< فهرست دروس

درس شرح الاشارات - استاد حشمت پور

89/12/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اعتراض فخر رازی بر استدلال مصنف و پاسخ خواجه به این اشکال/ الفصل الثالث عشر/ النمط الاول: فی تجوهر الاجسام/ شرح اشارات و تنبیهات.

خلاصه جلسه قبل: قبل از ورود در بحث به دو مطلبی که از جلسه گذشته مانده اشاره می کنیم.

مطلب اول: یکی اینکه در آخر عبارت مصنف آمده بود «ثم تبع ....کالجزء....».

سؤال: سؤال این است که چرا مصنف گفتند «کالجزء» و نگفتند «جزء»؟

پاسخ: جواب این است که بحث ما در مورد جسم بسیط است و جسم بسیط بالفعل منقسم نیست و لذا مصنف تعبیر به «کالجزء» کردند تا این مطلب را بفهمانند.

البته اگر تعبیر به «جزء» شود کما اینکه خواجه این کار را کرده اند، این نیز صحیح است چون «الـ» در «الجزء» عهد ذکری است و دال بر همان جزئی است که گفتیم به صورت فرضی ایجاد می شود.

مطلب دوم: مطلب دوم اینکه در اواخر بحث دیروز داشتیم که فلک دارای صورت نوعیه است و دارای قابلی است که هیولی است و دارای موضوعی است که جرم فلک است.

سؤال: سؤال شده است که موضوع در اینجا به چه معناست؟

پاسخ: در جواب می گوییم که فلک دو هیولی دارد که هیولی اولی عبارت است از ماده که قابل است برای صورت جسمیه و هیولی ثانی عبارت است از هیولی اولی و صورت جسمیه (مجموعاً جسم می شوند) که محل است برای صورت نوعیه.

پس منظور از «ماده»، «هیولی اولی» است و منظور از «موضوع»، «هیولی ثانی» است.

سؤال: سؤال دیگری که پیش می آید این است که چرا مصنف در متن صلوح موضوع را رد کردند و گفتند صلوح موضوع نیز علاوه بر ماده منتفی است یعنی چرا مصنف هر دو را نفی کردند؟

پاسخ: جواب روشن است چون در فلک که مقابل بحث امتداد است هم ماده وجود دارد و هم موضوع ولی در مورد امتداد جسمانی که تنها باشد نه ماده وجود دارد و نه موضوع.

پس در امتداد جسمانی نه هیولی اولی را داریم و نه هیولی ثانی را که عبارت باشد از موضوع و چون در فلک هر دو را داشتیم لذا در امتدادی که در مقابل فلک است چون هر دو موجود نیستند لذا هر دو را نفی می کنیم البته اگر این مناسبت نیز نبود مصنف باید بحث موضوع را نیز مطرح می کردند چون فرض اول این بود که صورت جسمیه منفرد است و این انفراد هم همراهی هیولی و هم همراهی موضوع را رد می کند.

سؤال: چرا از هیولی ثانیه تعبیر به موضوع کردند در حالی که موضوع یعنی محلی که مستغنی از حال باشد در حالی که هیولی ثانیه یعنی جسم، مستغنی از صورت نوعیه نیست؟

جواب: جسم یعنی هیولی ثانیه مستغنی از صورت نوعیه است و جسم بما هو جسم مستغنی از صورت نوعیه است و صورت نوعیه برای جسم بما هو جسم به منزله عرض است هر چند برای اجسام خاص، مُقوِّم است و جسم خاص و مُعیَّن است که برای موجود شدنش احتیاج به صورت نوعیه دارد.

پس علت اینکه ما به جسم موضوع می گوییم این است که محلی است که از حال یعنی صورت نوعیه بی نیاز است و جسم بما هو جسم بی نیاز از حال یعنی صورت نوعیه است هر چند مثلا جسم انسان محتاج به صورت نوعیه انسان است.

بحث ما در توضیح عبارت مصنف تمام شد.

و اعترض الفاضل الشارح ‌بأن تعليل اختلاف الفلك في الكلية و الجزئية بالمادة غير صحيح لأن مادتي الكل و الجزء إن اتحدتا كانت الصورة و جزؤها حالين في محل واحد و لم يكن أحدهما أولى بالكلية من الآخر و إن تباينتا كانت المادة متخالفة في الكلية و الجزئية و حينئذ إن احتاجت إلى مادة تسلسلت المواد و إلا فالصورة أيضا وحدها يتخالف فيهما من غير احتياج إلى مادة [1]

لُبّ مطلب مصنف این می شود که در فلک جزء و کل داریم چون ماده داریم و بقیه مطالب بناهایی است که بر این مبنا چیده شده است و امتداد جسمانی چون ماده ندارد لذا جزء و کل ندارد.

اعتراض فخر رازی: فخر رازی نیز به همین مبنا اشکال می کنند و می گویند که آیا ماده ی جزء و کل واحد هستند و یا متعدد هستند؟

اگر بگویید که ماده آنها واحد است ما می گوییم که ماده واحده نمی تواند منشأ پیدایش دو شیء متفاوت شود و جزء و کل که اختلاف دارند، اختلافشان را باید با امور متعددی توجیه کرد و نمی توان با یک چیز واحد این اختلاف را توجیه کنیم و ماده واحده نمی تواند جزء و کل را بسازد.

و اگر ماده جزء و کل متعدد باشد هر چند وجود جزء و کل توجیه می شود ولی اشکال دیگری ایجاد می شود و آن این است که اختلاف ماده از کجا حاصل است؟ و چگونه است که ماده جزء و کل متفاوت شده اند؟

اگر بگوییم که برای این ماده های مختلف نیز ماده دیگری است که اختلاف این دو ماده، ماده سابق را توجیه می کند باز اشکال را به ماده بعدی وارد می کنیم و همینگونه اشکال را ادامه می دهیم.

پس اگر اختلاف جزء و کل را با ماده توجیه کنید از دو حال خارج نیست یا ماده ای که از طریق او اختلاف جزء و کل پدید آمده، واحد است و یا متعدد است. اگر واحد باشد، نمی تواند توجیه کننده اختلاف باشد و اگر متعدد باشد تسلسل لازم می آید.

حال که هر دو تالی باطل هستند، مقدم نیز باطل است.

پس در فلک با اینکه عامل اختلاف در جزء و کل وجود ندارد، ولی جزء و کل حاصل هستند پس همین حرف را در مورد امتداد جسمانی تنها نیز می توان مطرح کرد.

ترجمه و شرح متن:

شارح: و فاضل شارح (فخر رازی) اعتراض کرده است به اینکه تعلیل اختلاف فلک در جزئیت و کلیت به ماده، غیر صحیح است زیرا دو ماده ای که برای کل و جزء است اگر یک ماده باشند، در این حال هم صورت (یعنی کل) و هم جزءِ صورت (یعنی جزء) در یک محل حلول می کنند و یکی نسبت به دیگری در کلیت اَولی نخواهد بود پس سؤال می شود که چگونه یکی کل است و دیگری جزء و چرا برعکس نشده است و خلاصه از این فرض لازم می آید که جزء و کلی وجود نداشته باشد.

و اگر این دو ماده ای که توجیه کننده اختلاف جزء و کل هستند متفاوت و متباین باشند، در این صورت ماده ی جزء و کل متفاوت خواهد بود یعنی ماده در جزئیت و کلیت متفاوت خواهد بود و در این هنگامی که ماده، جزء و کل پیدا کرد اگر این ماده در جزء و کل شدن به ماده دیگری محتاج باشد، تسلسل لازم می آید و اگر نیاز به ماده دیگری نباشد و این ماده خودش جزء و کل را درست کرده باشد و هر کدام از این ماده ها در اختلاف احتیاج به ماده دیگری نداشته باشند، در این صورت خود صورت جسمیه نیز مثل ماده به تنهایی می تواند جزء و کل را بسازد لذا اصلا احتیاجی به ماده نخواهد بود و اختلاف به جزء و کل و به مقدار و شکل بدون احتیاج به ماده حاصل خواهند بود.

فإن قيل تقدم الصورة في الوجود و الحلول على جزئها لسبب كونها أولى بأن يكون كلا منه قلنا فليكن تقدمها في الوجود وحده سببا في المنفردة عن المادة

اشکال بر اعتراض فخر رازی:

اشکالی بر اعتراض فخر رازی وارد است که خود ایشان متوجه این اشکال هستند و به آن پاسخ می دهند.

اعتراض این است که در فلک صورت جسمیه دو خصوصیت دارد یکی اینکه وجود دارد و دوم اینکه در ماده حلول کرده است برخلاف امتداد جسمانی تنها که در فرض اول فقط وجود دارد و حلولی ندارد چون فرض این بود که صورت جسمیه تنها باشد.

در «ان قیل» معترض فرض اول را قبول می کنند و می فرمایند که ماده ی کل و جزء یکی هستند و بعد مطلب را ادامه می دهند و می گویند که صورتِ کل، ابتداءً در این ماده وجود گرفته است و حلول کرده است و صورتِ جزء ثانیاً در این ماده وجود گرفته است و حلول کرده است.

پس صورت جسمیه کل هم در وجود و هم در حلول بر صورت جزء مقدم است و همین تقدم باعث می شود که این بشود کل و بعدی بشود جزء و فخر اشکال کردند که اگر ماده واحد باشد یکی از این دو صورت اَولی به دیگری نسبت به کلیت نیست ولی ما در اینجا گفتیم که صورتِ کل نسبت به صورت جزء اولویت دارد و اولویتش نیز به خاطر تقدمش است.

پس با اینکه ماده واحد است ولی ترجیح یک صورت نسبت به صورت دیگر بدون دلیل نیست بلکه چون صورت کل زودتر ایجاد شده است، لذا صورت کل شده است و آن صورت جزء چون بعداً و مؤخراً آمده است لذا جزء می شود.

خلاصه اینکه صورت کل هم قبل از صورت جزء وجود پیدا می کند و هم قبل از آن در ماده حلول می کند.

جواب فخر رازی به اشکال:

فخر رازی جواب می دهند و می گویند که در مورد صورت جسمیه تنها نیز می توان همین حرف را مطرح کرد و اینگونه گفت که صورت جسمیه کل، زودتر وجود گرفته است و صورت جسمیه جزء دیرتر وجود گرفته است و تنها فرق این است که در بحث فلکی که شما مطرح کردید صورت جسمیه هم در وجود و هم در حلول مقدم بود ولی در فرض ما که صورت جسمیه تنها است صورت جسمیه فقط در وجود مقدم است و تقدم در یک جهت کافی است برای اولولیت.

پس از راه تقدم و تأخر نمی توان وجود جزء و کل را توجیه کرد چون این توجیه در مورد صورت جسمیه تنها نیز جاری است.

دقت شود که «ان قیل» از دو فرضی که فخر مطرح کرده اند، فرض اول را می پذیرند و سعی می کنند اشکالی که فخر بر این فرض وارد کرده اند را رد کنند.

ترجمه و شرح متن:

شارح: و اگر گفته شود که تقدم صورت در وجود و حلول نسبت به جزء (تقدم کل بر جزء) سبب است برای اینکه صورت جسمیه کل اولی باشد نسبت به صورت جسمیه جزء در کل بودن و در اینجا با اینکه ماده واحد است ولی تقدم وجود و حلول صورتِ کل در ماده نسبت به صورتِ جزء، سبب اولویت صورت کل برای کل شدن شده است، در جواب می گوییم که بنابر گفته شما باید تقدم صورت جسمیه در وجود فقط (بدون حلول) سبب اختلاف کل و جزء در صورت جسمیه تنهای از ماده باشد یعنی باید در فرض اول نیز که صورت جسمیه تنها و جدای از ماده است، تقدم در وجود می تواند علت اولویت صورت کل برای کل شدن باشد.

قید «وحده» را هم می توان به معنای «وجودِ تنها» در مقابل «وجود و حلول» گرفت و هم می توان به معنای «تقدم تنها» به معنای «تقدم در یک جهت» گرفت.

البته ما قبول نداریم که هر چه متقدماً حاصل باشد کل است و هر چه مؤخراً حاصل باشد جزء است بلکه فقط برای رد حرف معترض، بر مبنای حرف ایشان صحبت می کنیم.

پس اشکالی که بر اعتراض فخر رازی شده بود نیز از طرف خود ایشان رد شد لذا اعتراض فخر هنوز ثابت است.

و الجواب أن المادة هي منشأ الاختلاف فهي تختلف بذاتها و تختلف غيرها من الصور و الأعراض المادية بها كالزمان الذي يقتضي التقدم و التأخر لذاته و يصير الأشياء متقدمة و متأخرة بسببه على ما سيأتي بيانه فلذلك احتاجت الصورة في اختلاف أحوالها إلى المواد و لم تحتج هي إلى غيرها

حال خواجه می خواهند به اشکال فخر پاسخ دهند.

مستشکل در «ان قیل» فرض اول را قبول کردند و گفتند که ماده واحد است ولی خواجه فرض دوم را قبول می کنند و به تسلسل پاسخ می دهند به این بیان که:

پاسخ خواجه به اعتراض فخر رازی:

اختلاف در ماده ذاتی است و ذاتی علت نمی خواهد لذا دیگر لازم نیست برای اختلاف ماده، ماده دیگری را علت قرار داد و مثال می زنند به زمان مثلا شخصی که امروز به دنیا آمده با شخصی که در دیروز به دنیا آمده است با هم متفاوت هستند از جهت زمان ولی برای تفاوت امروز و دیروز به زمان دیگری احتیاج نیست و زمان ذاتاً گذرا و مختلف است و همینطور است ماده و اختلاف در ماده ناشی از ذات اوست پس اختلاف صورت جسمیه به خاطر ماده است ولی اختلاف ماده ذاتی است و از جهت ماده دیگری نیست.

ترجمه و شرح متن:

شارح: و جواب این است که ماده خودش منشأ اختلاف جزء و کل است و ماده ذاتاً مختلف و اختلاف پذیر است و ذات، خودش عامل اختلاف است لذا اختلاف ذاتی ماده است و علت اینکه باید ماده ذاتاً مختلف باشد این است که منشأ اختلاف باید ذاتاً مختلف باشد تا بتواند اختلاف را ایجاد کند و اگر این منشأ اختلاف اختلافش را از چیز دیگری گرفته باشد، باید به چیزی منتهی شود که خودش مختلف بالذات باشد لذا از حصول اختلاف پی به وجود مختلف بالذات می بریم که آن ماده است.

و غیر ماده که عبارت باشند از صُوَر و اعراض مادیه مختلف می شوند به وسلیه ماده ای که بالذات مختلف بود مثل زمان که اقتضا می کند تقدم و تؤخر را لذاته و اشیاء به وسیله او متقدم و متؤخر می شوند بنابر آنچه که بیانش در نمط پنجم خواهد آمد.

«بسببه» صحیح است نه «لسببه».

و چون ماده اختلاف ذاتی دارد، صورت که امری مادی است احتیاج دارد در اختلاف به ماده ولی ماده چون اختلافش ذاتی است، احتیاج به غیر خودش ندارد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo