شود نه به ماهیت. مصنف می فرماید در این انوار « یعنی نور شمس و قمر و ظل » اختلافی که به شدت و ضعف یا علیت و معلولیت است در واقع به وجود بر می گردد و به ماهیت بر نمی گردد پس گمان نکن که ما قائل به اصالت ماهیت هستیم و ماهیت را در خارج محقق می دانیم و بعداً با ماهیت دیگر می سنجیم و می گوییم با هم اختلاف دارند بلکه ما قائل به اصالت وجود هستیم و وجود را در خارج محقق می دانیم و وجود این ماهیت را با وجود آن ماهیت می سنجیم و می گوییم با هم مختلفند.
ترجمه: در این انوار ثلاثه « ضیاء و نور قمر و اظلال » شدت و ضعف و علیت و معلولیت « که باعث اختلاف شد » به وجود این انوار رجوع می کند نه به ماهیت این انوار « پس وجود اینها است که واقعیت و اختلاف دارد نه اینکه ماهیتِ آنها واقعیت و اختلاف داشته باشد ».



BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo