< فهرست دروس

درس منازل السائرین - استاد حشمت پور

94/03/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقدمه کتاب/شرح خطبه کتاب/ توضیح شهادت به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر اسلام
و أشهد أن لا إله إلّا اللّه، وحده لا شريك له؛ الأوّل الآخر، الظاهر الباطن.
بعدازاینکه حمد خدارا بادوازده صفت انجام داد به وحدانیت خدا شهادت می دهد بعد هم به رسالت پیامبر ص و بر پیغمبر درود می فرستد در وقتی هم شهادت می دهد چندین صفت برای الله ذکر می کند.
چهارتاصفت که اسماء الهی هستند به دنبال این شهادت می آورد سه تاصفت هم که باز از نعم الهی برعارف است بعد ازآن ذکر می کند.آن اسماء چهارگانه ای که بعدازشهادت می اورد اول وآخر وظاهر وباطن است، شارح توضیح می دهد که این چهارتا اسم، تمام عالم را شامل می شود وهمچنین شروع عالم و اعاده عالم را هم شامل است، هم کل موجودات عالم را شامل می شود هم تمام مراتب شروع خلق و اعاده خلق را. بعد هم توضیح می دهد که این مراتب چه هستند.
ادعامی کند که مصنف این چهارتا اسم را بعدازاین شهادت به وحدانیت خدا ذکر کرده تابفهماند که ایمان من با ایمان بعضی ها فرق می کند، ایمانی که یا به تعبیردیگر شهادتی که من می دهم باشهادتی که دیگران می دهند فرق می کند.
شهادتی که من می دهم شهادت عن عیان وکشف شهودیه است من دیدم که شهادت می دهم دیگران شهادتشان علمی است عالم شدند معتقد شدند وایمان اوردند آن ها عن علم شهادت می دهند من عن عین شهادت می دهم خوب پیداست شهادت عن عین بالاتراز شهادت عن علم است اما ازکجای این اسماء چهارگانه این مساله استباط می شود که شهادت من شهادت عن عیان وکشف شهودیه هست .دلیلی که خود شارح ذکرمی کند براین استفاده همینی است که عرض کردم .این چهارتااسم هم تمام مراتب خلقت راکه به دوقسم مراتب ابداع واعاده تقسیم می شود شامل هست هم تمام خلایق راشامل است هم تمام مراتب خلق راشامل است هم تمام خلایق را. به این دلیل ایشان می خواهد بگوید که این شهادت شهادت عن عیان است چطور این دلیل می شود؟ مگر شمول این اسماء دلیل براین می شود که شخص معتقد به این اسماء شهادتش عن عیان است.
توضیح مطلب
چندتامطلب راباید ضمیمه کنیم تااین استدلال تمام بشود والاکمی مبهم می ماند.
یک وقت این است که کسی که شهادت می دهد به اینکه خدا اول است آخراست ظاهراست وباطن است تمام خلایق رامشاهده می کند وتمام مراتب را وبعد شهادت می دهد.
البته در شهادت به این اسماء هم دومرتبه داریم شهادت علمی داریم وشهادت عینی، باز باید ثابت بشود شهادت به این چهارتا اسم شهادت عینی است تاما بتوانیم استفاده کنیم که شهادت به وحدانیت هم شهادت عینی است.
این را شارح بیان نمی کند که شهادت به این چهاراسم از جانب مصنف شهادت عینی است، این را واگذار می کند به آن چه که به قول خودشان مفروغ عنه است .عارف عارف نمی شود مگراینکه این مراتب را مشاهده کند .و مصنف عارف است مثل اینکه این مراتب مشاهده شده صغری را مفروغ عنه می گیرد، کبری باید توضیح داده بشود که این چهارتااسم شامل تمام موجودات و شامل تمام مراتب وجودند ولی صغری یعنی اینکه مصنف که شرح عارف بودن را دارد این امور را واین مراتب را و این خلایق رامشاهده کرده این دیگر احتیاجی به بیان ندارد این مفروغ عنه است، خوب تااینجا روشن است شخصی دارد شهادت عینی می دهد به این چهارتااسم، معنایش این است که تمام مراتب خلقت را دیده تمام خلایق راهم دیده است. حالا این چطوردلیل می شود که وحدانیت خداهم برایش مشهود بوده است؟ چون شارح این چنین ادعا می کند که شهادت به این چهارتااسم دلیل می شود که شهادت به وحدانیت خدا عن عین وکشف است یعنی بالاترازعلم وایمان است این چطوری دلیل می شود؟
شهود عرفان شهود حسی نیست تایک چیزی ببیند وبقیه چیزها از ذهنش مخفی بماند اوآن چه می بیند حق است واقعیت رامی بیند، فیلسوف که عالم می شود گاهی ممکن است علمش خطا کند چون علم مطابقت ومخالفت دارد اما شهود مطابقت ومخالفت ندارد آدم وقتی چیزی رامی بیند می بینددیگر مطابقت ومخالفت راندارد پس او واقعیت را می بیند وقتی واقعیت را درمراتب وجود که مرتب شروعش که مرتبه اعاده اش مشاهده شود همچنین تمام موجودات دید همه ظل یک واحدند شکی برایش نمی ماند و بالعیان شهادت می دهد به وحدت این ها.وبرایش اشهد ان لااله الاالله شهادت عیانی و کشف شهودی میشود شهادت عن عیان وکشف شهود می شود.
نکته مهم دراین عبارت این بود که بعضی معتقدند و اظهارهم کردند که این استدلالی که ایشان کرده صرفا ادعا و استحسان است، واقعیت این است بابیانی که من عرض کردم معلوم شد استحسان نیست درپاورقی شرح منازل السایرین تلمثانی مراجعه کنید درانجا نوشته شده شارح آن را به استحسان اورده پاورقی نوشته این استحسان است یعنی استدلال نیست چیزی به نظر خودش رسیده درحالی که بابیانی که من عرض کردم استدلال است پس روشن شد کسی که به این چهاراسم شهادت می دهد شهادتش به خدا به کشف و ذوقی است بالاتر از شهادت.
وصف اللّه بعد التوحيد بالأسماء الأربعة ليدلّ على أنّ شهادته عن عيان و كشف ذوقيّ، فوق الشهادة الإيمانيّة العلميّة، لأنّ أسماء الإبداء كلّها
مصف توصیف کرد بعد از توحید توصیف کرد خدارا به اسماء چهارگانه، شهادت داد خداراوقتی می گوید لااله الاالله توحید درهمین ذکراست پشت سرش می گوید وحده وبعد لاشریک له همه اش توحید است بعدازاینکه خدارا به توحید متصل کرد متصف اش میکند به اسماء اربعه شهادتش به وحدانیت خدا به عیان وکشف ذوقی است که بالاتر از شهادت ایمانی علمی است . ایشان شهادت کشف وذوقی است که شهادت بالاتری است .
ایشان فقط توضیح می دهد که این چهارتااسم، هم شامل تمام مراتب وجود ابدائا واعادتا هست هم شامل تمام خلایق ظاهروباطن هست . همین راتوضیح میدهد.بقیه استدلال را نمی گوید بقیه استدلال روشن است عرض کردیم .من هم همین مقدار توضیح می دهم .
چطور اول شامل مراتب ابداء میشود، اخر شامل مراتب اعاده میشود ظاهرشامل تمام موجودات است وباطن هم شامل تمام موجودات باطن میشود اینهارا توضیح میدهم .
من ازاخر شروع کنم به اول اینکه باطن وظاهر شامل تمام موجودات عالم میشود خیلی توضیح لازم نداره . مطلب روشن است .موجودات ظاهر تمام تجلی اسم ظاهرند موجودات باطن هم تمام تجلی اسم ظاهرند .پس وقتی ما اسم ظاهر را بشناسیم تجلیاتش راهم خواهیم شناخت، اسم باطن راهم بشناسیم تجلیاتش راخواهیم شناخت بنابراین تمام موجودات ظاهری و باطنی شناخته می شود الان بحث در شناخت نداریم بحث درشمول داریم که شامل تمام موجودات ظاهری میشود و الباطن شامل تام موجودات باطنی می شود . ظاهر تجلی اسم ظاهرند اگر این چنین است پس ظاهر باید شامل همه موجودات ظاهری باشد .نه شمول به معنای مفهومی که اسم شخصی و خاص نمی شود گفته شود که شامل موجودات و منطبق برموجودات است، شامل به همان معناکه مامیگوییم یعنی متجلی مشتمل برتمام جلوه ها هست او حقیقتی است که این رقایق مال اون هستند پس اشتمال دارد الظاهر بر تمام موجودات ظاهر والباطن برتمام موجودات باطن .
اما الاول والاخر شامل مراتب وجود می شوند نیاز به توضیح دارد.توضیح زیادی نمی خواهد.
الاول یعنی مرتبه فاعلیت . الاخر یعنی مرتبه قاطعیت .خدا فاعل کل است پس تمام فعل ها تمام وجودها ازاو صادرمی شود غایت الکل است پس همه به سمت اومی روند برای اعاده شدن وقتی همه دراین دنیا همه به سمتی می روند که اون سمت غایت است وقتی به غایت برسند اعاده میشوند پس مرتبه ابداء یعنی مرتبه ظهور تافنای عالم همه موجودات جهان موجود شدند به ظهور رسیدند تاوقتی که صوراول اسرافیل دمیده شود که همه فانی می شوند و همه اعاده میشوند اعاده یعنی الیه راجعون می شوند وبعد الیه راجعون اعاده میشوند پس روشن است که اول شامل مراتب ابداء است یعنی شروع کردن از ابتدا می اید .جهان راخداوند باخلق کردن شروع کرد وهمه رابه سمت خودش دعوت کرد تاهمه الیه راجعون بشوند بعد درالیه راجعون همه براثر قهر خداوندی محو شدند بطوری که گفته شد جهان لله الواحد القهاراست ﴿لِمَنِ الْمُلْکُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ[1]هیچی باقی نماند همه در تحت سلطه قهر ووحدت محو شدند بعد دومرتبه اعاده شدند، اعاده مال این است که خداوند آخر تمام موجودات را اعاده کرد همه موجودات تمام شدند رفتند دوباره خداوند انهارا اعاده کرد .اول اشاره به ابداء دارد اخر اشاره به اعاده.این هم روشن است حرف این است که مراتب ابداء ومراتب اعاده چیست .اینهاراباید بشمریم تامشخص بشودتمام مراتب ابداء تحت اخر دارند. بعد شروع می کند به شمردن مراحل ابداء بعد هم اعاده.
جهان راملاحظه کنید چگونه بوجود می اورد مراتب وجود گرفتن جهان راملاحظه کنید ابتدا به ترتیب رتبه عرض می کنم.
ابتدا عالمیت الله است خدا به همه موجوداتی که میخواهند در جهان خلق بشوند ایجاد بشوند چه موجودات امری که مجردند وجه موجودات خلقی که مادی اند خداوند درازل به همه عالم است این مرحله اول ابداء است اگرعالمیتی نبود هیچ موجودی وجود نمی گرفت هیچ جلوه ای صادر نمی شد.پس عالمیت باید باشد. ابداء یعنی شروع خلق که حالا بخواهیم مخلوقات امری باشند یاخلقی باشند بالاخره باید خالق به اینها عالم باشد وفاعل باید به اینها عالم بشود تااینهارا ظاهروآشکار کند بنابر نظرمتکلم خلق، بنابرنظر فیلسوف صادرو بنابرنظر عارف ظاهر کند چه خلق باشد چه صادر باشد چه ظهور همه اینجا احتیاج به علم هست .

من العالميّة و إبداء امّ الكتاب و اللوح المحفوظ، و ما فيهما من أحكام القضاء و القدر و مراتب الفعّاليّة في عالم الخلق و الأمر كلّها- يندرج في اسمه: «الأوّل».
مرحله دوم ام الکتاب است قلم قضااست که قلم باید بنویسد صدراهمه این مراتب برعلم حمل می کند می گوید قضا قدر لوح محفوظ مراتب علم خداهستند . وترتیبشان به خاطر قوت وجودشان است وآن که قوت وجود دارد فاعل میشود نسبت به مابعد خودش، قلم فاعل می شود چون وجودش قوی ترازبقیه است چون می نویسد در لوح محفوظ می نویسد قلم که وجود عقلی است درلوح محفوظ می نویسد، لوح محفوظ از اسمش پیداست لوح قضا است لوح قدرنیست و تغییر درآن نیست بعد ازلوح محفوظ به لوح محوو اثبات می آید که اینجا قدرشده ولوح محو اثبات نفوس ملکی است اینطور نیست که یک صفحه کاغذباشد صفحه هست منتهی صفحه نفس آن هم نفس ملک.
ما فيهما من أحكام القضاء و القدر
بعد اشاره می کندبه مافیهما .یعنی ما فیهما که قلم است ومافیهما لوح محفوظ اینهاهم یعنی خزائنند درخزائن موجودات هستند که باید به ترتیب به اندازه ای که خداوند اراده می کند تنزل کنند ﴿وماننزله الا بقدر مقدور [2]وقتی تنزل کردند عالم خلق وامر درست می شود ایشان کل این تنزلات را، پیدایش عالم خلق وامر راهمه راگفته مرتبه فعالیت . چون این ها مراتب است اینطور نیست که درعرض هم باشند اینها درمراتب فعالیت خدا بوجود می ایند که خداوند فعال مایشاء است این امور اداره می کند. تمام اینهاراکه ایشان ذکرمی کند داستان خلقت بیان می کند ازعلم واجب تعالی شروع شد امد در مرحله قلم وعلم محفوظ که هردومرحله قضا بود بعد به مرحله قدر رسید وبعد به مرحله فعالیت خدا ظهور پیدامی کند گاه موجود امری میشود گاه موجود خلقی میشود اینها همه مراتب ابداء اند (درمرحله الاول) .
اولین چیزی که دراعاده شروع میشو د افناء است . ابداء باید افناء بشود تااعاده صدق کند.
پس اولین افناء است، افناء به توسط قهر الهی است یعنی متکلم سوال میکند که چطور خداوند افناء می کند عالم را ؟ سوالی که برای متکلم حل نشده هنوزهم حل نشده است اگرچه علامه حلی در کشف المراد حل کردند.[3] شیعیان حل می کنند ولی حل آنهاهم به نظرمی رسد ناقص است یعنی همه مطلب گفته نشده حل شان درسته یه جا رسیدند تمامش نکردند اشکال دراین است چگونه خداوند این عالم را افناء می کند. متکلم معتقد است که این عالم باید افناء بشود جا برای آخرت خالی بشود . جاندارد .دنیاهمه جاراگرفته مثل صدرامیگه عالم اخرت جانمیشه . مثل مشاء میگه اخرت اونطورکه شمامیگویید نیست جهان ازاول موجوده تاابدهم تکرار است اخرتی که جلوجهان ببندد عالمی دیگه درست بشه قبول نمی کند . صدرامیگوید اخرت الان موجود است در باطن مکان نمی خواهد چون عالم مکان نمی خواهد دنیا مکان ندارد اخرت هم مکان ندارد بله جزء جزء دنیا مکان دارد جزء جزء اخرت هم مکان دارد. میشود پرسید بهشت کجای اخرت است ؟ جهنم کجاست ؟ اعراف کجاست ؟ بگوییم اعراف بین جهنم و بهشت است ؟ مثل اینکه بپرسیم زمین کجای عالم است ؟ بگوییم مرکز عالم است ؟ اماکل دنیا کجاست ؟ جا ندارد صدرا میگوید عالم اخرت عالم تام است جان میخوهد متکلم می گوید این عالم تمام میشود . آخرت باید برپابشود قبول هم ندارد اخرت باطن همین دنیاست الان هم موجوداست . می گوید باید این دنیا ازبین برود تابه جایش آخرت بیاد . بعداین سوال برایش پیش می اید که دنیاچگونه است ؟ واین خیلی مهم است یکی می گوید فاعل از بین می رود جواب میدهد فاعل کارش ایجاد است نه ازبین بردن.
درحالیکه متکلم درهمه جامیگوید قدرت خداعام است واینجا قدرت خدارامحدود میکند وحواسش نیست . متکلم شیعه نمی گوید خدا اعدام میکند فقط ایجاد می کند . کارفاعل اعدام نیست ایجاد کند اینطور گفتند خداوند جوهری خلق می کند که اون جوهر بیاد این عالم اعدام کند خدا اعدام نمیکند کارش اعدام نیست بلکه جوهری که شانش اعدام کردن است خلق وایجاد می کند خداوند این جوهر خلق می کند درگیرمی شود بااین عالم گروهی اعتراض کردند این چه حرفیه به جه دلیل این که تازه خلق شده اون عالم را ازبین ببرد . چرا اون این را ازبین نبرد.
بحث های زیادی در این و نقض و ابرام های فراوانی است که باید به کتب کلامی مفصل مراجعه شود.
خود مرحوم علامه ممی گوید خود خدا اعدام می کند .همه شیعه ها معتقدند خدااعدام می کند. خدا هم کارش ایجاد است هم اعدام . هم مریض میکند هم شفا میدهد . هم احیا ء می کند هم اماته می کندهمه کاره خودش است اعدام ازعهده دیگران برنمی آید ازعهده خودش برمی اید تااین جارا شیعیان اضافه نکردند چطور ی میشه اعدامش کند.
و أسماء الإعادة كلّها- من الإفناء و القهر و رجع الأمر و الخلق إليه
عارف این مساله راتمامش می کند میگوید خداوند بااسم قهار ظهور می کند ظهور اسم قهارکافی است برای اینکه همه معدوم بشوند چطور به تشبیه معقول ومحسوس چطور خورشید طلوع میکند ستاره میرودخورشید بااسم قهارش طلوع کرده همه رفتند . ولی خدابااسم قهار ظهور می کندهمه موجودات ازبین می روند لذا شارح پشت سرافناء می گوید من الافناء والقهر این والقهر این نحوه افناء بیان می کند خداوند معیداست اعاده کننده است چطوری اعاده می کند اولین مرحله اعاده افناء است افناء می کند بوسیلهقهراین تمام شد. صوراسرافیل دمیده شد.صور اول که صور حشر است که تمام تعینات جمع میشوند یعنی محو شوند که حشر است . حالا باید صور دوم دمیده بشود که نشراست موجودات دوباره پراکنده بشوند اینجارا شارح تعبیر می کند به رجع الامر والخلق این دوباره فناء بیان می کند که همه به او برمی گردند وتعیناتی باقی نمی ماند .
و الجزاء بالثواب و العقاب
دوباره می گوید این جزاء اقتضا می کند که رجع آن طوربگیریم بازگشت فنایی شامل بشود، بازگشت به عالم وجود راهم شامل بشود که همه برمی گردند تا جزاء داده بشوند به ثواب یا به عقاب، کی این کارهارامی کند؟ آنکه اول همه بود خلق راشروع کرد این که آخر بود یعنی بعد از اینکه خلق تمام شد او هنوز بود اعاده راانجام می دهد پس الاول کارش ابداء است الاخر که بعد فناء همه اشیاء باقی مانده وازبین نرفته اعاده می کند.
بنابراین تمام اعاده ها تا تحت عنوان الاخر داخل میشود وتمام ابداء ها تحت الاول داخل میشود. بنابراین مراتب وجود ابدائا و اعادتا مندرج تحت الاول والاخرمی شوند.این بیان ایشان است.
لانّ أسماء الإبداء كلّها يندرج في اسمه «الاول»
مراد از اندراج هم اندراج منطقی نیست که مصادیق مندرجند تحت مفاهیم این نیست اندراج همان اندراج واقعی است همان اندراجی که عارف که اندراج حقیقت است درحقیقت اجتمال حقیقت است بر رقیقه .یعنی اسم اول حقیقتی است که این امور ازآنها ظاهر میشود اسماء ابداء چیه؟
لانّ أسماء الإبداء من العالميّة و إبداء امّ الكتاب و اللوح المحفوظ، و ما فيهما من أحكام القضاء و القدر
اسماء ابداء من العالمیه و ابداء ام الکتاب اینهارا اسم می گیرد خود عالم اسم است ابداء ام الکتاب یعنی ایجاد ام الکتاب مراتب ایجادند و اینهارا می شود اسماء قرار داد ابداء لوح محفوظ و ابداء مافیهما –مافیهما خود قضا نیست من احکام القضاء .خود قضا که گفتیم قلم قضا ام الکتاب است لوح قضا قلم محفوظ است . قضاء انجاست .این مابعد قضاء است بعد مراتب فعالیت در عالم خلق وامر که اینهارا همه توضیح دادم که خداوند فعال است هم درمرتبه عقلی فعال است و عقل رامی افریند هم درمرتبه مثال هم درمرتبه مادی اینها مراتب فعالیتند بعضی مراتب مربوط میشه به عالم امربعضی مراتب مربوط میشود به عالم خلق .تمامامندرج هستند دراسم اول خداوند.
واسماء الاعاده کلها يندرج في الاسم‌ «الآخر».
این اندراج هاراتوضیح دادم چطور مندرج می شوند حتی برای اخرهم توضیح دادم.که باید ان افعال انهاکه باخرمی رسند و تمام می شوند موجود می ماند واون خداست هم غایت است همه به سمت اومی ایند الیه راجعونند غایت همه است هم اخراست بعدازتمام شدن همه اشیاء هست . قبل ازاینکه موجود بشوند اوهست میشه اول بعد اینکه همه تمام بشوند میشه اخر با اسم اول ایجاد کرد بااسم اخر اعاده کرد .اسم اول ایجاد کرد بااسم اخر اعاده .
من الإفناء و القهر و رجع الأمر و الخلق إليه و الجزاء بالثواب و العقاب-
مراتب آخرچی هستند؟ افنا – قهر رجع الامر والخق الیه وجزاء بوسیله ثواب وعقاب توضیح دادم اندراج هم مانند اندراج قبل است . تاانجا انچه مندرج دراول واخراست گفتیم حالا میخواهیم مندرج تحت عنوان ظاهر وباطن راتوضیح بدهیم .
و ما ظهر من الكلّ في «الظاهر»، و ما بطن في «الباطن».
من الکل یعنی کل موجودات خلقی وامری همه هرچی ظاهرند فی الظاهر وهرچی باطن است موجودات باطنی مندرج تحت باطن است.
مثلا عقل راملاحظه کنید نسبت به ما باطن است وغیب است پس داخل میشود دراسم باطن حال آیا همین عقل نسبت به بعضی ها ظاهراست ؟ درانجا داخل دراسم ظاهر میشود .بله هیچ عیبی ندارد یک شیء دوحیثیت داشته باشد .حیثیت ظاهروباطن شاید در موجودات خلقی جمع نشود انجا تضاد درست بشود درموجودات بالاتر جمع میشود لذامیگویند موجودات بالاترجامع اضدادند چون سعه دارند.چون سعه دارند اضداد قبول می کنند .این موجود بخاطر ضیقش نمی توانداضداد قبول کند مثلا شما فرض کنید که نفس ما سواد وبیاض دریک آن تصورمی کند این سواد وبیاض متضادند یک جا جمع نمی شوند.الان در نفس من در قوه عاقله من یک جا جمع شدند چون قوه عاقله من اوسع ازوجود ماده است آن وجود ماده بخاطر ضیقش نمی تواند دومتضاد بپذیرند این وجود مجرد بخاطر سعه اش میتواند متضاد بپذیرد لذا گفتند هرچقدر موجود قوی ترباشد جامعیتش برای اضداد بیشتر است . پس عیبنی ندارد که عقل هم مندرج تحت اسم باطن باشد هم مندرج تحت اسم ظاهرباشد .این موجودات فقط مندرج تحت ظاهرند مندرج تحت باطن نیستند موجودات ظاهری که فقط سمت ظاهری دارند.موجوداتی هم باطن محض اند تحت اسم باطند هیچوقت دیگر ظاهر نمیشوند .مثلا اسماء مستثناء که اینها اصلا ظهور ندارند.
یا شایدهم اگر بطون بطون نسبی بگیریم شامل اعیان ثابته باشند چون اعیان ثابته ظهوری درعالم خارج ندارند . آثارشان درعالم خارج می اید خودشان جهان علمند. خلاصه هرچیزی که فقط باطن است مندرج تحت باطن و اونی که فقط ظاهراست مندرج تحت ظاهراست .آن هم که به حیثی ظاهر است وبه حیثی باطن است .به حیثی مندرج تحت آن هست و به حیثی مندرج تحت آن نیست .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo