< فهرست دروس

درس شرح الاشارات - استاد حشمت پور

89/12/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی فرض دوم از سه فرض مطرح شده در استدلال و ابطال این فرض و بیان اشکالی از جانب فخر رازی و پاسخ به آن و مقایسه بین اشکالات وارده بر فرض اول و دوم/ الفصل الثانی عشر/ النمط الاول: فی تجوهر الاجسام/ شرح اشارات و تنبیهات.

خلاصه جلسه قبل: برای اثبات اینکه صورت جسمیه لازم دارد هیولی را، سه صورت را فرض کردیم و خواستیم دو صورت اول را باطل کنیم تا صورت سوم که مطلوب ماست متعین شود.

صورت اول این بود که امتداد جسمانی به تنهایی و بدون همراهی با ماده شکل را لازم داشته باشد و مقتضی شکل نیز خودش باشد که این فرض را باطل کردیم.

فرض دوم این است که صورت جسمیه به تنهایی و بدون همراهی با ماده لازم داشته باشد شکل را ولی مقتضی شکل فاعل خارجی باشد نه خود امتداد جسمانی.

صورت سوم که بعدا آن را بیان می کنیم این است که صورت جسمیه همراه با ماده شکل را لازم داشته باشد که به نظر ما همین فرض صحیح است.

قوله و لو لزم ذلك بسبب فاعل مؤثر فيه و هو منفرد بنفسه لكان المقدار الجسماني قابلا في نفسه من غير هيولاه للفصل و الوصل و كان له في نفسه قوة الانفعال و قد بانت استحالة هذا [1]

فعلا بحثمان در صورت دوم است و می خواهیم آن را ابطال کنیم.

ابتدا این صورت را تصویر می کنیم و بعد به بیان اشکالات آن می پردازیم.

فرض دوم:

فرض دوم اینگونه است که خود صورت جسمیه به تنهایی و بدون همراهی با ماده دارای شکل باشد و این شکل را فاعلی خارجی به صورت داده باشد.

مصنف می فرمایند که اگر شکل بخواهد مختلف باشد، با وصل و فصل مختلف می شود یعنی باید چیزی به شکل اضافه کرد و یا از آن کم کرد تا شکل حاصل شود.

البته تنها راه پیدایش شکل وصل و فصل نیست ولی به هر حال وصل و فصل نیز یکی از راه های حصول شکل هستند.

حال که وصل و فصل سبب پیدایش شکل است پس فاعل خارجی باید وصل و فصل را اعطاء کند و چون امتداد یا همان صورت جسمیه به تنهایی شکل را می پذیرد پس باید صورت جسمیه به تنهایی وصل و فصل را بپذیرد.

قبلا گفته شد که صورت جسمیه وصل را قبول نمی کند چون خودش وصل و اتصال را دارا است و همچنین نمی تواند فصل را قبول کند چون با آمدن فصل باطل می شود.

پس امتداد جسمانی نمی تواند وصل و فصل را قبول کند و حال اشکال می شود که وقتی صورت جسمیه نمی تواند وصل و فصل را قبول کند، پس نمی تواند شکلی که از راه فاعل خارجی به او داده می شود را قبول کند.

و همچنین صورت جسمیه انفعالات دیگر را نیز نمی تواند قبول کند چون بالفعل است و بالفعل نمی تواند منفعل باشد.

پس صورت دوم نیز باطل شد و صورت جسمیه نمی تواند منفردا شکل را قبول کند چه با کمک فاعل خارجی و چه به تنهایی.

در محاکمات اینگونه آمده است که:

اگر دو جسم را ملاحظه کنیم، با فصل و وصل می توانیم شکل را ایجاد کنیم اما اگر یک جسم را ملاحظه کنیم و بخواهیم شکلش را تغییر دهیم این با انفصال ممکن نیست بلکه با انفعال ممکن می شود مثلاً مومی که به شکل مکعب است را به صورت کره در می آوریم.

پس در صورتی که دو شکل را بخواهیم یکی کنیم و یا یک شکل را بخواهیم دو شکل کنیم، با وصل و فصل باید پیش برویم ولی اگر یک شکل را بخواهیم تغییر دهیم باید از راه انفعال شکل جدید را ایجاد کنیم.

ترجمه و شرح متن:

مصنف: اگر لازم باشد شکل برای امتداد جسمانی به سبب فاعلی که تاثیر می گذارد در امتداد در حالی که صورت جسمیه منفرد بنفسه و تنها است و همراه با ماده نیست.

تا اینجا تصویر بحث است و از «لکان المقدار الجسمانی» اشکال است یعنی تا اینجا مُقدَّم بود و از «لکان....» به بعد تالی است که آن را باطل می کنیم لذا مقدم نیز باطل می شود.

و اگر چنین حالتی که گفته شد حاصل شود، لازم می آید که مقدار جسمانی قابل وصل و فصل باشد فی نفسه و بدون هیولی.

مصنف چون می دانند که عامل شکل سازی فقط وصل و فصل نیست لذا این مطلب را اضافه می کنند که در این حالت باید برای صورت جسمیه فی نفسه (بدون هیولی) قوه انفعال باشد.

پس برای صورت جسمیه در این فرض فقط قوه انفصال لازم نمی آید بلکه قوه انفعال نیز لازم می آید.

و در گذشته (و یا در علم فلسفه) محال بودن این مطلب (تالی) روشن شد.

ابطال فرض دوم به صورت استدلال منطقی به این بیان می شود که:

استدلال: قیاس استثنایی با رفع تالی

مقدمه اول: اگر صورت جسمیه به تنهایی شکل را از فاعل خارجی دریافت کند، باید که صورت جسمیه دارای قوه اتصال و انفصال و قوه انفعال باشد.

مقدمه دوم: التالی باطل یعنی صورت جسمیه نمی تواند دارای این قوا باشد.

نتیجه: فالمقدم مثله یعنی حال که تالی باطل شد پس مقدم نیز باطل است.

قبلا گفته شد که صورت جسمیه قابل وصل نیست چون خودش دارای وصل است و همچنین قابل فصل نیست چون فصل مُبطِل صورت جسمیه است زیرا ذات صورت جسمیه اتصال است و همچنین قابل انفعال نیز نیست چون صورت جسمیه بالفعل است.

نکته: ابن سینا کتابی دارند به نام «تعلیقات» که تعلیق بر هیچ کتابی نیست و اصلاً شأن ابن سینا اجل از این است که بر کتب دیگران تعلیق بنویسند بلکه خودشان به صورت مستقل کتاب می نوشته اند و در این کتاب تعلیقاتی بر اصل فلسفه دارند.

نکته: کتاب اشارات را مصنف خودشان نوشته اند ولی کتاب شفا را املاء کرده اند و دیگران نوشته اند و اصلا وقتی شفا را مطالعه می کنیم مشخص است که شخصی دارد صحبت می کند و این خیلی در فهم شفا دخالت دارد و باید مورد لحاظ واقع شود.

هذا هو القسم الثاني من الثلاثة و هو أن يكون الشكل قد لزم الامتداد الجسماني لسبب فاعل مباين للامتداد مؤثر فيه و الامتداد منفرد بنفسه عن المادة و عما توجبه المادة من اللواحق و قد بين فساد هذا القسم بلزوم كون الامتداد الجسماني في‌ نفسه _من غير هيولاه_ قابلا للفصل و الوصل لأن المغايرة بين الأجسام لا تتصور إلا بانفصال بعضها عن بعض و اتصال بعضها ببعض و ذلك من لواحق المادة المستلزمة لوجودها كما مر

حال شارح به بیان توضیحاتی پیرامون عبارت مصنف می پردازند که آن توضیحات را نیز بیان کردیم.

ترجمه و شرح متن:

شارح: و این قسم دوم از آن سه قسم است و تصویر این قسم این است که شکل لازم صورت جسمانی باشد به سبب فاعلی که مباین امتداد و غیر امتداد باشد و تأثیرگذار در امتداد باشد در حالی که امتداد بنفسه جدا است از ماده و آنچه که ماده باعث اوست یعنی لواحق ماده (لواحق ماده یعنی آن چیزهایی که ماده باعث وجودشان شده است یعنی ماده پذیرای وجود آنها می شود و زمینه را برای وجود آنها فراهم می کند یعنی قابل آنها است و این معنای «ایجاب» است و باید دقت کرد که چرا شارح «ایجاب» گفتند نه «ایجاد» چون ماده این لواحق را به وجود نمی آورد و آنها را ایجاد نمی کند بلکه فقط پذیرای آنهاست).

و بیان شد فساد این قسم به این صورت که بنابر این قسم لازم می آید که امتداد جسمانی فی نفسه و بدون هیولی قابل وصل و فصل باشد زیرا مغایرت بین اجسام (که موجب شکل است) تصور نمی شود مگر با انفصال بعضی از اجسام از بعض دیگر و اتصال بعضی به بعض دیگر البته این یکی از راه های ایجاد شکل است.

نکته: تغییر دو جسم از ناحیه صورت نوعیه نیز ممکن است مثلا جسمی صورت نوعیه انسانی داشته باشد و جسم دیگری صورت نوعیه فرسی داشته باشد لذا دو جسم مباین می شوند ولی بحث ما در جسم بما هو جسمٌ بدون در نظر گرفتن صورت نوعیه است لذا نباید این فرض را لحاظ کنیم و باید اینگونه بحث را پیش ببریم که صورت جسمیه تنها است و در این حالت باید تغییر شکلش به وسیله وصل و فصل یا انفعالات باشد که این دو فرض را بیان کردیم و اینکه خواجه در اینجا می گویند که مغایرت بین اجسام فقط به وسیله وصل و فصل است به خاطر همین مطلبی است که بیان شد یعنی چون صورت نوعیه از جسم بما هو جسم خارج است لذا تغییر شکل یا به وسیله فصل و وصل است و یا به وسیله انفعالات است که شارح وصل و فصل را در اینجا بیان کردند و انفعالات را در ادامه بیان می کنند لذا هیچ اشکالی به عبارت شارح وارد نیست.

نکته: در مورد صورت نوعیه گفته اند که ماده و صورت جسمیه هر دو با هم قبول صورت نوعیه می کنند ولی اصل قبول صورت نوعیه مربوط به ماده است و صورت چون نسبت به صورت نوعیه بالفعل نیست، لذا می تواند آن را قبول کند یعنی صورت جسمیه هر چند بالفعل است ولی نسبت به اتصال بالفعل است نه نسبت به صورت نوعیه.

پس مغایرت بین اجسام تصور نمی شود مگر به وسیله اتصال بعضی به بعضی و انفصال بعضی از بعضی و این اتصال و انفصال از لواحق ماده هستند و این لواحق مستلزم این هستند که ماده موجود باشد چون هر عارضی معروضش را لازم دارد و بدون معروضش وجود نخواهد داشت.

و بالجملة لا يمكن أن تحصل الاختلافات المقدارية و الشكلية عن فاعلها في الامتداد إلا بعد كونه متأتيا لأن ينفعل و يكون فيه قوة الانفعال التي هي من لواحق المادة فإذن حصولها يقتضي كونه ماديا و قد فرضناه منفردا عنها هذا خلف

در این قسمت شارح مطلب را دوباره به صورت مجمل بیان می کنند و می فرمایند که اگر با همین فرضی که طرح کردیم پیش برویم، به خلف فرض می رسیم چون فرض اینکه امتداد جسمانی تنها باشد و فاعلی از خارج شکل را به او داده باشد لازم دارد که صورت جسمیه وصل و فصل را پذیرفته باشد و این امتداد جسمانی نمی تواند وصل و فصل را بپذیرد و این دو از ناحیه ماده می آیند لذا چون عارض ماده (که وصل و فصل است) موجود است، پس ماده نیز موجود است.

خواجه می فرمایند که اختلافات مقداریه و شکلیه در وقتی حاصل می شوند که شیء قابلیت این اختلافات را داشته باشد و قابلیت این اختلافات مربوط به ماده است پس این اختلافات وقتی حاصل می شوند که ماده وجود داشته باشد در حالی که فرض دوم این بود که ماده موجود نیست.

ترجمه و شرح متن:

شارح: و بالجمله این اختلافات مقداریه و شکلیه ممکن نیستند که حاصل شوند از فاعلشان در امتداد جسمانی الا بعد از اینکه این امتداد جسمانی قابل منفعل شدن باشد و در آن قوه انفعال باشد آن قوه انفعالی که از لواحق ماده است.

پس بنابر این حصول این اختلافات مقداریه و شکلیه که قوه انفعال را می طلبد، اقتضا می کند که امتداد مادی باشد یعنی همراه ماده باشد در حالی که این امتداد را منفرد و جدای از ماده فرض کرده بودیم و این خلف است و چون خلف باطل است، پس اصل فرض که عبارت بود از اینکه امتداد به تنهایی اختلافات را بپذیرد نیز باطل است.

و ما أورده الفاضل الشارح هاهنا و هو أن كون الجسم قابلا للأشكال لا يقتضي كونه قابلا للفصل و الوصل لأن الأشكال قد تختلف من غير انفصال الجسم كأشكال الشمعة المتبدلة بحسب التشكلات المختلفة ليس بقادح في الغرض لأن الشيخ لم يجعل لزوم المحال مقصورا على لزوم الفصل و الوصل بل عليه و على لزوم الانفعال بدليل قوله و كان له في نفسه قوة الانفعال و معلوم أن أشكال الشمعة لا يمكن أن تتبدل إلا بعد إمكان انفعالها

فخر رازی در اینجا بر مصنف اشکالی را وارد کرده اند که اشکال و جواب را تقریبا در مسائلی که گذشت اشاره کردیم لذا توضیح مفصلی لازم ندارد.

اشکال فخر رازی:

اشکال این است که چرا مصنف در قبول اَشکال وصل و فصل را مطرح کردند و استدلالشان را بر قبول وصل و فصل استوار کردند در حالی که وصل و فصل تنها راه ایجاد شکل و تغایر نیستند بلکه راه های دیگری نیز وجود دارد و اختلافات مقداریه و شکلیه منحصر در وصل و فصل نیستند مثلاً می توان شکل مومی را بدون وصل و فصل تغییر داد.

پس اینگونه نیست که هر تغییر شکلی از ناحیه وصل و فصل حاصل شده باشد بلکه راه های دیگری نیز وجود دارد.

پاسخ: خواجه جواب می دهند که مصنف هم اتصال و انفصال را مطرح کردند و هم انفعال را لذا در اینجا نیز فخر به عبارت مصنف دقت کافی نکرده اند و مصنف فقط وصل و فصل را ذکر نکرده اند بلکه انفعال مثل موم را نیز ذکر کرده اند چون موم با منفعل شدن تغییر شکل می دهد.

ترجمه و شرح متن:

شارح: و آن ایرادی که فخر در اینجا وارد کرده اند که عبارت است از اینکه قابل بودن جسم نسبت به اشکال مقتضی قابل بودن جسم برای وصل و فصل نیست زیرا شکل ها گاهی تغییر می کنند بدون انفصال جسم مانند مومی که اَشکالش متبدل می شود به حسب شکلی که به او وارد می شود بدون قطع و فصل خلاصه آنچه که فخر در اینجا آورده است مضر به غرض مصنف نیست زیرا که شیخ ره لزوم محال را مقصور و منحصر بر لزوم وصل و فصل ندانستند یعنی نگفتند که چون وصل و فصل محال است پس اختلاف اَشکال محال است بلکه مصنف لزوم محال را منحصر بر فصل و وصل نکردند یعنی نگفتند که چون وصل و فصل محال است پس مثلا قبول اَشکال نیز محال است بلکه محال را مقصور و منحصر کردند بر لزوم وصل و فصل و لزوم انفعال به دلیل قولشان که گفتند که «و کان له فی نفسه قوة الانفعال» و معلوم است که شکلهای موم ممکن نیست که متبدل شوند الا بعد از منفعل شدن این موم در حالی که انفعال امتداد جسمانی بدون ماده محال است.

محال را در اینجا هم می توان عبارت از ممکن الاتصال و ممکن الانفعال بودن صورت جسمیه گرفت و یا اینکه محال است که امتداد جسمانی متصل و منفصل شود یعنی این دو را بپذیرد.

پس در اینجا هم وصل و فصل لازم می آید و هم انفعال که همه آنها احتیاج به ماده دارند.

و اعلم أنه ألزم المحال في القسم الأول بجميع الوجوه العائدة إلى الفاعل و إلى القابل جميعا و في هذا القسم بالوجوه العائدة إلى القابل فقط

مصنف تا اینجا دو صورت را مورد بحث قرار دادند.

صورت اول این بود که عامل و مقتضی شکل خود صورت جسمیه باشد.

صورت دوم این بود که عامل شکل فاعل خارجی باشد و صورت جسمیه تنها باشد.

تفاوت اشکالات وارده بر فرض اول و فرض دوم:

در صورت اول مصنف محذور را هم در جهت قابل دیدند و هم در جهت فاعل ولی در صورت دوم مصنف محذور را فقط در طرف قابل دیدند.

صورت اول این بود که امتداد منفرداً شکل را قبول می کند پس قابل امتداد است و گفتیم که مقتضی این شکل هم امتداد است یعنی این شکل عن نفسه است نه بسبب فاعل پس فاعل نیز خود امتداد است.

در صورت دوم امتداد که منفرد بود قابل است ولی فاعل نیست بلکه فاعل امری خارجی است.

بیان اشکال وارده بر فرض اول از ناحیه فاعل:

ما در صورت اول اشکالمان این بود که اگر مقتضی واحد باشد، لازم می آید اختلاف مقادیر و اختلاف اشکال و لازم می آید که جزء و کل نداشته باشیم یعنی چون فاعل واحد است، اثر نیز باید واحد باشد چون صورت جسمیه که فاعل است در همه اجسام یکسان است.

بیان اشکال وارده بر فرض اول از ناحیه قابل:

و از طرفی قابل نیز اگر بخواهد فعل فاعل را قبول کند احتیاج دارد به انفصال و اتصال و یا انفعال در حالی که قابل که صورت جسمیه است نمی تواند اینها را بپذیرد.

پس از طرفی اَشکال مختلف را نمی توان به مقتضی واحد که صورت جسمیه باشد نسبت داد و از طرف دیگر نیز وجود شکل لازم دارد انفصال و انفعال را ولی صورت جسمیه اینها را نمی پذیرد.

این وضع صورت اول بود.

بیان اینکه در فرض دوم اشکال از ناحیه فاعل وارد نیست:

ولی در صورت دوم اشکال از جهت قابل وارد است و اگر قابل قدرت انفعال و انفصال را داشت، چون فاعل در این فرض، خارجی است (و خود صورت جسمیه نیست) می تواند متعدد باشد مانند چند انسان پس فاعل می تواند اختلاف اَشکال و مقادیر را حل کند و می تواند شکلهای مختلفی را ایجاد کند و جزء و کل و مقادیر مختلف را حاصل کند پس در این قسم از جهت فاعل اشکال نیست چون فاعل در این قسم واحد نیست بلکه می تواند متعدد باشد یعنی اگر قابل مشکلی نداشت، شکلهای مختلف می توانستند علی التعاقب و پشت سر هم بر قابل واحد وارد شوند.

بیان اشکال وارده بر فرض دوم از ناحیه قابل:

همانگونه که در درس امروز توضیح داده شد قابل که صورت جسمیه باشد نمی تواند قابل اتصال و انفصال و انفعال باشد.

نکته: مصنف در قسم اول به معذور قابل تصریح نکردند ولی این محذور وجود دارد.

ترجمه و شرح متن:

شارح: و بدان که مصنف محال را لازم دانستند در قسم اول به جمیع وجوهی که بر می گردند به فاعل و قابل معاً ولی در این قسم دوم اشکال را وارد کردند با وجوهی که عائد به سمت قابل است فقط.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo