< فهرست دروس

درس شرح الاشارات - استاد حشمت پور

89/10/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیان اشکال فخر رازی مبتنی بر اینکه وحدت ذاتی ماده است لذا ماده نمی تواند وحدت و انفصال را قابل باشد و بیان جواب به این اشکال و سایر اشکالات مشابه به آن/ الفصل السادس/ النمط الاول: فی تجوهر الاجسام/ شرح اشارات و تنبیهات.

خلاصه جلسه قبل: عرض کردیم که فخر رازی و بعضی دیگر بر استدلال وصل و فصل بر اثبات هیولی اشکال کرده اند.

و أيضا ينبغي أن تعلم أن الوحدة الشخصية و التعدد الذي يقابلها أيضا لا يعرضان للمادة إلا بعد تشخصها المستفاد من الصورة ليوقف على أحوال الشبه المبنية على اتصاف المادة بالوحدة أو التعدد حسب ما ذكره الفاضل الشارح و غيره كقولهم لو كان تعدد الجسمية بعد وحدتها مقتضيا لانعدامها و محوجا إلى مادة توجد في الحالتين لكان تعدد المادة بسبب الانفصال بعد وحدتها مقتضيا لانعدام المادة الأولى و محوجا إلى مادة أخرى و يتسلسل إلى غير ذلك من الشبه و ذلك لأن المادة الموجودة في الحالتين غير موصوفة بنفسها بوحدة و لا تعدد بل إنما تتصف بهما عند تعاقب الصور [1]

بیان اشکال فخر رازی:

اشکال اینچنین است که: تمام حرف شما این بود که صورت جسمیه نمی تواند انفصال را قبول کند و با آمدن انفصال از بین می رود پس باید چیز دیگری داشته باشیم که انفصال و اتصال را قبول کند و آن هیولی است.

اگر این استدلال صحیح باشد پس ماده نیز نمی تواند وحدت و تعدد را قبول کند زیرا ماده ذاتاً واحد است و شیء خودش را و یا مقابل ذات خودش را قبول نمی کند پس باید شیء دیگری باشد که نه وحدت داشته باشد و نه تعدد که هم بتواند وحدت را قبول کند و هم تعدد را ولی ماده خودش چون واحد است نمی تواند وحدت و تعدد را بپذیرد پس به ماده دیگری احتیاج است ولی آن ماده نیز دوباره واحد است و دوباره به ماده دیگری احتیاج است که وحدت و تعدد را بپذیرد الی غیر النهایة و در نتیجه تسلسل حاصل می شود.

پس لازم می آید که مواد بی نهایت در هر جسم موجود باشند و این تسلسل فلسفی است و محال است.

برای اینکه این تسلسل لازم نیاید باید یکی از این دو کار را بکنیم:

- یا اینکه این تسلسل را به جایی ختم کنیم یعنی ماده ای را ماده نهایی بدانیم و بگوییم که این ماده در عین اینکه واحد است، وحدت و تعدد را می پذیرد.

- راه دوم این است که در صورت اتصالیه این کار را انجام دهیم و بگوییم که صورت اتصالیه یعنی صورت جسمیه هر چند ذاتاً متصل است ولی هم می تواند اتصال را بپذیرد و هم انفصال را.

مشخص است که راه دوم از راه اول بهتر و کوتاه تر است در نتیجه دیگر هیولی اثبات نمی شود و این نقضی است بر برهان وصل و فصل در اثبات هیولی.

این اشکال فخر رازی است.

جواب: خواجه در جواب می فرمایند که ماده نه واحد است و نه متعدد همانگونه که نه متصل است و نه منفصل و ماده قابل محض است و با واحد، واحد می شود و با متعدد، متعدد می شود یعنی قابلیت صرف دارد و همین یک ماده برای قبول تمام مقبولات کافی است ولی صورت جسمیه نمی تواند قابل باشد چون ذاتاً متصل است و نمی تواند اتصال و یا انفصال را بپذیرد. خلاصه اینکه ماده بدون صورت نه اتصال دارد و نه انفصال، نه وحدت دارد و نه تعدد و به وسیله صورت، اتصال و وحدت یا انفصال و تعدد را می پذیرد.

خواجه به این صورت وارد بحث می شوند که اول جواب را ذکر می کنند و بعد به اشکال می پردازند یعنی در ابتدا می گویند که ماده نه واحد است و نه متعدد و قابل هر دو است و با واحد، واحد می شود و با متعدد، متعدد می شود و بعد اشکال فخر که تسلسل است را بیان می کنند.

ترجمه و شرح متن:

شارح: و همچنین شایسته است که بدانی که وحدت شخصیه و تعددی که مقابل او است (تعدد شخصی) همچنین (مانند انفصال و اتصال) عارض نمی شود بر ماده مگر بعد از اینکه ماده متشخص شد به وسیله صورت یعنی وحدت و تعدد بعد از آمدن صورت حاصل می شوند.

وحدت تقسیمات متفاوتی دارد مثلا وحدت نوعی و جنسی و شخصی و یا وحدت بالنوع و بالجنس و ... مثلاً انسان وحدت نوعی دراد یعنی نوع واحد است و حیوان وحدت جنسیه دارد یعنی یک جنس است و وحدت بالنوع یعنی دو چیز نوع واحدی داشته باشند مثلاً زید و بکر هر دو یک نوع دارند و وحدت بالنوع دارند و مثلا انسان و فرس نوع واحدی ندارند بلکه جنس واحدی دارند پس وحدت بالجنس دارند.

وحدت شخصیه با تعدد ناسازگار است و وحدت شخصیه یعنی یک شخص و این وحدت با تعدد ناسازگار است ولی وحدت نوعیه با تعدد شخصیه سازگار است (هر چند با تعدد نوعی ناسازگار است) یعنی انسان که وحدت نوعی دارد با زید و بکر و عمرو و ... که تعدد شخصی دارند جمع می شود. از اینجا فهمیده می شود که هیچ وحدتی با تعدد مسانخ خودش جمع نمی شود ولی مثلا وحدت جنسی با تعدد نوعی و شخصی جمع می شود و وحدت نوعی با تعدد شخصی جمع می شود.

پس منظور از تعدد نیز در اینجا تعدد شخصی است.

علت اینکه باید این مطلب دانسته شود این است که وقوف پیدا کنی و مطلع شوی بر احوال اشکالاتی که مبتنی هستند بر اتصاف ماده به وحدت و تعدد به همان نحوی که فخر رازی و غیر فخر رازی ذکر کرده اند مانند اینکه گفته اند که اگر تعدد صورت جسمیه (که با انفصال حاصل می شود) بعد از واحد بودن صورت جسیمه (یعنی بعد از متصل بودن صورت جسمیه) مقتضی از بین رفتن صورت جسمیه است و اگر عروض انفصال ما را محتاج کند که به ماده ای که در هر دو حال (هم اتصال و هم انفصال) موجود باشد، پس بنابر این تعدد ماده به سبب انفصال بعد از واحد بودن ماده (که این وحدت به وسیله اتصال بوده است) مقتضی این است که ماده اول معدوم شود و در نتیجه این تعدد ما را محتاج کند به ماده دیگری و همچنین بحث در آن ماده نیز جاری است و در نتیجه تسلسل ایجاد می شود.

ما گفتیم که انفصال صورت جسمیه بعد از اتصالش ما را مجبور می کند که قائل به وجود ماده شویم در نتیجه باید چیز دیگری باشد که اتصال و انفصال را بپذیرد و فخر نیز همین استدلال را برای وجود و اثبات ماده دیگر بیان می کنند به این بیان که ماده واحد است و تعدد و وحدت را نمی پذیرد.

بقیه اشکالات نیز همینگونه هستند و جواب همان بالقوه بودن ماده نسبت به همه این امور است.

نکته: ماده اولی و هیولی اولی در اصطلاح عبارت است از ماده اولیه که صورت را پذیرفته است و ماده ثانیه عبارت است از مجموع ماده اولی و صورت که می تواند تبدیل به شیء دیگری شود مثلا چوب ماده ثانیه است که می تواند تبدیل به میز و تخت و .. شود ولی در اینجا این اصطلاح مراد نیست و ماده اولی عبارت است از ماده اولیه و ماده ثانیه عبارت است از ماده دیگری که برای این ماده اولی، ماده است و همچنین ماده ثالثه و رابعه و .... که این موجب تسلسل است.

و اینکه این اشکالات وارد نمی شوند به خاطر این است که ماده ای که در حال اتصال و انفصال موجود است، نه موصوف است به وحدت و نه موصوف است به تعدد بلکه متصف به این دو می شود در هنگام تعاقب و آمدن صورت.

نتیجه این شد که یک هیولی داریم که نه متصف به وحدت است و نه متصف به تعدد و اینکه برای کل جهان یک هیولی داریم معنایش این نیست که این هیولی واحد است بلکه هیولی امری است که قابل محض است و نه وحدت و نه تعدد و نه اتصال و نه انفصال در ذات او نیستند.

پس یک چیز داریم که صرف قوه است و قوه همه چیز است یعنی همه چیز را می پذیرد و هیچ چیز ندارد.

نکته: قدما گفته اند که ده هیولی در جهان ماده داریم. نه تا از آنها برای افلاک متفاوت هستند و هر فلک یک هیولی و یک صورت مخصوص به خود دارد و به غیر از آن نه هیولی، یک هیولای دیگر داریم که در بین عالم عناصر مشترک است و در عالم عناصر، چهار چیز بسیط اند که عبارت اند از آب و خاک و آتش و هوا و مرکبات نیز عبارت اند از جماد و نبات و حیوان که به آنها موالید ثلاثه می گویند و همه این مرکبات و بسائط یک هیولی دارند. هیولی اولی در عناصر اولیه موجود است و با الحاق صورت جسمیه و صورت نوعیه یکی از عناصر، عناصر یعنی بسائط به وجود می آیند و این چهار عنصر (مجموع از هیولی اولی و صورت جسمه و صورت نوعیه عناصر)، ماده ثانیه یعنی هیولی ثانیه می شوند برای سایر صور و سایر اجسام یعنی مرکبات. پس آنچه که ما را تشکیل داده است مثلا گوشت و استخوان و... اگر اینها را تحلیل کنیم به عناصر یعنی ماده ثانیه می رسیم و اگر آنها را نیز تحلیل کنیم، به هیولی و ماده اولی می رسیم پس گویا هیولی اولی در مرکبات در ضمن هیولی ثانی مخفی است.

هیولی اولی در بین همه عناصر مشترک است و این به خاطر این است که می توان یک عنصر را به عنصر دیگری تبدیل کرد و این به خاطر ثابت بودن هیولی و یکی بودن هیولی در همه آنهاست.

نکته: فراموش نشود که بحث ما از ابتدا در بسائط و مفردات بود یعنی اجسام بسیط که همان آب و خاک و آتش و هوا باشند.

نکته: هیولی ثانیه یعنی آنچه هیولی اولی نباشد چه از اولین ترکیب حاصل شده باشد و چه از دومین و چه از صدمین.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo