< فهرست دروس

درس شرح الاشارات - استاد حشمت پور

89/12/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان نمونه و تفاوت این نمونه با ما نحن فیه/ الفصل الخامس عشر/ النمط الاول: فی تجوهر الاجسام/ شرح اشارات و تنبیهات.

خلاصه و تکمیل مباحث جلسه قبل: مطلبی که شروع کرده بودیم این بود که هیولی احتیاج به صورت دارد و بدون صورت نمی‌تواند موجود شود و برای اثبات این مطلب خلاف آن را فرض کردیم و با فرض آن به محذور رسیدیم و لذا خلاف مطلوب را کنار می‌گذاریم و مطلوب اثبات می‌شود.

قیاس ما به این صورت بود که اگر هیولی خالی از صورت جسمیه باشد یکی از این دو فرض اتفاق می‌افتد ولی هر دو فرض محال‌اند لذا منفرد بودن هیولی و صورت نداشتن هیولی محال است.

این دو فرض این بودند که هیولی ذات وضع باشد و یا اینکه هیولی خالی از وضع باشد.

اینکه هیولی ذات وضع باشد در فصل قبل باطل شد و اینکه هیولی بدون وضع باشد در این فصل باطل می‌شود و خود این فرض اخیر به پنج فرض تقسیم می‌شد که سه فرض از آن‌ها بدیهی البطلان بودند لذا آن‌ها را ذکر نکردیم و دو فرض دیگر باقی می‌ماند یکی اینکه هیولایی که منفرد است و ذات وضع نیست، قبل از گرفتن صورت نسبت به مکانی اولویت داشته باشد و لذا بعد از گرفتن صورت در آن مکان واقع شود و فرض بعد این است که هیولی بعد از گرفتن صورت، نسبت به مکانی اولویت پیدا کند و لذا در آن مکان واقع شود.

هر دو فرض باطل هستند و بطلان فرض اول را قبلاً بیان کردیم و فرض دوم را در جلسه قبل بیان کردیم و وجه بطلان این فرض اخیر عبارت بود از اینکه طبق فرض، هیولی خودش نسبت به مکانی اولویت ندارد چون هیولای تنها خالی از مکان است پس نسبتش به همه مکان‌ها مساوی است و صورت جسمیه که در همه اجسام یکی است و مختلف نیست، نسبت او نیز در همه اجسام مساوی و یکسان است چه مکان‌های مرتفع و چه سایر مکان‌ها یعنی نسبت صورت جسمیه به همه مکان‌ها مساوی است لذا با عروض صورت جسمیه نیز نمی‌توان گفت که هیولی نسبت به مکانی اولی می‌شود لذا ین فرض اخیر نیز باطل است. معترضی اعتراض می‌کنند که شاید صورت نوعیه بخواهد مکان را تعیین کند چون صورت نوعیه آتش با صورت نوعیه خاک فرق می‌کند و همین صورت نوعیه است که آتش را سبک کرده و به سمت بالا می‌برد و خاک را سنگین کرده و به سمت پایین می‌آورد.

در جواب می‌گویم که بله این‌چنین است و درست است که صورت نوعیه مکان را تعیین می‌کند ولی باز آن را به صورت کلی تعیین می‌کند یعنی دقیقاً مشخص نمی‌کند که هیولای نار باید در کدام جای مرتفع واقع شود لذا صورت نوعیه نیز نمی‌تواند مکان خاص را تعیین کند در حالی که هیولی در یکی از اجزاء مکان قرار می‌گیرد.

حال وقوع هیولی در این مکان جزئی به چه سببی بوده است؟!

پس اشکال این است که اگر هیولی بدون صورت باشد و بعداً به او صورت جسمیه و یا نوعیه ملحق شود، در این حالات نیز ترجیحی برای انتخاب مکان جزئی نیست در حالی که هیولی مکانی جزئی را اتخاذ کرده است.

اما اگر هیولی منفرد نباشد یعنی از اول که خدا این هیولی را آفریده صورت نوعیه و جسمیه را به او داده باشد، این محذور مکان خاص داشتن پیش نمی‌آید چون هیولی اولی در عالم ما (نه عالم افلاک) در چهار چیز مطرح است یکی در آب و دیگری در خاک و سوم در آتش و دیگر در هوا و در سایر اجسام هیولای ثانی داریم هر چند خود آن هیولاهای ثانی دارای هیولی اولی هستند.

مطلب بعد اینکه خداوند وقتی خاک را می‌آفریند ابتدا خاکی که بسیط است آفریده می‌شود نه اینکه اول اجزاء آفریده شوند و بعد اجزاء با هم ترکیب شوند و مرکب را بسازند یعنی خداوند اول زمین را یک جا می‌آفریند و بعد ما آن را تجزیه می‌کنیم و می‌گوییم قسمت شرقش و یا غربش و جنوبش و شمالش و... و لذا وقتی خداوند کل زمین را آفریده است دیگر جزء خاک موجود نبوده است که بگوییم که چرا این قسمت را در اینجا آفریده است یعنی خداوند هر چهار عنصر را به صورت کامل در جای خودشان قرار داده است و اجزاء بعد از تحلیل کل به وجود می‌آیند.

پس چون هیولی منفرد نبوده است، مشکلی پیش نمی‌آید ولی اگر هیولی از اول منفرد بود و بعد به او صورت دادیم آن‌وقت سؤال می‌شود که این هیولی همراه با صورت را کجا بگذاریم.

سؤال: چه اشکالی دارد که بگوییم هیولای تمام آب در اول خلقت بدون صورت بوده است و بعد از اینکه صورت آب به او داده شده است، در مکان خودش واقع شده است.

جواب: هیولی قبل از آمدن صورت جسمیه نسبت به مکانی دون مکانی اولویت ندارد و صورت جسمیه نیز نسبت به مکان خاص اولویت ندارد و این صورت نوعیه است که مکان طبیعی را تعیین می‌کند و دقت کنید که بحث ما در صورت جسمیه بود و هنوز بحث به صورت نوعیه نرسیده است و آنچه که ما در مورد صورت نوعیه گفتیم بنا بر آن چیزی است که در فصل هفدهم مطرح می‌شود و فعلاً بحث ما در این است که صورت جسمیه به‌تنهایی نمی‌تواند به هیولی مکان خاصی را بدهد یعنی بحث ما در مورد مکان جزئی بود نه مکان کلی و ما قبول داریم که مکان کلی را صورت نوعیه می‌دهد و سؤال این است که اجزاء آب مکانشان از کجا اولویت پیدا می‌کند یعنی چرا آن مکان طبیعی نسبت به مکان طبیعی دیگر برای آب اولی است؟ یعنی هر جزء آب می‌تواند در هر مکان طبیعی آب واقع شود و چه چیزی باعث شده است که قسمتی از آب این مکان طبعی آب را انتخاب کند.

گفته شده است که عبارت را دوباره تطبیق کنید لذا آن را دوباره تطبیق می‌کنیم و بعد به سراغ نمونه‌هایی که معترض آورده است می‌رویم و بعد فرق آن نمونه‌ها با ما نحن فیه را بیان می‌کنیم تا بفهمانیم که اگر نمونه‌ها موجودند دلیل نمی‌شود که ما نحن فیه موجود باشد:

قوله و ليس يمكن أيضا أن يقال [و همان‌طور که در فرض قبل نمی‌توانستیم آن‌چنان بگوییم در این فصل نیز نمی‌توانیم بگوییم که] إن الصورة عينت لها وضعا مخصوصا [صورت معین کرده است برای هیولی وضعی مخصوص را] من الأوضاع الجزئية [از بین اوضاع جزئیه‌ای که] التي تكون لأجزاء كل واحد [برای اجزاء هر واحد می‌توانیم داشته باشیم. اجزاء کل واحد را دیروز تطبیق کردیم بر امکنه. البته هم می‌تواند بر امکنه تطبیق شود و هم بر عناصر که متمکن هستند البته خواجه تعبیری دارند که آن تعبیر نشان می‌دهد که اگر بر امکنه تطبیق شود بهتر است ولی با قطع نظر از تعبیری که خواجه آورده‌اند بهتر است که حمل بر متمکن شود البته تعبیر خواجه در توضیح این عبارت نیست که بگوییم که حتماً این عبارت را متعین می‌کند که به این معنا باشد لذا می‌توان هر دو معنا را اتخاذ کرد یکی اینکه اوضاع جزئیه‌ای که مکان‌های جزئی دارند و دوم اینکه اوضاع جزئیه‌ای که این عناصر جزئی دارند بلکه عناصر کلی یک مکان طبیعی و کلی دارند ولی اجزاء آن‌ها هر کدام مکان‌های خاصی دارند و هیولی و صورت جسمیه و حتی صورت نوعیه نمی‌توانند این مکان‌های خاص را تعیین کنند یعنی نمی‌توان گفت که هیولی یا صورت جسمیه و یا حتی صورت نوعیه وضع خاصی را مشخص کرده است برای اجزاء هر کدام از این عناصر] مثلا كأجزاء الأرض [مانند اجزاء ارض که هر کدام در قسمت خاصی از ارض واقع می‌شوند].

متن: كما يمكن أن يقال في الوجه الذي ذكرنا...[1]

«کما یمکن» اشاره دارد به آن نمونه‌ای که در خارج موجود است.

این نمونه را ما در فرض قبلی ذکر کردیم.

ما در فرض قبل دو نمونه ذکر کردیم یکی نمونه طبیعی و دیگری نمونه قسری و آن نمونه طبیعی را در همین‌جا ذکر می‌کنیم.

بیان نمونه: می‌گوییم که قسمتی از هوا در مکان طبیعی هوا و در یک قسمت خاص از هوا قرار گرفته بود و ما آن قسمت را تبرید کردیم و به آب تبدیل شد و آن قسمت که به آب تبدیل شده بود به روی زمین آمد البته نقاط زیادی روی زمین قرار دارد و اینکه این قسمت از آب در این نقطه از زمین واقع شد به خاطر این است که صورتی که به او ملحق شده است که صورت مائی باشد اقتضا کرده است که به اینجا بیاید البته صورت مائی تنها کافی نیست و صورت مائی تنها می‌تواند در هر جایی از روی زمین واقع شود پس عامل دیگری نیز وجود دارد و آن این است که خود هوا قبل از اینکه تبدیل به آب شود در جایی قرار گرفته بود و حال که تبدیل به آب شد نزدیک‌ترین مکان به خودش را انتخاب می‌کند و این انتخاب با صورت ثانیه یعنی صوت مائی بود ولی این‌گونه نیست که صورت هوائی نقشی نداشته باشد در این انتخاب بلکه او نیز نقش داشته است یعنی چون هوا در قسمت خاصی از مکان بود، لذا وقتی تبدیل به آب شد، نزدیک‌ترین جا به جای قبلیش را انتخاب می‌کند یعنی درست است که صورت مائی موضع را انتخاب کرده است ولی با کمک صورت هوائی این کار را کرده است.

با این توضیحاتی که داده شد هم نمونه توضیح داده شد و هم فرقش بیان شد و ناچار بودیم که این‌گونه بگوییم و نمونه و فرق را با هم مخلوط کنیم چون اگر می‌خواستیم نمونه را فقط توضیح دهیم و به فرق اشاره نکنیم، حتی خود نمونه نیز واضح نمی‌شد.

بیان فرق بین نمونه و ما نحن فیه: و فرق این است که در فرض ما هیولی هیچ صورت سابقی نداشته است که در تعیین موضع دخیل باشد لذا بین بحث ما و این نمونه فرق است.

ترجمه و شرح متن:

مصنف: كما يمكن أن يقال [همان‌طور که می‌توانیم بگوییم] في الوجه الذي ذكرنا [در آن نمونه‌ای که قبلاً ذکر کردیم یعنی آن نمونه طبیعی که قبلاً آن را ذکر کردیم نه نمونه قسری] من تخصص وضع جزئي بسبب لحوق الصورة [(«مِن» را می‌توان هم بیان برای «الوجه» گرفت و هم بیان برای «ما» در «کما یمکن») وضع جزئی متخصصاً برای آن هوائی که تبدیل به آب شده است حاصل شده است یعنی این هوا که تبدیل به آب شده است مختص شده است به موضعی خاص و این به خاطر لحوق صورت مائی است] و هناك وضع جزئي [در حالی که قبل از گرفتن این صورت نیز وضع جزئی دیگری داشته است و این هوا در منطقه خاصی از مناطق هوا قرار گرفته بوده است پس این هوا قبل از اینکه تبدیل به ماء شود نیز وضعی جزئی داشته است و حال که صورتی جدید ملحق شده است این صورت جدید با آن وضع قبلی یک وضع جدید را برای این هیولی اقتضا می‌کنند] لحوقاً يخصص أقرب المواضع الطبيعية من ذلك الموضع [ما داریم توضیح می‌دهیم که این صورت جدید، مکان جدید را تعیین می‌کند و به تعبیر دیگر لحوق صورت جدید مکان جدید را تعیین می‌کند منتها این لحوق سبب منحصر و تنها نیست بلکه مکان قبلی نیز دخالت دارد و سبب منحصر در انتخاب این مکان، همین صورت جدید به تنهایی نیست. مصنف می‌فرمایند که صورت مائی نزدیک‌ترین مکان به مکان سابق هوا را تعیین می‌کند یعنی مکان طبیعی آب تمام روی زمین است اما این صورت آبی که به این قسمت از هوا ملحق شده، نزدیک‌ترین مکان طبیعی آب را برای خودش انتخاب می‌کند. پس صورت آبی است که تعیین می‌کند مکان را ولی با کمک صورت قبلی و در ما نحن فیه چون صورت قبلی نیست لذا صورت حادثه نمی‌تواند مکانی خاص را انتخاب کند (در عربی ماده «قرب» با «مِن» متعدی می‌شود و در فارسی با «به» متعدی می‌شود لذا «مِن» را بعد از ماده «قرب»، «به» معنا می‌کنیم) پس صورت مائی ملحق می‌شود به این هوا یک نوع لحوقی که تعیین می‌کند نزدیک‌ترین موضع طبیعی آب را نسبت به آن موضعی که هوا در آن قرار داشت یعنی از بین مواضع طبیعی آب آنکه از همه به مکان آب نزدیک‌تر بود، آن مکان را انتخاب می‌کند] كالجزء من الهواء [مانند جزئی از هواء (کالجزء من الهیولی غلط است)] يصير ماء [که تبدیل به آب می‌شود] فيكون موضعه الطبيعي [و در نتیجه موضع طبیعی این جسم] متخصصا بحسب موضعه الأول [تخصیص شده است و تعیین خورده و تعیین شده به حسب موضع اولش بوده است یعنی چون هواء آن موضع اول را داشته، صورت مائی موضع خاصی را انتخاب کرده است] و هو [و این موضع طبیعی خاص که بعد از لحوق صورت مائی تعیین شده است] أقرب مكان طبيعي للمياه مما كان موضعا لهذا الصائر ماء [نزدیک‌ترین مکان طبیعی آب است به آن مکانی که موضع بوده برای آن هوائی که تبدیل به آب شده است] و هو هواء [در حالی که هواء بوده است همان موضعی که داشته است نزدیک‌ترین موضع به آن را، ماء اختیار می‌کند. متن ابن سینا بسیار سنگین است و در آخر نمط دهم نیز به این مطلب افتخار می‌کنند و می‌گویند که من این مطالب را با بیانی سنگین بیان می‌کنم تا در دسترس هر کسی قرار نگیرد.] و إنما لا يمكن هذا أيضا لأنا جعلناها مجردة [و فرق بین ما نحن فیه و این نمونه نیز مشخص است چون در نمونه یک موضع سابق وجود داشت ولی در ما نحن فیه که هیولی منفرد است، موضع سابقی نیست و این امر در اینجا ممکن نیست چون ما در اینجا هیولی را مجرد قرار دادیم یعنی مجرد و منفرد از صورت قرار دادیم].


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo